دویل، مایکل Doyle,Michael

دو عامل مانع از مطالعه ی اسلوب مند تاریخ در بررسی های انگلیسی-آمریکایی روابط بین الملل شده است. عامل نخست، تأثیر به اصطلاح «امور جاری» در تعیین کانون بررسی ها بوده است. پژوهشگران چون میل دارند بررسی های
سه‌شنبه، 27 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دویل، مایکل Doyle,Michael
 دویل، مایکل Doyle,Michael

 

نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب



 
دو عامل مانع از مطالعه ی اسلوب مند تاریخ در بررسی های انگلیسی-آمریکایی روابط بین الملل شده است. عامل نخست، تأثیر به اصطلاح «امور جاری» در تعیین کانون بررسی ها بوده است. پژوهشگران چون میل دارند بررسی های شان برای سیاست گذاری ها موضوعیت داشته باشد و به دلیل علاقه ی قابل درک شان برای عقب نیفتادن از موضوعات روز، به راحتی ممکن است اسیر عناوین روز شوند و توانایی و شاید تمایل خودشان برای فاصله گرفتن از رویدادها و تلاش برای ارزیابی الگوهای بلندمدت تر رفتار میان دولت ها را از دست بدهند. عامل دوم که تقریباً از گلایه های موسوم در این رشته است این است که جست و جو به دنبال «قوانین رفتار دولت ها» در دهه های 1950 و 1960 از خود تأثیری ماندگار و نازدودنی در این رشته به جای گذاشته است. تاریخ را تنها تا جایی به بررسی می گذاشتند که می توانست «فرضیه های آزمون پذیر»ی به دست دهد یا همچون آزمایشگاهی به کار آزمودن فرضیه هایی بیاید که خودشان حاصل منطق و خرد استدلالی بودند.
دلیل اصلی گنجاندن مایکل دویل در این کتاب ارزشی است که به تاریخ «درونی» رشته روابط بین الملل می دهد. برایان اشمیت در نقدی که به تازگی درباره ی نحوه ارائه روابط بین الملل و تاریخ آن در بیش تر نوشته ها منتشر ساخته است از آن چه خودش «اکنون زدگی» مفرط می خواند اظهار تأسف می کند:
اجماع نظری موجود در این رشته یا احتمالاً روایتی جدلی در این باره که این اجماع چگونه باید باشد عملاً مسلم گرفته و سپس گذشته به صورت نوعی فرجام شناسی بازسازی می شود که به وضع فعلی منجر و در سیمای آن به طور کلی متجلی می گردد... نتیجه ی خالص این اکنون زدگی آن است که بحث تاریخی درباره بازسازی مؤمنانه ی اندیشه ها، رویّه ها و گفت و شنودهای گذشته در خدمت اثبات این نظر به کارگرفته می شود که رشته ی روابط بین الملل رشته ای معاصر است.(Schmidt 1994:363)
مقاله اشمیت در 1994 منتشر شد یعنی سه سال پیش از انتشار کتاب راه های جنگ و صلح (1997) مایکل دویل که به نظر من بهترین متن درسی در مقطع کارشناسی درباره نظریه های معاصر روابط بین الملل است. باید اعتراف کنم که وقتی در اواسط سال 1997 این کتاب به دستم رسید پیش خودم شروع به غرزدن کردم. واکنش اولیه ی من این بود که کتاب دویل هم یکی از آن کتاب های پر سرو صدای آمریکایی برای دانشجویان زودباور مقطع کارشناسی است که در لفافه ی «داده ها» ی معاصر پیچیده شده است و پر از مدل های پیچیده با پیکان هایی سربالا و سرپایی در تمام صفحات و «تصویرهای کلی» تاریخی است که «موضوعیت و اهمیت» تجربی کلی گویی های الهم بخش ولی اثبات ناپذیر را نشان می دهد. اما باید اعتراف کنم که کتاب یادشده متن بی مانندی به مراتب برتر از بیش تر کتاب هایی است که تلاش دارند رشته ی روابط بین الملل را به شیوه نظری دقیقی به دانشجویان معرفی کنند. ارزش این کتاب برخاسته از توانایی دویل برای انجام هم زمان دو کار مهم است. از یک سو، وی قادر است به «متون کهن» رشته روابط بین الملل استناد جوید و در عین حال از بستر نگارش این متون غافل نماند. از سوی دیگر، دویل با بیرون کشیدن قوانین کلی تجربی و مربوطی که در دل این آثار وجود دارد و با بررسی دقیق آن ها در پرتو شواهد تاریخی، موضوعیت آن ها را برای دوران ما نمایان می سازد. این روشی است که دویل بیش از این هم به ویژه در آثاری که پیرامون کانت و توسیدید نوشته و در بررسی مهمی درباره ی امپریالیسم صورت داده از آن بهره های فراوان برده است.
