واكر، رابرت Walker,Robert B.J.

رابرت واكر از انديشمنداني است كه پيوسته قلم زده است ولي نوشته هايش به نتيجه اي قطعي ختم نمي شود. طي بيست سال گذشته او فصل هاي فراواني از برخي كتاب ها و مقالات زيادي در نشريات را (برخي با همكاري ريچارد...
چهارشنبه، 25 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
واكر، رابرت Walker,Robert B.J.
 واكر، رابرت Walker,Robert B.J.

 

نويسنده: مارتين گريفيتس
مترجم: عليرضا طيب





 
رابرت واكر از انديشمنداني است كه پيوسته قلم زده است ولي نوشته هايش به نتيجه اي قطعي ختم نمي شود. طي بيست سال گذشته او فصل هاي فراواني از برخي كتاب ها و مقالات زيادي در نشريات را (برخي با همكاري ريچارد اشلي) به رشته ي تحرير درآورده و در آن ها بيش تر مفروضات محققان در بررسي روابط بين الملل را مورد ترديد قرار داده است. او به درستي يا نادرستي اين فرض ها كاري ندارد بلكه تنها به تحقيق درباره ي آن چه مي توان شرايط امكان پذيري آن ها خواند مي پردازد. گرچه او را در زمره ي «پسانوگرايان» طبقه بندي كرده ايم ولي خود او نسبت به چنين «حركتي» بدگمان است. بي ترديد او قصد نويسنده ي حاضر را نيز از «طبقه بندي» وي به ترتيبي كه آثارش به درد رشته اي بخورد كه ساخت گشايي بحث هاي تشريفاتي اش به عنوان نمود نوگرايي هدف اصلي او بوده است با شك و بدبيني تلقي مي كند.
واكر در 1947 در ريدينگِ انگلستان چشم به جهان گشود. مدرك كارشناسي را در 1968 از دانشگاه ولز گرفت و سپس براي پيگيري تحصيلات عالي روانه ي كانادا شد. در 1977 مدرك دكتراي خود را از دانشگاه كويينز در اونتاريو دريافت كرد و از 1981 به تدريس در دانشگاه ويكتوريا واقع در بريتيش كلمبياي كانادا اشتغال داشته است. او استاد مدعو دانشگاه ملي استراليا و دانشگاه پرينستون نيز هست.
شايد بهترين راه پرداختن به آثار او تلقي آن ها به مثابه يك زَبرنظريه باشد، البته نه به اين معني كه وي خواهان پيچيدن نسخه هايي براي بررسي كنندگان روابط بين الملل باشد تا با پيروي از آن شناخت تجربي خويش را بهبود بخشند. در واقع، او تمايلي ندارد كه خود را محقق روابط بين الملل بخواند. علاقه ي او به رشته يا حوزه ي علمي روابط بين الملل نتيجه ي توانايي اين رشته براي به دست دادن شناخت بهتري از موضوع مطالعه ي خودش نيست بلكه زاده ي كنجكاوي واكر درباره ي چيزي است كه در وهله ي نخست، روابط بين الملل را امكان پذير مي سازد.
روابط بين الملل دقيقاً آن چه را اغلب دعا مي شود، به ما نمي گويد. چندان چيزي درباره ي چگونگي جهان به ما نمي گويد البته درباره ي شرايطي كه تحت آن مي توانيم مدعي آگاهي از چگونگي جهان و امكانات آينده آن شويم مطالب بسياري براي گفتن دارد. حتي در مقام پديده اي نيازمند تبيين هم مسلماً راهنماي خوبي در اين زمينه است كه ببينيم كجا كه هستيم.
