كاكس، رابرت Cox,Robert

«نظريه همواره براي كسي و به نفع مقصودي درانداخته مي شود» (Cox 1981: 128). اين مشهورترين جمله اي است كه از نوشته هاي رابرت كاكس نقل شده است، آثاري كه در دهه ي 1990بسيار بيش تر از دوران پيش از جنگ سرد
پنجشنبه، 12 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
كاكس، رابرت Cox,Robert
 كاكس، رابرت Cox,Robert

 

نويسنده: مارتين گريفيتس
مترجم: عليرضا طيب




 
«نظريه همواره براي كسي و به نفع مقصودي درانداخته مي شود» (Cox 1981: 128). اين مشهورترين جمله اي است كه از نوشته هاي رابرت كاكس نقل شده است، آثاري كه در دهه ي 1990بسيار بيش تر از دوران پيش از جنگ سرد خواننده پيدا كرده است. اين مسئله دو دليل دارد. نخست، كاكس مطالب فراواني درباره ي پديده ي «جهاني شدن» در روابط بين الملل منتشر ساخته است. دوم، وي از پيشتازان شمار فزاينده ي پژوهندگاني است كه خودش در گذر سال ها الهام بخش آنان بوده است و نماينده ي سربرآوردن «نظريه ي انتقادي» پساماركسي در حوزه ي روابط بين الملل هستند. مقاله راه گشاي كاكس درباره ي سرشت نظريه ي انتقادي در 1981 منتشر شد و ظاهراً بديل ريشه نگرانه اي براي يافت باوري نو واقع گرايانه اي شد كه در آن زمان به ويژه در ايالات متحده بر بررسي روابط بين الملل سايه افكنده بود.
خود كاكس نسبتاً ديرهنگام شروع به قلم زدن درباره ي روابط بين الملل و اقتصاد سياسي بين الملل كرد. او هرگز رسم هاي دانشگاهي اين رشته را نپذيرفت و به همين سبب نوشته هايش از تازگي و اصالت معيني برخوردار است كه آن را بسيار متفاوت با بيش تر نوشته هاي نظري در اين حوزه مي سازد. جهان نگرش كاكس طي سال هاي متمادي و از جهات مهمي بر اساس زندگي حرفه اي نامعمولي كه داشته شكل گرفته است. شايد براي شناخت رويكرد او در قبال بررسي روابط بين الملل بيش از هر انديشمند ديگري كه در اين كتاب از آن ياد كرده ايم آگاهي از زندگي نامه اش اهميت داشته باشد.
رابرت كاكس در 1926 در كبك كانادا چشم به جهان گشود و در شهر مونترال باليد. گرچه (يا شايد دقيقاً به همين دليل كه) پدر و مادرش هر دو از محافظه كاران انگليسي زبان بودند كاكس از بررسي كنندگان پرشور سياست ريشه نگر در بخش هاي فرانسوي زبان كانادا شد ولي علاقه مندي او به روابط بين الملل تا پايان جنگ جهاني دوم بروز نكرد. كاكس پس از پايان بردن دوره ي كارشناسي در دانشگاه مك گيل به سازماني بين الملل كار كه بعدها از سازمان هاي تخصصي سازمان ملل متحد شد و در سال هاي جنگ در دانشگاه مك گيل مستقر بود پيوست: در 1945 براي تصدي پست جديدش كانادا را به مقصد ژنو ترك كرد. طي بيست و پنج سال بعد نخست در مقام كارمند ارشد اداري و سپس در مقام رئيس بخش طرح ها و برنامه ريزي با سازمان بين المللي كار همكاري داشت. تجربه ي كار در اين سازمان در جريان جنگ سرد تأثيري نازدودني بر كاكس گذاشت. همان گونه كه خودش مي گويد:
براي بقاي سياسي در اين بستر، چهار مبناي ذاتاً متناقض ولي گوهري وجود داشت: 1)حفظ پشتيباني ايالات متحده (به ويژه از رئيسي آمريكايي كه مكرراً از سوي تندروان جنگ سردي در جنبش كارگري ايالات متحده به اتهام «آسان گيري نسبت به كمونيسم» مورد حمله قرار گرفت و عناصر ارتجاعي تر بخش تجاري امريكا هم وي را پوششي براي «سوسياليسم خزنده» مي خواندند)؛ 2) حفظ اصيل «جهان شمولي» كه به معني تلاش براي پذيرفتني ساختن عضويت بلوك شوروي در نظر غرب بود؛ ... 3) دستيابي به ميزان معقولي از انسجام برنامه ها در تشكيلاتي ديواني كه بين حوزه هايي شبه فئودالي پاره پاره شده بود.(Cox 1996:23)
در اوايل دهه ي1970 كاكس كه احساس مي كرد نمي تواند در مقام عضو سازمان بين المللي كار آزادي فكري خود را براي نوشتن و انتشار آثارش حفظ كند از اين سازمان كناره گرفت و با پايگاه قراردادن دانشگاه كلمبيا فعاليت علمي را در پيش گرفت. در 1977 به كانادا بازگشت تا در دانشگاه يورك در تورنتو مشغول به كار شود و امروزه نيز استاد علوم سياسي همان دانشگاه است.