مایکل دویل استاد سیاست و امور بین الملل مدرسه ی وودرو ویلسون، مدیر مرکز بررسی های بین الملل و مدیر بررسی های عالی دانشکده علوم سیاسی دانشگاه پرینستون است. وی در هونولولوی هاوایی چشم به جهان گشود و تحصیلات خود را در فرانسه و سویس پی گرفت و از دبیرستان ژزوئیت ها در تامپای فلوریدا فارغ التحصیل شد. تحصیلات عالیه ی خود را ابتداد در آکادمی نیروی هوایی ایالات متحده آغاز کرد و سپس به دانشگاه هاروارد رفت و مدارک کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترای خود را در رشته ی علوم سیاسی از همین دانشگاه گرفت. پیش از آن که مقام فعلی خودش را در دانشگاه پرینستون به عهده بگیرد مدتی در دانشگاه وارویک و دانشگاه جان هاپکینز به تدریس پرداخت. در 1993 نایب رئیس آکادمی صلح بین المللی شد و در حال حاضر عضو بلند پایه ی آکادمی صلح بین المللی در نیویورک است. او دبیر بخش امریکای شمالی نشریه ی صلح بانی بین المللی و عضو شورای روابط خارجی در نیویورک است.
دویل پیش از انتشار راه های جنگ و صلح بیش از همه به سبب کارهایش درباره ی امپریالیسم اروپا در سده نوزدهم و نیز برای بررسی دقیقی که درباره ی ارتباط ادعایی میان حاکم بودن مردم سالاری لیبرال در داخل کشورها و عدم وقوع جنگ میان دولت ها انجام داده بود شهرت داشت. در 1986 کتاب امپراتوری ها را منتشر ساخت که تحلیل چند علتی کاملی درباره ی امپریالیسم اروپاست. به گفته ی او امپریالیسم را در نوشته ها به درستی تعریف نکرده اند و همین سبب شده است که مطرح ساختن فرضیه های آزمون پذیر درباره علل این پدیده ی مرموز دشوار شود. دویل امپریالیسم را جنین تعریف می کند: «رابطه ای رسمی یا غیررسمی که در چارچوب آن یک دولت حاکمیت سیاسی مؤثر دولت دیگر را کنترل می کند»(Doyle 1968a:45). بنابراین تبیین جامع و مانع امپراتوری باید روشنگر سرشت چنین کنترل مؤثری باشد و انگیزه های تلاش برای کسب کنترل و نیز تسلیم شدگی یا مقاومت غیر مؤثر جامعه پیرامونی را توضیح دهد. به گفته ی او هر نظریه ای که قصد تشریح یا تبیین مناسبات امپریالیستی را دارد باید چهار عامل را مدنظر داشته باشد: منافع و توانایی های مادرشهر؛ منافع و توانایی های پیرامون؛ پویش نیروهای فرامرزی؛ و سرشت مناسبات سیستمی بین المللی. نیروهای فرامرزی ابزراهایی هستند که قدرت امپریالیست از طریق آن ها دولت پیرامونی را تحت تأثیر قرار می دهد. این نیروها می توانند نظامی، تجاری، تبشیری یا آمیزه ای از همه آن ها باشند. منظور از مناسبات سیستمی بین المللی هم توازن قدرت میان دولت های امپریالیست است.
دویل از نظریه های مانند نظریه ی لنین، هابسون و شومپیتر که تقصیر امپریالیسم را اساساً به گردن توسعه طلبی دولت های مادرشهر می اندازند خرده می گیرد. همچنین از نظریه های که گناه اصلی امپریالیسم را به دامن ضعف و فروپاشی دولت های پیرامون می نویسند انتقاد می کند. از نظر دویل، امپریالیسم صرفاً نتیجه ی نیروهای موجود در این یا آن بخش از نظام بین الملل نیست. برعکس، کشورها و جوامع از طریق نیروهای فرامرزی در تماس با هم قرار می گیرند و امپریالیسم یکی از نتایج ممکن است که بستگی به توانایی ها و منافع نسبی جوامعی دارد که پای شان در میان است.
به خصوص سه ویژگی، دولت های امپریالیست یا آن هایی را که استعداد امپریالیست شدن دارند از دولت هایی که در معرض حکومت امپریالیست ها هستند جدا می سازد. جالب است که اندازه و ثروت کشور با این که ممکن است بر کشمکش میان دولت های امپریالیست و نیز در تعیین دامنه ی امپراتوری تأثیر داشته باشند عوامل اصلی نیستند. عوامل مهم تر، تمرکز سیاسی، یکپارچکی و تنوع یابی است. بر این اساس، دولت بسیار متمرکز، یکپارچه و تنوع یافته ای چون انگلستان احتمالاً بر دولت های نامتمرکز، چند پاره و با تنوع کم تری در تماس با آن دولت قرار می گیرند تفوق می یابد و این حتی زمانی که دولت های یادشده-مانند چین و هند-از حیث شاخص های جمعی بزرگ تر و حتی ثروتمندتر باشند منجر به امپریالیسم می شود.
از این گذشته دویل معتقد است که امپریالیسم انواع متفاوتی دارد که باید تفاوت های مهم آن ها را توضیح داد. برخی امپراتوری ها بر کشور پیرامونی مستقیماً حکومت می کنند حال آن که برخی دیگر به شکل غیرمستقیم و از طریق رهبران بومی خود مستعمرات حکم می رانند. دویل مدعی است که نوع حکومت اساساً به اهداف قدرت امپریالیست بستگی ندارد. او خاطر نشان می سازد که قدرت های اروپایی به طور کلی حکومت غیررسمی را در صورتی که امکان پذیر می بود ترجیح می دادند زیرا راه کم خرج تری برای دست یافتن به حقوق تجاری ارزشمندی بود که مدنظر داشتند. اما تجارت به امنیت، اجرای قوانین و داوری درباره منافع میان نمایندگان قدرت امپریالیست و اعضای دولت های پیرامونی نیاز دارد. هر جا کشور پیرامونی از قبایلی با تنوع یابی اندک تشکیل یافته بود دولت پیرامونی نمی توانست این وظایف را به اجرا گذارد. در این حالت، دولت امپریالیست گاه از روی بی میلی ناچار می شود مستقیماً بر مستعمره حکم راند و از طریق مقام های کنسولی اش خودش خدمات لازم را به عهده گیرد. بدین ترتیب، دولت سازی در کشورهای پیرامونی نتیجه فعالیت امپریالیستی بود.
برعکس، در مواردی که دولت پیرامونی ساختار موروثی یا فئودالی تنوع یافته تری داشت می توانست بسیاری از این وظایف را انجام دهد و دست کم مردم خودش را کنترل کند. در این حال، قدرت مادرشهر می توانست با دولت پیرامونی قراردادهایی درباره تجارت و حمایت از فرستادگانش منعقد سازد. رابطه ای را که در آغاز پای گرفت می شد نابرابر یا وابسته خواند ولی هنوز نشانی از امپرتوری نبود. این ساختار اغلب با بدهکارتر شدن دولت پیرامونی فرو می ریخت. دولت پیرامونی به دلایل مختلف از سرمایه گذاری گرفته تا تأمین مخارج دولت وام می گرفت. ولی در بیش تر موارد، حکومت با چنان سرعتی سرمایه گذاری می کرد که نمی توانست بدهی هایش را بپردازد. در این حال، دولت امپریالیست ناگزیر می شد کنترل بیش تر بر اقتصاد و بودجه ی دولت پیرامونی اعمال کند. با ضعیف تر شدن «حاکمیت مؤثر» دولت پیرامونی، حکومت غیرمستقیم توسعه ی بیش تری می یافت.
