شأن نزول آیات 11 تا 26 سوره مدثر
پرسش :
شأن نزول آیات 11 الی 26 سوره مدّثر بیانگر چه ماجرایی است؟
پاسخ :
این آیات سخن از کسى به میان مى آورد که به فکر مبارزه با قرآن مجید مى افتد و گرفتار سرنوشتى شوم مى شود. ماجرای شأن نزول این آیات را بسیارى از مفسران مانند: طبرسى، قرطبى، مراغى، فخر رازى و غیر آنها به این شرح نقل کرده اند:
هنگامى که آیات سوره غافر نازل شد؛ پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) در مسجد الحرام به نماز ایستاده بود، ولید بن مغیره مخزومى ـ مرد معروف و سرشناس مکه که سران قریش به عقل و درایت او اعتقاد داشتند و در مسائل مهم با او به شور مى پرداختند ـ نزدیک حضرت بود و تلاوت آیات را گوش مى داد. هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) متوجه این معنا شد، آیات را تکرار کرد، این آیات سخت ولید بن مغیره را تکان داد و هنگامى که به مجلس قومش (طایفه بنى مخزوم) بازگشت؛ گفت: «به خدا قسم! هم اکنون کلامى از محمد (صلى الله علیه وآله)شنیدم که نه شباهت به سخن انسان ها دارد؛ و نه به سخنان پریان»، «و اِنَّ لَهُ لَحَلاوَةً وَ اِنَّ عَلَیهِ لَطلاَوةً وَ اِنَّ اَعلاهُ لَمُثْمِرٌ وَ اِنَّ اَسْفَلَهُ لَمُغْدِقٌ وَ اَنَّهُ لَیَعْلُوا وَ ما یُعلى»؛ (گفتار او شیرینى و زیبایى و طراوت فوق العاده اى دارد؛ شاخه هایش پر میوه و ریشه هایش پر مایه؛ و سخنى است که از هر سخن دیگر بالاتر مى رود و هیچ سخنى بر آن برترى نمى یابد). این را گفت و به منزلش بازگشت.
قریش به یکدیگر گفتند: به خدا سوگند! که او فریفته آیین محمد (صلى الله علیه وآله) و کتاب او شده و از آیین ما بیرون رفته و او سرانجام تمام قریش را منحرف خواهد کرد؛ و آنها به ولید، ریحانه قریش (گل سر سبد قبیله قریش) مى گفتند.
ابوجهل گفت: «من چاره این کار را مى کنم»! حرکت کرد و آمد وبا چهره غمگین در کنار ولید نشست؛ ولید گفت: «چرا غمگینى فرزند برادر!» گفت: قریش بر تو در این سن و سال عیب مى نهند و گمان مى کنند تو سخن محمد(صلى الله علیه و آله) را زینت بخشیدى»، ولید همراه ابوجهل برخاست وبه مجلس قریش درآمد و گفت: «شما گمان مى کنید محمد(صلى الله علیه وآله) دیوانه است؟!، آیا هرگز آثار جنون در او دیده اید؟» گفتند: «نه» گفت: «فکر مى کنید او کاهن است؛ آیا آثار کهانت در او دیده اید؟» گفتند: «نه»، گفت: «گمان مى کنید او شاعر است آیا هرگز دیده اید لب به شعر بگشاید؟» گفتند: «نه»، گفت: «پس فکر مى کنید او دروغ گو است؟ آیا هرگز سابقه دروغى درباره او دارید؟» گفتند: «نه او همیشه نزد ما به عنوان صادق و امین، شناخته مى شد».
در اینجا قریش به ولید گفتند: «پس به عقیده تو درباره او چه بگوییم؟» ولید فکر کرد و نگاهى نمود و چهره درهم کشید و گفت: «او فقط مرد ساحرى است؛ مگر ندیده اید میان مردان و خانواده و فرزندان و دوستان ما جدایى مى افکند؟ بنابراین او ساحر است و هر چه مى گوید سحرى است جالب».(1)
خداوند در آیات 11 الی 26 سوره مدثّر به این ماجرا اشاره نموده است(2).(3)
پی نوشت:
(1). مجمع البیان، جلد 10، صفحه 386، و بسیارى دیگر از مفسران مانند: فخر رازى، مراغى، قرطبى، نویسنده المیزان و فى ضلال، این حدیث را با تفاوت هائى نقل کرده اند.
(2). «ذَرْنِی وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِیدًا * وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَمْدُودًا * وَبَنِینَ شُهُودًا * وَمَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیدًا * ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ * کَلَّا إِنَّهُ کَانَ لِآیَاتِنَا عَنِیدًا * سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا * إِنَّهُ فَکَّرَ وَقَدَّرَ * فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ * ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ * ثُمَّ نَظَرَ * ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ * ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَکْبَرَ * فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ * إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ * سَأُصْلِیهِ سَقَرَ»؛ (مرا با کسى که او را به تنهایى آفریدم واگذار * و برایش ثروت گسترده و فراوان قرار دادم * و فرزندانى که نزدش حاضرند * و نعمت ها (ى مادى و وسایل زندگى) را به طور کامل براى او فراهم آوردم * باز هم طمع دارد که بیفزایم * این چنین نیست؛ زیرا او همواره به آیات ما دشمنى مى ورزد* به زودى او را به بالا رفتن از گردنه عذابى بسیار سخت مجبور مى کنم* او (براى باطل کردن دعوت قرآن) اندیشید و (آن را) سنجید * پس مرگ بر او باد، چگونه سنجید؟* باز هم مرگ بر او باد، چگونه سنجید؟* آن گاه نظر کرد * سپس چهره درهم کشید و قیافه نفرت آمیز به خود گرفت * آن گاه (از قرآن) روى گردانید و تکبّر ورزید * پس گفت: این قرآن جز جادویى که از جادوگران پیشین حکایت شده چیزى نیست * این جز سخن بشر نمى باشد* به زودى او را در سقر درآورم).
(3). گردآوری از کتاب: پیام قرآن، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1386 ه. ش، ج 8، ص 87.
منبع: www.makarem.ir
این آیات سخن از کسى به میان مى آورد که به فکر مبارزه با قرآن مجید مى افتد و گرفتار سرنوشتى شوم مى شود. ماجرای شأن نزول این آیات را بسیارى از مفسران مانند: طبرسى، قرطبى، مراغى، فخر رازى و غیر آنها به این شرح نقل کرده اند:
هنگامى که آیات سوره غافر نازل شد؛ پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) در مسجد الحرام به نماز ایستاده بود، ولید بن مغیره مخزومى ـ مرد معروف و سرشناس مکه که سران قریش به عقل و درایت او اعتقاد داشتند و در مسائل مهم با او به شور مى پرداختند ـ نزدیک حضرت بود و تلاوت آیات را گوش مى داد. هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) متوجه این معنا شد، آیات را تکرار کرد، این آیات سخت ولید بن مغیره را تکان داد و هنگامى که به مجلس قومش (طایفه بنى مخزوم) بازگشت؛ گفت: «به خدا قسم! هم اکنون کلامى از محمد (صلى الله علیه وآله)شنیدم که نه شباهت به سخن انسان ها دارد؛ و نه به سخنان پریان»، «و اِنَّ لَهُ لَحَلاوَةً وَ اِنَّ عَلَیهِ لَطلاَوةً وَ اِنَّ اَعلاهُ لَمُثْمِرٌ وَ اِنَّ اَسْفَلَهُ لَمُغْدِقٌ وَ اَنَّهُ لَیَعْلُوا وَ ما یُعلى»؛ (گفتار او شیرینى و زیبایى و طراوت فوق العاده اى دارد؛ شاخه هایش پر میوه و ریشه هایش پر مایه؛ و سخنى است که از هر سخن دیگر بالاتر مى رود و هیچ سخنى بر آن برترى نمى یابد). این را گفت و به منزلش بازگشت.
قریش به یکدیگر گفتند: به خدا سوگند! که او فریفته آیین محمد (صلى الله علیه وآله) و کتاب او شده و از آیین ما بیرون رفته و او سرانجام تمام قریش را منحرف خواهد کرد؛ و آنها به ولید، ریحانه قریش (گل سر سبد قبیله قریش) مى گفتند.
ابوجهل گفت: «من چاره این کار را مى کنم»! حرکت کرد و آمد وبا چهره غمگین در کنار ولید نشست؛ ولید گفت: «چرا غمگینى فرزند برادر!» گفت: قریش بر تو در این سن و سال عیب مى نهند و گمان مى کنند تو سخن محمد(صلى الله علیه و آله) را زینت بخشیدى»، ولید همراه ابوجهل برخاست وبه مجلس قریش درآمد و گفت: «شما گمان مى کنید محمد(صلى الله علیه وآله) دیوانه است؟!، آیا هرگز آثار جنون در او دیده اید؟» گفتند: «نه» گفت: «فکر مى کنید او کاهن است؛ آیا آثار کهانت در او دیده اید؟» گفتند: «نه»، گفت: «گمان مى کنید او شاعر است آیا هرگز دیده اید لب به شعر بگشاید؟» گفتند: «نه»، گفت: «پس فکر مى کنید او دروغ گو است؟ آیا هرگز سابقه دروغى درباره او دارید؟» گفتند: «نه او همیشه نزد ما به عنوان صادق و امین، شناخته مى شد».
در اینجا قریش به ولید گفتند: «پس به عقیده تو درباره او چه بگوییم؟» ولید فکر کرد و نگاهى نمود و چهره درهم کشید و گفت: «او فقط مرد ساحرى است؛ مگر ندیده اید میان مردان و خانواده و فرزندان و دوستان ما جدایى مى افکند؟ بنابراین او ساحر است و هر چه مى گوید سحرى است جالب».(1)
خداوند در آیات 11 الی 26 سوره مدثّر به این ماجرا اشاره نموده است(2).(3)
پی نوشت:
(1). مجمع البیان، جلد 10، صفحه 386، و بسیارى دیگر از مفسران مانند: فخر رازى، مراغى، قرطبى، نویسنده المیزان و فى ضلال، این حدیث را با تفاوت هائى نقل کرده اند.
(2). «ذَرْنِی وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِیدًا * وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَمْدُودًا * وَبَنِینَ شُهُودًا * وَمَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیدًا * ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ * کَلَّا إِنَّهُ کَانَ لِآیَاتِنَا عَنِیدًا * سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا * إِنَّهُ فَکَّرَ وَقَدَّرَ * فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ * ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ * ثُمَّ نَظَرَ * ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ * ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَکْبَرَ * فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ * إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ * سَأُصْلِیهِ سَقَرَ»؛ (مرا با کسى که او را به تنهایى آفریدم واگذار * و برایش ثروت گسترده و فراوان قرار دادم * و فرزندانى که نزدش حاضرند * و نعمت ها (ى مادى و وسایل زندگى) را به طور کامل براى او فراهم آوردم * باز هم طمع دارد که بیفزایم * این چنین نیست؛ زیرا او همواره به آیات ما دشمنى مى ورزد* به زودى او را به بالا رفتن از گردنه عذابى بسیار سخت مجبور مى کنم* او (براى باطل کردن دعوت قرآن) اندیشید و (آن را) سنجید * پس مرگ بر او باد، چگونه سنجید؟* باز هم مرگ بر او باد، چگونه سنجید؟* آن گاه نظر کرد * سپس چهره درهم کشید و قیافه نفرت آمیز به خود گرفت * آن گاه (از قرآن) روى گردانید و تکبّر ورزید * پس گفت: این قرآن جز جادویى که از جادوگران پیشین حکایت شده چیزى نیست * این جز سخن بشر نمى باشد* به زودى او را در سقر درآورم).
(3). گردآوری از کتاب: پیام قرآن، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1386 ه. ش، ج 8، ص 87.
منبع: www.makarem.ir