براي عميق تر پرداختن به نوشته هاي كاكس بايد سه عنصر تعيين كننده ي آثار اين سنت شكن نظري را شناخت: پاي بندي او به نظريه ي انتقادي؛ تأثير آنتونيو گرامشي و كارل پولانيي بر استدلال هاي گوهري او در خصوص نظم جهاني؛ و تحليل خاص او از جهاني شدن در اواخر سده ي بيستم.
نخست، كاكس خود را نظريه پردازي انتقادي مي داند. بي گمان اصطلاح نظريه ي انتقادي براي در برگرفتن تمامي نظريه هاي مختلفي كه در اين گروه مي توان جاي داد رسا نيست. شايد عنوان مناسب تر، «پژوهش ايدئولوژي نگر» باشد كه شامل نوماركسيسم، برخي شكل هاي زن باوري و ديگر مكاتب فكري ريشه نگر مي شود. اما كنار هم قرار دادن اين ديدگاه بجاست زيرا همه ي آن ها ادعاي فارغ بودن از ارزش ها را كه شكل هاي يافت باورتر پژوهش مطرح مي سازند مردود مي شمرند. طبيعت را نمي توان بدان گونه كه «به راستي هست» يا «به راستي عمل مي كند» شناخت و تنها از دريچه ي ارزش ها مي توان آن را دريافت. از آن جا كه ارزش ها در هر تحقيقي مداخله مي كنند بي درنگ اين پرسش مطرح مي شود كه چه ارزش ها و ارزش هاي چه كسي بايد حاكم باشد. اگر يافته هاي بررسي ها مي تواند بسته به ارزش هاي انتخابي تغيير كند پس انتخاب يك نظام ارزشي خاص موجب توانمندي و برخورداري برخي افراد و گروه ها از حقوق سياسي و تضعيف و محروميت ديگران خواهد شد. بر اين اساس، تحقيق و پژوهش به يك اقدام سياسي مبدل مي شود.
اين بدان معني نيست كه نظريه پردازان انتقادي به نحوي از انحا نسبي گرا هستند. علاقه مندي آن ها به پديده ي «آگاهي كاذب» نمايان گر اعتقاد آنان به مكان «آگاهي راستين» است و نظريه پردازان انتقادي وظيفه اي كه براي خود قائل اند برملاساختن نيروهاي مادي و اجتماعي است كه مانع از دستيابي مردم به منافع «راستين» شان در جهاني مي شوند كه در تمنيات آن ها دستكاري مي كنند و توان شان را محدود مي سازند. بنابه تعريف، رسالت پژوهش انتقادي ارتقاي مردم به سطحي از آگاهي «راستين» است. اين پيش شرط لازم-هر چند نه كافي-دست به كار شدن آنان براي دگرگون ساختن جهان است. كاكس نظريه ي انتقادي را نقطه مقابل آن چه خودش نظريه ي «مشكل گشا» مي نامد مي داند؛ منظور او نظريه هايي است كه پايداري نظامي را كه جوياي تبيين پويش هاي دروني اش هستند مسلم مي گيرند. نظريه ي انتقادي گاه خود را روي دگرگوني كلانِ تاريخي خود نظام و تضادها و ستيزهايي متمركز مي سازد كه ممكن است استعداد دگرگوني سيستمي رهايي بخش را فراهم كنند.
اسلوب مندترين تلاش كاكس براي پرداختن يك نظريه ي انتقادي گوهري درباره ي روابط بين الملل را مي توان در كتاب توليد، قدرت و نظم جهاني: نيروهاي اجتماعي سازنده ي تاريخ (1987) او سراغ گرفت. اين كتاب چارچوب مفهومي اساسي مورد استفاده ي كاكس را براي بررسي روابط ميان نيروهاي مادي توليد، انديشه ها، و نهادها در دوره هاي تاريخي خاص روابط بين الملل عرضه مي دارد. فرض اساسي كتاب اين است كه نيروهاي توليد شالوده ي مادي مناسبات اجتماعي را تشكيل مي دهند و توانايي اعمال قدرت در نهادها را به وجود مي آورند ولي قدرت و توليد با هم ارتباطي ديالكتيكي دارند. قدرت هم به نوبه ي خود چگونگي تحقق و سازمان يابي توليد را معين مي سازد. كتاب يادشده به سه بخش مرتبط با هم تقسيم شده است.
در بخش نخست، كاكس دست كم دوازده «الگوي» روابط توليد را تحت عنوان «انواع مناسبات اجتماعي توليد» مشخص مي سازد. اين الگوها بدين قرارند: معيشتي، دهقان، ارباب، بازار كار ابتدايي، خانوار، خوداشتغالي، بازار كار آزاد، دو طرفه، رسته باور آزاد، سه طرفه، رسته باور دولتي، اشتراكي و برنامه ريزي متمركز. كاكس هر يك از اين « انواع» را چونان ساختار مستقل و خودكفايي كه توان توسعه و ديدگاه انديشه اي/ نهادي خاص خود را دارد به بررسي مي گذارد. مناسبات اجتماعي توليد به سه شيوه كه از نظر تحليلي مي توان آن ها را از هم جدا كرد پديد مي آيند: تراكم قدرت اجتماعي كه سرشت توليد را تعيين مي كند؛ ساختار اقتدار كه پويش هاي دروني روند توليد بدان شكل مي بخشد؛ و نتايج توزيعي توليد. كاكس نشان مي دهد كه چگونه اين جنبه هاي مناسبات اجتماعي، با هم ارتباطي ديالكتيكي دارند. وي به ويژه به نحوه ي بروز تضادها و ستيزها ميان آن ها در دوره هاي تاريخي خاص علاقه مند است.
به رغم مرور گسترده اي كه كاكس در مورد اين الگوهاي مناسبات توليد ارائه مي كند به سرعت نگاه خود را روي دو شيوه ي توسعه كه خودش آن ها را سرمايه دارانه و بازتوزيعي مي نامد متمركز مي سازد. توسعه با توليد مازاد اقتصادي در چارچوب نوعي از مناسبات اجتماعي همبسته است و همين مازاد، آن را امكان پذير ي سازد. بازتوليد ساده كه در چارچوب آن يك شيوه طي چرخه هاي متوالي توليد بازآفريني مي شود نمي تواند به توسعه ي معناداري راه برد. هم شكل سرمايه داري و هم شكل بازتوزيعي توسعه براي رشد به انباشت مي پردازند و هر دو مي توانند براي توليد مازادي كه به منظور توسعه ي بيش تر لازم است توليد را به شيوه هاي مشابهي سازمان دهند. ولي ساز وكارها و منطق بنيادي انباشت در اين دو شيوه با هم تفاوت دارد. سرمايه داري بر سودجويي در بازار پايه مي گيرد حال آن كه در جوامع بازتوزيعي، تصميم گيري سياسي است كه معين مي كند چه چيزي بايد توليد شود.