بدین ترتیب، ویژگی های کشور پیرامونی تا اندازه ی زیادی حدود و ثغور حکومت امپریالیستی را روشن می سازد ولی به ما نمی گوید که چه زمان احتمال دارد آهنگ امپریالیسم شتاب گیرد یا کدام مستعمرات از همه مهم تر شناخته شوند یا احتمالاً کدام قدرت بزرگ رهبری این روند را به دست گیرد. در این موارد، دویل به ملاحظات سیستمی و داخلی مطرح برای دولت امپریالیست رجوع می کند. عوامل سیستمی کمک می کنند تا علت شتاب گرفتن روند امپریایسم را پس از سال 1870 روشن سازیم تا پیش از آن، برتری دریایی و سلطه ی صنعتی انگلستان در سطح گسترده به رسمیت شناخته می شد و دولت های اروپایی خشنود بودند که از پایگاه های تجاری مورد حمایتِ صلح مبتنی بر تفوق انگلستان بهره می برند. اما پس از 1870 که بیسمارک اتحادیه هایی را در اروپا ترتیب داد و قدرت های اروپایی کوشیدند برای فعالیت های شان در جهت صنعتی شدن بازارهای مطمئنی به دست آورند کشمکش بر سر کنترل سرزمین ها به ویژه در مناطقی از آفریقا که مورد ادعای هیچ دولتی نبود درگرفت. دویل پس از بررسی کامل این مسئله که چگونه نظام بین الملل چند قطبی آهنگ امپریالیسم را تعیین کرد به مطالعه ی دقیق تر این مسئله می پردازد که چگونه ملاحظات داخلی به تلاش های امپریالیستی فرانسه، انگلستان، آلمان، و اسپانیا شکل بخشید. دویل کتاب خود را با این سخن به پایان می برد که با تضعیف منافع امپریالیستی قدرت های اروپایی و به همراه آن انسجام یابی فزاینده ی دولت های پیرامونی، پرونده امپریالستی در سده ی بیستم بسته شد.
کتاب امپراتوری ها نمونه ی بسیار خوبی است که نشان می دهد دویل چگونه از نظریه های کهن روابط بین الملل بهره می جوید. او نخست، نظریه های مرسوم در باب موضوع مورد بررسی خود را مطرح سازد و با توجه شایسته به بستر خاص طرح این نظریه ها استدلال های آن ها را از نو پیش می کشد. سپس از آثار متقدمان مجموعه ای از قوانین کلی تجربی را بیرون می کشد. در گام سوم، با بررسی دقیق شواهد می بیند که نظریه های قدیمی تا چه حد از بوته ی آزمون زمان سرفراز بیرون می ‌آیند. این رویکردی احتیاط آمیز است و نتیجه گیری کتاب او چندان غافلگیرکننده نیست. «هیچ تبیین واحدی [برای امپریالیسم] کفایت نمی کرد... شالوده های امپراتوری ها همچنان بر آمیزه ای از علت ها استوار بود»(Doyle 1986a:341). در عین حال کتاب دویل روشنگر لزوم پرهیز از تبیین های ساده انگارانه و تک علتی برای فرایندهای پیچیده ی فرامرزی و بین المللی است.
دویل در 1983 تحلیل جامع مشابهی را درباره ی آثار امانوئل کانت انجام داد. او از نخستین نظریه پردازانی بود که پس از تحلیل تجربی کامل پیشینه ی تاریخی، وجود «پهنه ی صلح» بالنده ای را میان دولت های مردم سالار و لیبرال کشف کرد که کانت قبلاً پیش بینی اش را کرده بود و در آرزوی آن به سر می برد. دویل این مسئله را چنین بیان می کرد:
گرچه دولت های لیبرال در جنگ های متعددی با دولت های غیرلیبرال درگیر بودند، دولت های لیبرال قانونی و پابرجا هرگز تاکنون به جنگ با یکدیگر برنخاسته اند. هیچ کس مدعی امکان ناپذیربودن چنین جنگ هایی نیست ولی شواهد مقدماتی ظاهراً حاکی از آن است که بین دولت های لیبرال تمایل چشمگیری برخلاف جنگ وجود دارد... با وجود تعارضات خاص و متعدد منافع اقتصادی و راهبردی، نوعی پهنه ی لیبرالی صلح، نوعی اتحادیه ی صلح جو پابرجا مانده و گسترش یافته است.(Doyle 1983a:213-15)
برخی از نظریه پردازان لیبرال روابط بین الملل به ویژه فوکویاما این یافته را مغتنم شمرده و مدعی شده اند که با پایان یافتن جنگ سرد، فروپاشی کمونیسم گو گسترش ادعایی مردم سالاری های لیبرال در گرداگرد جهان، جنگ میان دولت ها «منسوخ» شده است. ولی دویل بسیار محتاط تر از این هاست. گرچه او از میراث لیبرالیسم در زمینه تشکیل نوعی «پهنه ی صلح» میان دولت های لیبرال استقبال می کند ولی خود موفقیت لیبرالیسم به دلایلی که کانت هم در سده هجدهم برشمرده است در نظام «مختلطی» از دولت های لیبرال و غیرلیبرال مایه نگرانی است:
همان محدودیت قانونی، منافع تجاری مشترک، و احترام بین المللی به حقوق فردی که میان دولت های لیبرال صلح را ترویج می کند می تواند موجب تشدید تعارضات در روابط میان جوامع لیبرال و غیرلیبرال شود... . مطابق رویّه ی عملی لیبرال ها برخی از دولت های غیر لیبرال ... به حقِ در امان ماندن از مداخله ی خارجی دست نیافته اند و طبق فرض، استقلال سیاسی و تمامیت ارضی دیگر دولت ها را نیز محترم نمی شمارند. در عوض، تعارض منافع را به صورت گام هایی در پیکار تجاوز بر ضد دولت های لیبرال تفسیر می کنند.(Doyle 1983b:324-5)
به عبارت خیلی ساده تر، اگر توضیح صلح جداگانه ای که میان دولت های لیبرال وجود دارد در لیبرالسیم آن هاست انسان به وسوسه می افتد که بگوید مناسبات میان دولت های لیبرال و غیرلیبرال نمی تواند صلح آمیز باشد زیرا دولت های غیرلیبرال به یک معنا در جنگ با مردم خویش اند. دولت های غیرلیبرال به دلیل فقدان مشروعیت داخلی، (در صورت یکسان بودن سایر شرایط) وقتی به نفع رهبران شان باشد تمایل بیش تری به تجاوز بر ضد دیگر دولت ها را دارند. دویل چنین چیزی نمی گوید بلکه صرفاً معتقد است که ممکن است دولت های لیبرال مانند ایالات متحده بر اساس چنین فرضی عمل کنند و بنابراین برای دولتهای غیرلیبرال همان درجه از احترامی را ک به سایر دولت های لیبرال می گذارند قائل نشوند. در واقع کاربرد اصطلاح «مماشات» همچون یک دشنام، چه در مورد انگلستان در دهه 1930 باشد یا در مورد ایالات متحده در دوران تنش زدایی بر اساس چنین تفکری صورت می گیرد. در نتیجه وقتی دولت های لیبرال به جنگ دولت های غیرلیبرال می روند به نظر دویل مستعد دچار شدن به «بی احتیاطی لیبرالی» و نیز «امپریالیسم لیبرالی» یعنی تلاش برای «صدور» آموزه ی مردم سالاری لیبرالی خودشان به بقیه ی جهان هستند. در یک کلام، جهانی که هم دولت های لیبرال و هم دولت های غیرلیبرال در آن حضور داشته باشند لزوماً جهان چندان باثباتی نیست و دولتمردان لیبرال در چنین جهانی باید تا حد زیادی دوراندیشی واقع گرایان را پیشه کنند.
کارهای دویل درباره ی کانت و صلح لیبرالی در اثر بعدی اش راه های جنگ و صلح هم به چشم می خورد. مانند کتاب قبلی اش درباره ی نظریه و عمل امپریالیسم، دویل در این کتاب هم از روش های علوم اجتماعی معاصر برای بررسی نظریه های قدیمی تر روابط بین الملل بهره می جوید. کتاب راه های جنگ و صلح به سه دلیل یک اثر نظری تلفیقی بزرگ است.
نخست، این کتاب مرور تحلیلی درجه یکی بر رویکردهای کهن رشته ی روابط بین الملل است. در واقع اگر خواننده کتاب حاضر جویای کتاب دیگری است که متفکران اصلی بیش از سده ی بیستم را معرفی کرده باشد کتاب دویل تنها به همین دلیل می تواند انتخاب بسیار خوبی باشد. هیچ کتاب واحد دیگری وجود ندارد که بتواند اندیشمندان ذیل را به خوبی و کوتاهی کتاب دویل معرفی کند: توسیدید، ماکیاولی، هابز، روسو، لاک، بنتام، اسمیت، شومپیتر، کانت، مارکس، انگلس و لنین. چکیده ای که دویل از اندیشه هر یک از این متفکران به دست می دهد هم قلم بسیار خوبی دارد و هم پر از استناد به منابع کلیدی مربوط به هر یک از آن هاست. از این گذشته، گاه این چکیده ها بسیار سرگرم کننده اند. برای نمونه، درباره روسو چنین می خوانیم:
وی در اواخر عمر در خاطرات روان شناسانه ی بی پرده اش اعترافات ناکامی های روان شناختی و جنسی را که از دیرباز آزارش می داد برملا ساخت. آیا می توانید تصور کنید که هنری کیسینجر-یا السکاندر هیگ با برخی دیگر از هواداران واقع گرایی در روزگار ما-آشکارا اعتراف کند که در تمام عمر تشنه ی این بوده است که کسی به ماتحتش بزند؟ وی همچون هنرمندی کلاهبردار زمانی که هنوز نمی توانست یک نُت موسیقی هم بخواند سعی کرد خودش را پیش دختران جوان اهل ژنو معلم موسیقی جا بزند. ولی از همه این ها بالاتر، او یک نابغه بود. (Doyle 1997:139-40)
دوم، با این که دویل از گونه شناسی واقع گرایی، لیبرالیسم و سوسیالیسم که امروزه تا حدودی کهنه شده است برای دسته بندی اندیشمندان بهره می جوید ولی از تفاوت های مهمی که میان متفکران هر گروه وجود دارد غافل نیست. همان گونه که دویل به درستی می گوید «جهان نگرش ها طیف های مختلفی را تشکیل می هند: نمی توان دسته بندی شسته رُفته ای از آن ها به دست داد» (Doyle 1997:210). طبقه بندی دویل از نویسندگان مطرح در هر یک از گروه های اصلی مورد نظرش به دست می دهد چنان که باید بر پایه ی استدلال های خود آن نویسندگان استوار است و نه بر اساس برخی معیارهای شناخته شناسانه ی از پیش تعیین شده ای که نویسنده از آسمان آورده باشد. کتاب او به طرز خوشایندی عاری از هرگونه اشاره به فلسفه علم، یافت باوری، پسانوگرایی یا «دیدگاه ورزی» است. به دیگر سخن، دویل دقیقاً همان کاری را می کند که اشمیت در 1994 خواهانش بود و همان چیزی را به ما عرضه می کند که اشمیت از آن با عنوان «تاریخ استدلالی و انتقادی خود رشته ی روابط بین الملل» یاد می کرد:
کاری که باید کرد... تشریح سر برآوردن قالب های مفهومی که این رشته به خود گرفته از طریق بررسی رویّه های گفتمانی است که به ترکیب بندی های تاریخی مختلف راه برده است. هدف چنین تاریخی سر هم کردن دوباره ی گفتمان علمی درونی روابط بین الملل از طریق نوعی گفت و شنود نسبتاً منسجم است.(Schmidt 1994:365)
تصویری که دویل از تفاوت های موجود میان واقع گرایان مختلف به دست می دهد بدیع و ثمربخش است. دویل بین واقع گرایان بنیاد گرا، ساختاری و قانونی فرق می گذارد. همچنین به نکات جالب توجهی درباره اعضای مکتب انگلیس اشاره می کند و ترجیح می دهد برخلاف مارتین وایت و هدلی بول که لیبرالیسم را در زمره ی اندیشه ی «جامعه ی بین الملل» به شمار می آورند آن را میان واقع گرایی و سوسیالیسم جای دهد.