(Walker1992a:173)
نقل قول بالا به عنوان نگاهي اجمالي به سبك نگارش واكر، راهبرد وي را به خوبي به ما معرفي مي كند. واكر به جاي قلم زدن درباره ي جهان، درباره ي شيوه ي نگارش ديگران پيرامون اين كه خودشان معتقدند جهان چگونه هست و چگونه بايد باشد قلم مي زند. با توجه به علاقه مندي، يا شايد صحيح تر باشد كه بگوييم «دل مشغولي»، او به پيش فرض ها و فرض ها، ممكن است خواننده پس از «مواجهه» با واكر احساس «ناكامي» كند. بيش تر متون نظري در حوزه ي روابط بين الملل «نظريه» را تشكيل يافته از مجموعه اي از قوانين كلي تبييني يا هنجاري درباره ي الگوهاي رفتار يا انواع كنش در جهان «واقع» مي انگارند. وظيفه ي نظريه ي تجربي تعيين و طبقه بندي همين الگوها و مشخص ساختن شرايطي است كه احتمالاً الگوها و مشخص ساختن شرايطي است كه احتمالاً الگوهاي يادشده تحت آن شرايط تحقق مي يابند، دگرگون مي شوند يا به كلي از بين مي روند، اين واقعيت كه چنين الگوهايي وجود دارند و مي توان آن ها را در زيرعناصر تصادفي عمل تاريخي كشف كرد نظريه را (به عنوان نقطه ي مقابل تاريخ روايي) امكان پذير مي سازد. بدين ترتيب «نظريه» ابزار يا وسيله اي است كه شناخت ما را از«واقعيت» تسهيل مي كند. نظريه ها چارچوب هايي فكري هستند كه جهان را معنادار مي سازند. سودمندي نظري هم به نوبه ي خود تابع قدرت تبيين است كه مي توان آن را به كمك معيارهايي چون همسازي منطقي دروني از لحاظ به كارگيري مفاهيم، وارسي تجربي صحت و سقم گزاره هاي عملياتي و تأييد تجربي فرضيه هاي برخاسته از نظريه، و جمع و جور بودن نظريه ارزيابي كرد.
واكر چنين عقيده اي ندارد. او دوگانه انگاري پوپري متعارف «نظريه» و «عمل» را، كه بر اساس آن پرسش هاي شناخت شناسانه برتر از پرسش هاي هستي شناسانه هستند، مردود مي شمارد. از ديد واكر، عمل همواره «نظريه دار» است. جهان روابط بين الملل اساساً جهاني مفهومي-جهان معناها- است كه در آن كنش از صافي روندهاي نهادين تفسير مي گذرد و به يمن همين روندها امكان پذير مي شود؛ روندهايي كه كنش هاي ديگر را در جهان واقع به راه مي اندازند. ما دسترسي مستقيمي به «جهان واقع» نداريم مگر از طريق ساختمان گفتماني آن توسط شركت كنندگان و ناظران(ـــ گفتمان). بدين ترتيب واكر مسلماً يك پسانوگراست زيرا آثارش نمايان گر تفسير اصطلاح هاي «نو» و «پسانو» است كه زيگمونت بومن مطرح ساخت (Bauman 1987). از ديد بومن و نيز واكر، اين دو اصطلاح نماينده ي تفاوت هاي موجود در شناخت جهان اجتماعي و سرشت و هدف فعاليت فكري هستند. طبع نوگرا فرض را بر وجود نوعي اصل هستي شناختيِ «نظم» چونان الگوهاي همبسته با رفتار اجتماعي مي گذارد كه بايد كشف و تبيين شود و بر اين اساس، نظم مستعد دستکاري و كنترل است. ولي در نگرش پسانوگرايانه ي نوعي به جهان، نظم مقدم بر عمل نيست و از همين رو نمي تواند چونان ملاكي بيروني براي سنجش اعتبار اعمال به كار آيد. هر مدلي از نظم تنها بر حسب اعمالي كه به آن اعتبار مي بخشند معنا دارد. بر اين اساس، مثلاً «اخلاق، گنجينه اي از اصول [نظري] نيست كه در انتظار به كار بسته شدن باشد؛ بلكه يك عمل تاريخي جاري است. و نظريه ي روابط بين الملل نه تنها به هيچ وجه عاري از اصول اخلاقي نيست بلكه از طريق تفسيرهايي از امكان اخلاقي ساخته شده است»(Walker1991:129).