كاكس معتقد است كه هرگونه مقايسه معنادار ميان شيوه هاي سرمايه دارانه و بازتوزيعي توسعه بايد در بستري جهاني صورت گيرد و رابطه ي ميان دولت هايي را كه اين دو شيوه در آن ها حاكم است مدنظر قرار دهد. براي نمونه، پويش ها و سركوب گري اوليه ي توسعه بازتوزيعي تا اندازه ي زيادي بر اساس فشارهاي بين المللي وارد بر كشاورزي شان چاره اي جز رقابت با دولت هاي صنعتي پيشتاز اروپا و ايالات متحده نداشت. گرچه توسعه ي بازتوزيعي با تلفيق برنامه ريزي متمركز و اشتراكي گري آغاز شد ولي تحولات جديدتر، الگوهاي متفاوتي از دگرگوني را در اتحاد شوروي و چين آشكار مي سازد. در اتحاد شوروي، اشتراكي گري بالکل تابع مقتضيات برنامه ريزي متمركز قرار گرفت حال آن كه در چين بساط اشتراكي گري در كشاورزي برچيده شد و جاي خود را به شكل هايي از بازار كار آزاد داده است.
در بخش دوم كتاب، كاكس به مرور توسعه ي نظام نوِ دولت ها، به ويژه محدوديت هايي مي پردازد كه اقتصاد سياسي جهاني براي دولت ها پديد مي آورد. اين گونه محدوديت ها كمك مي كند تا دگرگوني و تناقضات انواع مختلف مناسبات اجتماعي توليد را تبيين كنيم. اگرچه كاكس بر اهميت نيروهاي مادي توليد در تعيين مناسبات اجتماعي تأكيد دارد ولي در عين حال به نقش كليدي دولت ها و مناسبات نيز اذعان دارد:
دولت ها شرايط غلبه يافتن انواع خاصي از مناسبات اجتماعي را بر گونه هايي كه با هم همزيستي دارند پديدي مي‌ آورند، آن ها به شكل عمدي يا ناخواسته پيوندهاي سلطه-فرودستيِ روند انباشت را ساختاربندي مي كنند... دست و بال هر دولت به واسطه ي جايگاهي كه در نظم جهاني دارد و قدرت نسبي اش در اين نظم كه اراده و توانايي آن را براي دگرگون ساختن مناسبات توليد محدود مي سازد بسته است.(Cox 1987:399)
جهان نگرش كاكس تا اندازه ي زيادي برگرفته از آنتونيو گرامشي، نويسنده ي كمونيست ايتاليايي، است (به ويژه نك: Cox 1983). به ويژه او براي تبيين اين كه چگونه انديشه هاي مسلط درباره ي نظم جهاني كمك مي كند تا در سطح جهاني الگوهاي خاص از روابط ميان نيروهاي مادي، انديشه ها و نهادها پايدار بماند از انديشه هاي گرامشي درباره ي كنترل مبني بر چيرگي در جوامع سرمايه داري الهام مي گيرد. گرامشي همواره آثار خودش را در طرحي ماركسيستي در مي انداخت كه به موجب آن «زيربناي اقتصادي» شرايط محدودكننده ي سياست، ايدئولوژي و دولت را تعيين مي كند. ولي تأكيد اساسي آثار گرامشي پيوسته در جهت دورشدن از شكل هاي ساده ي تقليل گرايي است. نكته ي محوري مورد بحث او، سرشت پيچيده ي مناسبات ميان ساختار و روساختار بود كه به گفته ي خودش نمي توان آن را به بازتاب صرف شرايط «اقتصادي» در تعبير محدود كلمه تقليل داد. نوآوري نظري او در يك رشته مفاهيم بديعي است كه براي گسترش دادن و دگرگون ساختن شناخت ما از سياست به كار مي گيرد. دغدغه ي او سرشت مناسبات دولت و جامعه ي مدني در جوامع نسبتاً نو به ويژه در مردم سالاري هاي سرمايه داري بود. گرامشي به چالش با تلقي تقليل گرايانه از دولت به عنوان دولت «طبقاتي» صِرف، يعني ابزار قهر و سلطه ي طبقه ي حاكم برخاست. او بر نقش «آموزشي» دولت، اهميت آن در ايجاد اتحادهايي كه بتوانند حمايت اقشار اجتماعي مختلف را جلب كنند و نقش آن در تأمين «رهبري» فرهنگي و اخلاقي تأكيد داشت. گرچه شايد ساختار اجتماعي در تحليل نهايي تعيين كننده باشد، گرامشي براي نتايج كشمكش عملي بر سر رهبري در جبهه اي گسترده و در مورد انواع كانون ها و نهادها، استقلال به مراتب بيش تري قائل بود. به گفته ي او نقش حزب كمونيست (ـــ كمونيسم) درگير شدن در كشمكشي گسترده و چند وجهي بر سر «چيرگي» و رهبري اين كشمكش بود. بايد راهبرد سياسي سوسياليستي از حمله ي سرراست و رودررو به دولت به كسب مواضع راهبردي در جبهه هاي متعدد تغيير يابد. او مبارزه ي سوسياليستي را نوعي «جنگ سنگر به سنگر» مي دانست كه در وهله ي نخست بر ضد نيروهاي چيرگي سرمايه داري در جامعه ي مدني و فرهنگ انجام مي شد.
بدين ترتيب از ديد گرامشي و نيز كاكس، چيرگي در سطح جهاني (برخلاف واقع گرايي) با سلطه ي مادي يا نظامي محض يكي انگاشته نمي شود و نبايد آن را (مانند نهادگرايي نوليبرال) يك«ارزش عمومي» مطلوب انگاشت:
گرامشي براي بيان وحدت ميان نيروهاي مادي عيني و انديشه هاي اخلاقي-سياسي-در تعبير ماركسيستي، وحدت ساختار و روساختار-از مفهوم چيرگي بهره مي گرفت كه به موجب آن، قدرتِ مبتني بر سلطه بر توليد به كمك يك ايدئولوژي كه مصالحه و اتفاق نظر ميان گروه هاي مسلط و فرودست را در دل خود دارد توجيه مي شود.(Cox 1977:387)
كاكس در بيش تر نوشته هايش به ظهور و افول نظم هاي جهاني مبتني بر چيرگي در گذر زمان نظر دارد. وي در كتاب خود سه «ساختار متوالي نظم جهاني» را از هم باز مي شناسد: اقتصاد بين المللي ليبرال (1873-1789)؛ دوران امپرياليسم هاي رقيب (1945 -1873)؛ و نظم جهاني نوليبرال (پس از 1945). بخش سوم و پاياني كتاب او حول بحران اقتصادي جهاني سال هاي 1974 -1973 دور مي زند. به گفته ي او، تجديد ساختار صنعتي و ماليِ بيست سال گذشته منجر به تضعيف قدرت اجتماعي جمعي و مستقل كارگران و به حاشيه رانده شدن هرچه بيش تر نيروي كار شده است. اين همان چارچوبي است كه كاكس جهاني شدن پايان سده ي بيستم را در داخل آن به بررسي مي گذارد. كاكس با الهام گرفتن از كارهاي كارل پولانيي، نگاه خود را روي آن چه خودش «بين المللي شدن دولت» مي خواند متمركز مي سازد. منظور كاكس از اين تعبير، روندي است كه به موجب آن نهادها، سياست ها و رويّه هاي ملي با ساختارها و پويش هاي بالنده ي اقتصاد جهاني توليد سرمايه داري سازگار مي شود.
كاكس براي اين روند سه بُعد قائل مي شود. نخست، «در مورد نيازها يا مقتضيات اقتصاد جهاني نوعي روند حصول اتفاق نظر ميان دولت ها وجود دارد كه در دل يك چارچوب ايدئولوژيك مشترك صورت مي بندد». دوم، مشاركت در گفت و گوهاي حصول اين اتفاق نظر، سلسله مراتبي است. سوم، «ساختارهاي داخلي دولت ها چنان تعديل مي شود كه هر يك به بهترين نحو بتواند اتفاق نظر جهاني را به قالب سياست ها و رويّه هاي ملي درآورد»(Cox 1987:254). از اين گذشته او در اين روند، سه مرحله ي تاريخي را مشخص مي سازد كه طي آن ها دولت هر چه بين المللي تر شده است. مرحله ي نخست مربوط به دهه ي 1930 بود كه طي آن دولت ها نسبت به اقتصاد جهاني قدرتمند بودند و از مردم خويش در برابر آن محافظت مي كردند. مرحله ي دوم پس از 1945 با برقراري نظام برتون وودز تحقق يافت كه نماينده ي مصالحه اي بين پاسخ گويي حكومت ها به نهادهاي اقتصادي جهاني (به ويژه منابع نقدينگي آن) و پاسخ گويي آن ها به افكار عمومي داخلي شان از بابت عملكرد اقتصادي خودشان و حفظ دولت رفاه بود. سومين مرحله متضمن جهاني شدن دولت است. اين مرحله نمايان گر تجديد ساختار رابطه ي ميان دولت و اقتصاد جهاني و شكل گيري مصالحه اي ملي/بين المللي به نفع نهادها و چارچوب هاي فراملي قدرت است كه بر اقتصاد جهاني فعلي سيطره دارند. بين المللي شدن دولت زوال باز هم بيش تر نقش آن به عنوان سپري در برابر اقتصاد جهاني، و قوت يابي منابع فرادولتي قدرت، اقتدار و تصميم گيري را مشخص مي سازد.
بدين ترتيب، كاكس ما را با ديدگاهي درباره ي دوران پس از جنگ سرد آشنا مي سازد كه با ديدگاه هايي كه غالباً واقع گرايان و ليبرال ها مطرح مي كنند تفاوت دارد. دگرگوني هاي پديد آمده در توازن قدرت ميان دولت ها و تفوق ادعايي مردم سالاري بر اقتدارگرايي براي آن چه كاكس «پروسترويكاي جهاني» مي خواند سودمند است. به گفته ي او تغييرات بارزي كه «انقلاب از بالا»ي گورباچف الهام بخش آن ها بود به هيچ وجه محدود به اتحاد شوروي سابق نمي شود. طي دوران به مراتب طولاني تري، دگرگوني ساختاري مشابهي در جهان سرمايه داري رخ داده است كه همان متزلزل شدن ليبراليسم جهاني است. از ديد كاكس، جهاني شدن سرمايه، توليد و بدهي ها بخشي از روند ناگزير به سمت چهان پسا صنعتي و پسانو نيست كه يگانه علت آن پيشرفت هاي سرسام آور در فناوري توليد صنعتي و ارتباطات باشد. آن چه موجب تسهيل فوق العاده ي اين روند شده نوعي ايدئولوژي چيرگي محورِ نومحافظه كار در خصوص مقررات زدايي بوده كه براي تضعيف نيروهاي مخالف سنتي به ويژه جنبش اتحاديه هاي كارگري درانداخته شده است. مثله شدن اين جنبش به دست كساني چون ريگان و تاچر در دهه ي1980 موجب:
احياي جدايي قرن نوزدهمي اقتصاد و سياست [شده است]. بنابراين جنبه هاي كليدي اقتصاد بايد از سياست يعني از فشارهاي مردمي دور بماند. اين مهم از طريق رويّه هاي پابرجا، معاهده ها، قوانين، و مقرارت قانون اساسي رسمي تأمين مي شود.
(Cox 1992:32)
بدين ترتيب، تصوير غالبي كه كاس از روابط بين الملل معاصر در ذهن دارد با برخي تفسيرهاي ملايم تري كه در اين حوزه مي توان سراغ گرفت از ريشه تفاوت دارد. او معتقد است كه دوران «سرمايه داري جهاني شونده ي فوق العاده ليبرالي» ما كانون برخي از تضادها و كشمكش هاست: ميان سخن سرايي درباره ي مردم سالاري و «كمبود مردم سالاري» ناشي از بين المللي شدن دولت؛ ميان تقاضاهاي فزاينده براي حفاظت بين المللي از محيط زيست و تسليم اقتدار دولت به ماليه و كسب و كار خصوصي بين المللي، ميان سخن سرايي درباره ي پيروزي بر سوسياليسم در جنگ سرد و نابرابري شتابان هم در داخل و هم در ميان دولت ها.
حال چه بايد كرد؟ كاكس به قول خودش خواهان شكل تازه اي از چند جانبه گرايي است كه نبايد به تنظيم روابط افقي ميان نخبگان دولت ها محدود شود بلكه بايد آن را چنين تصور كرد:
كانون تعاملات براي دگرگون سازي نظم موجود [به سود] برداشت فراخ تري درباره ي جامعه ي جهاني ... چند جانبه گرايي را بايد از منظر توانايي اش براي بازنمايي نيروهاي مدنظر قرار داد كه هم در سطح محلي و هم در سطح جهاني در دنيا در كارند.
(Cox 1994:162-3)
از آن جا كه دولت ها نقش عمده اي در تسهيل روند جهاني شدن بازي مي كنند كاكس مي گويد كه نيروهاي اجتماعي ضد چيرگي بايد به نوعي «جنگ سنگر به سنگر» دست بزنند. انديشه هاي او درباره ي اين مبارزه تا زمان حاضر اشاره وار است. براي نمونه، او مي گويد جنبش كارگري بايد در سطح جهاني بسيج شود و با انواع جنبش هاي اجتماعي تازه اتحادها و ائتلاف هايي برقرار كند. بايد در برابر جهاني شدن «از بالا»، «جهاني شدن از پايين» را عَلم كرد. كاكس اذعان دارد كه چنين كاري آسان نخواهد بود. براي «نيروهاي پيشرو» غربي، متحد شدن با جنبش هاي اجتماعي اسلامي به منظور ايجاد نوعي نيروي مقابله كننده ي جهاني دشوار خواهد بود با اين حال، او مدعي است كه اگر مي خواهيم از شدت بلاي جهاني شدن بكاهيم و حتي آن را پس بزنيم بايد با اين مشكلات روبه رو شويم و بر آن ها فائق آييم.
در مقام نتيجه گيري بايد گفت آثار رابرت كاكس كمك مهمي به سر برآوردن نظريه ي انتقادي در بررسي روابط بين الملل كرده است. وي از پايگاه خودش در دانشگاه يورك بسياري از دانشجويان و محققان را به بازانديشي درباره ي شيوه هاي بررسي اقتصاد سياسي بين الملل واداشته است و بيجا نيست اگر بگوييم شايد امروزه ماده گرايي تاريخي گرامشي مهم ترين بديل براي ديدگاه هاي واقع گرا و ليبرال در اين حوزه باشد.
ـــ روگي؛ کراسنر؛ كيئن؛ گيلپين

مهم ترين آثار كاكس

1969 International Organisation:world Politics: Studies in Economic and Social Agencies,London,Macmillan.
-1972 The Anatomy of Infuence:Decision Making in International Organization (with Harold Jacobson et al.) New Haven,Yale University Press.
-1977 Labor and hegemony,International Organisation 31.
-1981 Social forces,states and world orders: beyond international relations theory,Millennium:Journal of International Studies 10:126-55.
-1983 Gramsci,hegemony and international relations: an essay in method,Millennium:Journal of International Studies 12:162-75.
-1987 Production,Power and world Order:Social Forces in the Making of History,New York,Columbia University Press.
-1992 Global perestroika,in Ralph Miliband and Leo Panitch (eds),The Socialist Register,London,The Merlin Press,26-43.
-1994 Multilateralism and world order,Review of International Studies 18:162-3.
-1996 Approaches to world Order (with Timothy J.Sinclair),Cambridge,Cambridge University Press.
اين كتاب مجموعه اي از ويراسته از مهم ترين مقالات كاكس است. براي كتاب شناسي كامل آثار كاكس، نك: صص 537-544 كتاب فوق.

خواندني هاي پيشنهادي

-1990 Cafruny,Alan Weston,A Gramscian Concept of declining hegmony:stages of U.S.Power and the evolution of international economic relations,in David P.Rapkin (ed.)world Leadership and Hegemony,Boulder,Colorado,Westview Press,97-118.
-1991 Gill,Stephen,Historical mterialism,Gramsci,and international political economy,in Craig N.Murphy and Roger Tooze (eds),The New International Political Economy,Boulder,Colorado,Lynne Reinner,51-75.
-1991 Gill,Stephen (eds.)Gramsci,Historical Materialism,and International Relations,Cambridge,Cambridge University Press.
-1989 Gill,Stephen and Law,David,Global hegemony and the structural Power of capital,International Studies Quarterly 33:475-99.
-1997 Gill,Stephen and Mittelman,James (eds),Innovation and Transformation in International Studies,Cambridge,Cambridge University Press.
-1944 Polanyi,Karl,The Great Transformation,Boston,Massachusetts,Beacon Press.
مارتين گريفيتس
منبع مقاله:
گريفيتس، مارتين؛ (1388)، دانشنامه روابط بين الملل و سياست جهان، ترجمه ي عليرضا طيب، تهران: نشر ني، چاپ دوم1390.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.