صبح سوختن در گردان فجر
بعضي وقت‌ها نوشتن از آن‌هايي كه هرگز نديده‌‌اي‌شان، كمي سخت است. حتي اگر بارها و بار‌ها از آن‌ها شنيده باشي، باز هم نمي‌تواني دركشان كني، حسشان...
يکشنبه، 14 خرداد 1391
شهر هم «سه‌راه مرگ» دارد
اشکمان‌ را درمي‌آورند‌. يقة همه‌مان‌ گير است. فکر کرديم‌ الکي است؟ همين‌ که‌ رفتيم‌ جبهه‌ و چهار تا تير و آر‌پي‌‌جي‌ در کرديم‌، تمام‌ شد؟ سه‌،...
يکشنبه، 14 خرداد 1391
سيدي اسير ضريح دولت
اما كلاس‌هاي درس آن معلم بزرگ، در زندان‌هاي مخوف صدام برپا مي‌شد. زماني كه من به گروه جنگ‌هاي نامنظم «شهيد چمران» پيوستم، آقاي «ابوترابي»، در...
يکشنبه، 14 خرداد 1391
خاطرات طنز
در عمليات بدر شهيد حمزه بابايي با تعدادي از رزمندگان به منطقه اي رفتيم که نمي دانستيم اين منطقه خودي است يا در تصرف دشمن. پس از مدتي تلاش و جستجو...
پنجشنبه، 11 خرداد 1391
گوهر شب چراغ
سلام بر حماسه سازان هميشه جاويد روحانيت که رساله علميه و عمليه خود را به دم شهادت و مرکب خوب نوشته اند و بر منبر هدايت و وعظ و خطابه ناس، از...
پنجشنبه، 11 خرداد 1391
رسوايي آمريکا در والفجر 8
عمليات والفجر 8 و در اختيار گرفتن منطقه فاو با وجود فشارهاي شديد رژيم بعث و هم پيمانان او تمام مبادلات سياسي و نظامي عراق و حاميان او را به هم...
پنجشنبه، 11 خرداد 1391
مبارز
هيچ دوستي بهتر از قرآن نيست، رفاقت با او را ترک نکنيد، سعي کنيد آن را خوب فرا بگيريد، خوب تلاوت کنيد، خوب عمل کنيد و خوب به ديگران ياد بدهيد،...
پنجشنبه، 11 خرداد 1391
عزيز خدا
همه دوست داشتند مهمان خانه آن‌ها باشند تا غم دل‌شان برود و شادابي و نشاط جايش را بگيرد. عزيز، هر بار كه مقدار كمي ‌از خرجي زياد مي‌آمد، كنار...
دوشنبه، 8 خرداد 1391
شام آخر مسافران صبح
او با لحن جدي آميخته به شوخي گفت: «راه ورود نامحرم به اين سنگر ممنوع است!» من ديگر حال حركت نداشتم. همان‌جا كنار سنگر نشستم. هوا ديگر داشت تاريك...
دوشنبه، 8 خرداد 1391
چشم طوفاني آقا ما را به هم ريخت
اون يه قاچاقچي بود. نه ببخشيد، اون يه بلدچي بود. اون خوراك كار شماست. وقتي داستان او را برايش گفتم، با حسرت، او را از دور نگاه كرد و گفت: ـ واقعاً...
دوشنبه، 8 خرداد 1391
پيرمردي را كه كمكم كرد نمي‌شناختم!
در حال غرق شدن بودم كه به‌سمت پشت برگشتم و آن كوله از پشتم افتاد و سبك شدم و خودم را كشاندم بالا! به غير از غواص‌ها كه حرفه‌اي‌تر بودند و باري...
يکشنبه، 7 خرداد 1391
به سوي دريا
احسان در وصيت‌نامه خواندني خود كه با «الهي و ربي من لي غيرك» شروع كرده و سه ماه پيش از شهادت در خاك عراق و در جريان عمليات نفوذي فتح يك نوشته،...
يکشنبه، 7 خرداد 1391
آقاجان اگر قابل شهادتم، حاضرم!
به خواب فرو رفتم در عالم خواب حادثه‌اي را ديدم كه نيروهاي عراقي حمله‌اي همه‌جانبه را آغاز كرده‌اند و من نيز از ترس توان هيچ اقدامي را ندارم و...
يکشنبه، 7 خرداد 1391
آفتاب و باران آسمان شهادت
او بعد از والفجر8 به دوستان گفته بود: «ارزش‌هايي که زيربناي اعتقادي ماست با اين جنگ حفظ مي‌شود... خدا مقدر کرده که انسان‌هايي معلول و مجروح شوند...
يکشنبه، 7 خرداد 1391
آخرين مرد چزابه به زمين افتاد!
قول بچه‌هاي ديده‌بان شكم شكم خالي مي‌كردند! بدون هيچ‌گونه توقفي اين كاتيوشاها مدام پر و خالي مي‌شدند و جالب اينكه تانك‌هاي‌شان هم رگبار مي‌زدند!...
يکشنبه، 7 خرداد 1391
از زندان ساواك تا زندان موساد
آشنايي بنده با حاج احمد متوسليان از سال 1356 در پادگان بدرآباد خرم‌آباد آغاز شد. من در بخش سرپرستي برق شركت «همكاري» كه سازنده ساختمان‌هاي سازماني...
يکشنبه، 7 خرداد 1391
سنگر به سنگر
بارخدايا! تو را سپاس مي گويم كه در امتداد تاريخي زندگي کرده ام كه در قلّه هاي رفيع افتخارش رسول گرامي، محمد بن عبدالله (ص) زندگي سراسر حماسه...
دوشنبه، 1 خرداد 1391
مين‌هاي خداوند در خليج فارس
با عرض ادب خدمت آقا امام زمان و نايب برحقش حضرت امام خميني. خدا را شكر مي‌كنم كه باز به بندة حقير توفيق داد كه خدمت آقايان برسيم و چند دقيقه‌اي...
يکشنبه، 31 ارديبهشت 1391
چه كسي پوتين‌هاي مرا واكس زد؟!
«شهید صیاد پایه‌گذار وحدت در سپاه و ارتش بود. ما می‌گفتیم: «ارتش، سپاهی دو لشکر الهی.» ولی ایشان می‌گفتند: نه، بگویید: ارتش، سپاهی، یک لشکر الهی.» پس...
يکشنبه، 31 ارديبهشت 1391
پرستوهاي مهاجر هاجر
سال‌ها این مادر بود که برای سه فرزند شهیدش مراسم یادبود برگزار می‌کرد، اما سال گذشته، در آستانة زمستان، روح بلند او میهمان شهيدان «آهن‌دوست»...
يکشنبه، 31 ارديبهشت 1391