اگر براي پرداختن به آثار واكر در جست و جوي وصف مشخص تري از «پسانوگرايانه» هستيم مي توان اين آثار را تحت عنوان «رويكرد رويّه هاي گفتماني» خلاصه كرد (اين اصطلاح در مقاله داتي به خوبي تبيين شده است: (Doty 1992). برخلاف تعبير مرسوم از نظريه به عنوان ابزاري كمابيش سودمند، آثار واكر بر ساختمان گفتماني واقعيت تأكيد دارد. زبان بخشي از نظام پديد آورنده ي فاعلان شناسايي، موضوعات شناسايي و جهان ها تلقي مي شود. افراد و گروه ها مستقل از ساختمان زباني شان به شكل معناداري «وجود» ندارند. اين بازشناسي نقش سازاي زبان و گفتمان به برداشت اساساً تازه اي از قدرت راه مي برد كه در ذات رويّه هاي زباني سازنده ي كنشگران و توانمندسازنده ي آن ها در چارچوب گفتمان هاي مشخص وجود دارد. همان گونه كه داتي توضيح مي دهد:
نمي توان ريشه رويّه گفتماني را به مركزي ثابت و پايدار مثلاً آگاهي فرد يا يك جمع اجتماعي رساند. رويّه هاي گفتمانيِ سازنده ي فاعلان شناسايي و شيوه هاي ذهنيت در نقاط مختلف پراكنده و گوناگون هستند. به همين دليل مفهوم بينامتنيّت اهميت دارد. متن ها همواره به متن هاي پيشين ديگري اشاره دارند كه خود آن ها نيز به متن هاي ديگري اشاره دارند. بدين ترتيب قدرت ذاتي زبان چيز متمركزي نيست كه از يك ذهن از پيش داده شده نشئت گرفته باشد.
(Doty 1992:302)
واكر شيفته ي متن هاي نظري روابط بين الملل است كه آن ها را به شدت مستعد ساخت گشايي مي داند زيرا اين رشته را يك سلسله دوگانگي هاي مفهومي و زباني امكان پذير ساخته است-واقع گرايي در برابر آرمان گرايي، سلسله مراتب در برابر اقتدارگريزي، نظريه ي در برابر عمل، اخلاق در برابر روابط بين الملل، و از همه مهمتر، سياست در برابر روابط بين الملل، با وجود تمامي نوشته هايي كه بر نوعي ادغام ميان نظريه ي سياسي (گفتمان پيشرفت) و روابط بين الملل (گفتمان بقا) اصرار دارند و گاه چنين چيزي را مي ستايند و اگر به كندو كاو نسبتاً عميق راه هايي مي پردازد كه نظريه ي سياسي و بررسي روابط بين الملل، كه به هيچ وجه دو رشته ي دانشگاهي جدا از هم نيستند، از آن راه ها به صورت شرايط امكان پذيري، يكديگر را مي سازند.
واكرد در كتاب درون/بيرون: روابط بين الملل چونان نظريه ي سياسي (1993) دور مفهوم حاكميت دولت كه به اعتقاد خودش «فراتر رفتن» از آن به مراتب دشوارتر از آن چيزي است كه بسياري از محققان مي گويند خط مي كشد. واكر مدعي است كه اصل حاكميت دولت از اين جهت كه ظاهراً يك رشته خلاف آمدهاي نو بين خود-ديگري، هويت/تفاوت، جهان شمولي-خاص نگري، و وحدت-كثرت را برطرف مي سازد اصلي «تعيين كننده» است (و اين «تعيين كننده» يعني از واژه هاي سوگلي اوست). استدلال او به طور خلاصه چنين است:
اصل حاكميت دولت كم تر يك ادعاي حقوقي انتزاعي و بيش تر يك رويّه سياسي فوق العاده، متراكم است. به عنوان پاسخي به مشكل افزايش شمار واحدهاي خودمختار در جهاني كه سلسله مراتب از آن دارد رخت برمي بندد اصل ياد شده تفسير مشخصاً نوعي از فضاي سياسي آن هم از طريق برطرف ساختن سه تناقض بنيادي به دست مي دهد. در يك كلام، اين اصل رابطه ي ميان وحدت و كثرت، ميان دروني و بيرون، و ميان فضا و زمان را حل و فصل مي كند. اما چگونه چنين مي كند؟ از طريق الهام گرفتن از رويه هاي فلسفي، اعتقادي و فرهنگي تمدن تاريخي مشخصي كه محركش لزوم متحقق ساختن و در عين حال كنترل آن لحظه ها و مراحلي از استقلال عمل بود كه در گذارهاي پيچيده ي اروپا در آغاز دوران نو بروز كردند.(Walker1993a:154)
بدين ترتيب ما در مقام شهرونداني برخوردار از حقوق در داخل كشور از ثمرات همبستگي بهره مند مي شويم. در برابر آنان كه بيرون از كشور ما هستند تعهدات ما از نوع تعهدات در برابر «بشريت» است كه بازتاب كمرنگي از حقوق طبيعي است. در داخل كشور، «پيشرفت تاريخي» در راستاي بُعدي اين جهاني تصوير مي شود و اين در حالي است كه تقسيم فضايي-مكاني دلبخواه سياست بين الملل، استمرار آن را به عنوان حوزه ي ضرورت و نه آزادي تضمين مي كند. در داخل كشور، حقوق عام شهروندي-از لحاظ اصولي-در دسترس «همگان» است ولي همين عام بودن بستگي به توانايي دولت براي حذف «خارجيان» دارد. واكر به شكل نسبتاً مبسوطي به بررسي اهميت سياسي حاكميت دولت مي پردازد و مدعي مي شود كه در نبود هيچ گونه راه حل «پسانو»يي براي اين تناقضات، اصل حاكميت همچنان جذابيتِ خود را حفظ مي كند.
آثار واكر براي متزلزل ساختن اين باور كه حاكميت دولت به منزله ي اصل سازاي روابط بين الملل به زودي پشت سر گذاشته خواهد شد حائز اهميت است. او به ضعف فزاينده ي قدرت گفتماني حاكميت در دوران ادعايي «جهاني شدن» اذعان دارد ولي مدعي است كه مادام كه شيوه اي پسانوگرايانه براي غلبه بر تناقضات جهان نو نيافته ايم هيچ جايگزيني براي حاكميت وجود ندارد. از اين گذشته آثار او براي معتقدان به امكان پذير بودن حل و فصل «مباحثات بزرگ» و ديرپاي رشته ي روابط بين الملل در عين حفظ هويت مستقل اين «رشته ي دانشگاهي» هم اهميت دارد. واكر شرايطي را كه به پيدايش اين رشته مي انجامد مانعي در راه حل و فصل دوگانگي هاي درون آن مي داند. در سطح كردمان، وي مي گويد بخش اعظم صحبت ها درباره ي جنبش هاي اجتماعي «جديد» مبالغه آميز است. مادام كه اين گونه جنبش ها (كه بر پايه ي جنسيت يا نگراني هاي زيست محيطي تشكيل شده اند) نتوانند پاسخ هاي تازه اي براي پرسش هايي ارائه كنند كه حاكميت دولت به شكلي چنين مؤثر پاسخ گوي آن هاست تفاوتي ميان اين جنبش ها و جنبش هاي اجتماعي «قديمي» نخواهد بود و احتمالاً آنها هم گرفتار همان سرنوشت مي شوند.
سرانجام اين كه آثار واکر به ما کمک مي کند تا محدوديت هاي بحث هاي فراواني را كه درباره ي كارآمدي «واقع گرايي» در بررسي روابط بين الملل جريان دارد بفهميم. واكر تلاش فراواني براي احياي اهميت تاريخي ماكس وبر در سنت واقع گرايي به عمل آورده است ولي از آن گذشته مطالب فراواني هم در جهت تضعيف نگرشي روي كاغذ آورده است كه معتقد است بين هر دو نظريه پرداز واقع گراي روابط بين الملل جز شباهتي ناچيز هيچ وجه مشترك ديگري وجود ندارد.
ـــ اشلي

مهم ترين آثار
-1998 One World Many Worlds,Struggles for a Just World Peace,Boulder,Coloradol Lynne Reinner.
-1990 Introduction:speakin the language of exile:dissident thought in interntional Studies,(with Richard K.Ashley),International Studies Quarterly 34:259-68.
-1990 Conclusion:reading dessidence/writing the discipline:crisis and the question of sovereignty (with Richard K.Ashley)International Studies Quarterly 34:367-416.
-1990 Interrogating state sovereignty(with Saul Mendlovitz).in R.B.J.Walker and Saul H.Mendlovitz (eds),Contending Sovereignties:Redefining political Community,Boulder,Colorado,Lynne Reinner,1-12.
-1990 Sovereignty,identity,Community:
reflections on the horizons of Contemporary political Practice,in Robert Walker and Saul H.Mendlovitz (eds),Contending Sovereignties:Redefining Political Community,Boulder,Colorado Lynne Reinner,159-85.
-1991 Ethics,modernity and the Theory of international relations,in Richard L.Higgott and James L.Richardson (eds),International Relations:Global and Australian Perspectives on and Evolving Discipline,Canberra,The Australian University Press,128-62.
-1992a Pedagogies on the edge:World Politics without international relations in Lev S.Gonick and Edward Weisband (eds),Teaching World Politics:Contending Pedagogies for a New World Order,Boulder,Colorado,Westview Press,171-86.
-1992b Gender and critique in the theory of international relations in V.Spike Peterson (ed.) Gendered States:Feminist (Re) visions of International Relations Theory,Boulder,Colorado Lynne Reinner,179-202.
-1993a Inside/Outside:International Relations as Political Theory,Cambridge,Cambridge University Press.
-1993b Violence,modernity,silence:from /Max Weber to international relations,in David Campbell and Michael Dillon (eds),The Political Subject of Violence,Manchester,Manchester University Press,137-60.
-1997 Social movements/World Politics,Millennium:Journal of International Studies 23:669-700.
-1995 International Relations and the concept of the Political,in Ken Booth and Steve Smith (eds),International Relations Theory Today,Cambridge,Polity Press,306-27.

خواندني هاي پيشنهادي
-1987 Bauman,Zygmunt,Legislators and Interpreters:On Modernity Postmodernity and Intellectuals,Ithaca,New York,Cornell University Press.
-1994 Brown,C.Critical Theory and Postmodernism in International Relations in A.J.R.Groom and Margot Ligth (eds),
Contemporary International Relations:A Guide to Theory,London,Pinter,56-68.
-1992 Camilleri,Joseph and Falk,Jim,The End of Sovereignty,The Politics of a Shrinking and Fragmenting World,London:Edward Elgar.
-1992 Doty,Roxanna Lynn,Foreign Policy as social constructions,International Studies Quarterly 37:297-320.
-1997 Hansen,Lene,Deconstructing a discipline R.B.J.Walker and International Relations,in Iver B.Neumann and Ole Waever (eds),The Future of International Relations:Masters in the Making London,Routledge.
-1994 Jones,Roy E.The responsibility to educate,Review of International Studies 20:299-311 (see also the response by R.B.J.Walker,PP.313-22).
مارتين گريفيتس

منبع مقاله :
گريفيتس، مارتين؛ (1388)، دانشنامه روابط بين الملل و سياست جهان، ترجمه ي عليرضا طيب، تهران: نشر ني، چاپ دوم1390.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط