هستی‌‏ات بود برازنده سیر ملکوت
راه گم بود، اگر نام و نشان تو نبود اگر آن دیده بر ما نگران تو نبود کوه بیداد ز بنیاد نمی‏شد ویران
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
وقتی بی تو
این کوچه‌‏ها بی نور در ظلمت، وقتی جهان در دست عصیان بود بر شانه‌‏های عصمت مردم، زخم تبرهای فراوان بود
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
هدیه
یک چراغان داغ دل در سینه پنهان کرده‌‏ام شور صد صحرا جنون گرد نمکدان کرده‌‏ام کرده‌‏ام رنگین‏‌تر از گُل کارگاه سینه را
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
وعده باران
چشمهای تو مرا وعده باران دادند به تنِ مرده من روح و دل و جان دادند شوقِ برخاستن و زندگی تازه به این
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
وارث اندیشه‌‏ها
در آن زمان که آمد آن همیشه در خیال کسی مرا به خویش خواند و تا دَمِ طلوع دستهای خسته مرا کشاند
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
ورد زبانم
هر چند بر شانه از عشق بار گرانم بماند تا عمر باقی است نامت ورد زبان بماند بعد از تو می ترسم ای دوست از غصه یک شب بمیرم
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
و آن شب چشم‌های آسمان هم غرق باران بود
پرستوهای بی پرواز از این شهر کوچیدند و آنها هر سحر شاید تو را در خواب می‏دیدند قناریهای بی‏آواز و سردرگم تو را شاید
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
نکند ستاره...
نکند ستاره از تو قدمی جدا گذارم بروم به کهکشانی و تو را رها گذارم
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
نغمۀ عشاق
دل همه شب ز دیده‌ام می‌طلبد نشانه‌ات ای زده خلق عالمی حلقه به گرد خانه‌ات بانگ بلند شادیم از دل آسمان گذشت
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
مهتاب گونه‌ات
وقتی از دیوار بلند شب بالا می آید عشق بسان عطر بی قرار «شب بو ها» همه جا را فرا می گیرد
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
نسیم تازه
دلم را عشق تو آخر هدایت کرد از اول چشم تو ما را رعایت کرد گل از بوی عبور تو شکوفا شد و شبنم در تب گام تو دریا شد
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
مویه
تا از تن تبدار زمین روح خدا رفت بالندگی از همت عنقایی ما رفت آن ابر که گل هم قدم بارش او بود
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
مردی شبیه نور ...
از صبحگاه حادثه تا اوج بی کران مردی شکست در خود و پر زد در آسمان مردی شبیه نور ...نه! مردی شبیه خویش
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
مردی
هرگز عشق نورزیدم که جامۀ مندرس عشق بر اندامم تنگی می کرد
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
مرید نگاه
به آن چشم بیدار در خون نشسته مرید نگاه توأم چشم بسته نصیب من از دست بیابان چشمت
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
موسی عمران
شعله‌ور ای دل بسوزی در لهیب آتشی داغ بر داغت بیفزاید غم غربت نشینی کو سر انگشت غریب نی نوازی تا ببارد
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
گَردی ز کوی دوست
برخیز تا به شهر شهیدان سفر کنیم از این سراب شهرت و شهوت حذر کنیم از باغ عشق دسته‏گلی ارمغان بریم
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
مثل آیینه
مثل شکفتن حضور تو «قدقامت» نخل بود با قیامی سبز ای ظهور خونین سرخی را در ریشه ات کاشتند و سبز روییدی
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
مثل باران
در نسیمی با سحر خندید و رفت آنکه دیشب غفلتم را دید و رفت مثل رؤیا با خیال نور و موج
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
مثل تمام عاشقانت
بغضی گره خورده است آقا در صدایم با گریه‏ها حرف دلم را می‏سرایم چشم و چراغ جامعه نسل شهید است
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396