سرانجام، دویل به بازسازی گفت و شنود میان غول های مرده اکتفا نمی کند بلکه با قابل هضم کردن قوانین کلی تجربی آن ها، این قوانین را با توجه به شواهد تجربی موجود به ارزیابی می گذارد. از آن جا که بسیاری از استادان قدیمی مورد نظر دویل از فلاسفه ی سیاسی هستند تنها بازگرداندن استدلال های هنجاری آنان به زبان علوم اجتماعی تجربی کافی نیست و از همین رو کتاب وی حاوی دو فصل جامعه درباره ی وجوه اخلاقی مداخله بین المللی و توزیع هم هست. این کتاب با آینده نگری آزمایشی از پشت عینک هر یک از چارچوب های هنجاری تحلیل پایان می یابد و دویل چنان که باید وانمود نمی کند که قادر به پایان بخشیدن یا پشت سر گذاشتن این گفت و شنود است. دفاع دویل از کثرت گرایی در نظریه روابط بین الملل توجیه مناسبی برای تساهل بیش تر میان پژوهندگان این رشته است زیرا با این که خودش یک لیبرال است به لزوم دوراندیشی واقع گرایانه اذعان دارد و از نابرابری هایی هم که الهام بخش نگرش های سوسیالیستی درباره نظم جهان است غافل نمی ماند:
مدل کثرت گرایانه ی سیاست جهان تعارضی با شناخت نظری ندارد بلکه شالوده ی آن است. ما به عنوان انسان هایی متفکر لازم نیست اشخاصی یگانه باشیم و عمدتاً نیز نیستیم. هویت نوین ما متکثر است و بر هویت فردی، ملت، و طبقه و نیز مذهب، نژاد و جنسیت پایه گرفته است. ما قادر نیستیم از عوامل متعددی که در انتخاب های سیاست گذارانه ما دخالت دارند بگریزیم و اگر بخواهیم با خودمان صادق باشیم اصلاً نباید چنین تلاشی بکنیم.(Doyle 1997:499-500)
ـــ فوکویاما؛ لنین؛ هابسون

مهم ترین آثار دویل

-1983a Kant,Liberal Legacies,and Foreign Affairs:Part 1, Philosophy and Public Affairs 12:205-34.
-1983b Kant,Liberal Legacies,and Foreign Affairs:Part 2,Philosophy and Public Affairs 12:323-53.
-1986a Empires,Ithaca,New Tork,Cornell University Press.
-1986b Liberalism and World Politics,American Political Science Review 80:1151-69.
-1990 Thucydidean realism,Review of International Relations 16:223-37.
-1992 An International Liberal Community in Graham Allison and Gregory Treverton (eds),Rethinking America's Security:Beyond Cold War to New World Order,New York,W.W.Norton,307-33.
-1996 Liberalism and World Politics Revisited,in Charles W.Kegley(ed),Controversies in Internationl Relations Theory:Realism and the Neoliberal Cahllenge,New York,St Martin's Press.83-106.
-1997 Ways of War and Peace,New York,Norton.

خواندنی های پیشنهادی

-1992 Brown,Chris,Really existing Liberalism and International Order,Millennium:Journal of International Studies 21:313-28.
-1992 Lake,David,Powerful Pacifists:democratic States and War,American Political Science Review 86:24-37.
-1989 Meuller,John,Retreat From Doomsday: on The Obsolescence of Major War,New York,Basic Books.
-1994 Schmidt,Brian,The Historiography of academic International relations',Review of International Studies 20.
-1993 Smith,Michael Joseph,Liberalism and International reform,in Terry Nardin and David R.Mapel (eds)Traditions of International Ethics Cambridge,Cambridge University Press,201-24.
مارتین گریفیتس
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط