0
مسیر جاری :
مهي چون او به ماهي برنيايد خواجوی کرمانی

مهي چون او به ماهي برنيايد

مهي چون او به ماهي برنيايد شاعر : خواجوي کرماني شهي ز انسان بگاهي برنيايد مهي چون او به ماهي برنيايد هندوستان سياهي برنيايد چو زلف هندوي زنگي نژادش چو آن گلچهر شاهي...
کسي را از تو کامي برنيايد خواجوی کرمانی

کسي را از تو کامي برنيايد

کسي را از تو کامي برنيايد شاعر : خواجوي کرماني که اين از دست عامي برنيايد کسي را از تو کامي برنيايد که از لعل تو کامي برنيايد بنا کام از لبت برداشتم دل به شب صبحي...
ناله‌ئي کان ز دل چنگ برون مي‌آيد خواجوی کرمانی

ناله‌ئي کان ز دل چنگ برون مي‌آيد

ناله‌ئي کان ز دل چنگ برون مي‌آيد شاعر : خواجوي کرماني گر بداني ز دل سنگ برون مي‌آيد ناله‌ئي کان ز دل چنگ برون مي‌آيد هر زماني بد گرينگ برون مي‌آيد صورت عشق چه نقشيست...
مرا دليست که تا جان برون نمي‌آيد خواجوی کرمانی

مرا دليست که تا جان برون نمي‌آيد

مرا دليست که تا جان برون نمي‌آيد شاعر : خواجوي کرماني تاب طره جانان برون نمي‌آيد مرا دليست که تا جان برون نمي‌آيد ز خيلخانه خاقان برون نمي‌آيد چو ترک مهوش کافر نژاد من...
کدام دل که ز دوري به جان نمي‌آيد خواجوی کرمانی

کدام دل که ز دوري به جان نمي‌آيد

کدام دل که ز دوري به جان نمي‌آيد شاعر : خواجوي کرماني کدام جان که ز غم در فغان نمي‌آيد کدام دل که ز دوري به جان نمي‌آيد دو ديده ناز ده برهم روان نمي‌آيد سرشک من بکجا...
اين چه بادست که از سوي چمن مي‌آيد خواجوی کرمانی

اين چه بادست که از سوي چمن مي‌آيد

اين چه بادست که از سوي چمن مي‌آيد شاعر : خواجوي کرماني وين چه خاکست کزو بوي سمن مي‌آيد اين چه بادست که از سوي چمن مي‌آيد که ازو رايحه‌ي مشک ختن مي‌آيد اين چه انفاس روان...
گلي به رنگ تو از غنچه بر نمي‌آيد خواجوی کرمانی

گلي به رنگ تو از غنچه بر نمي‌آيد

گلي به رنگ تو از غنچه بر نمي‌آيد شاعر : خواجوي کرماني بتي بنقش تو از چين بدر نمي‌آيد گلي به رنگ تو از غنچه بر نمي‌آيد ز پا فتادي و عمرت بسر نمي‌آيد مرا نپرسي و گويند...
يا رب اين هدهد ميمون ز کجا مي‌آيد خواجوی کرمانی

يا رب اين هدهد ميمون ز کجا مي‌آيد

يا رب اين هدهد ميمون ز کجا مي‌آيد شاعر : خواجوي کرماني ظاهر آنست که از سوي سبا مي‌آيد يا رب اين هدهد ميمون ز کجا مي‌آيد يا دم عيسوي از باد صبا مي‌آيد بوي روح از دم جانبخش...
نسيم باد صبا چون ز بوستان آيد خواجوی کرمانی

نسيم باد صبا چون ز بوستان آيد

نسيم باد صبا چون ز بوستان آيد شاعر : خواجوي کرماني مرا ز نکهت او بوي دوستان آيد نسيم باد صبا چون ز بوستان آيد ز بسکه از دل پرخون من بجان آيد برو دود ز ره ديده اشک گرم...
چون برقع شبرنگ ز عارض بگشايد خواجوی کرمانی

چون برقع شبرنگ ز عارض بگشايد

چون برقع شبرنگ ز عارض بگشايد شاعر : خواجوي کرماني از تيره شبم صبح درخشان بنمايد چون برقع شبرنگ ز عارض بگشايد امروز دلي نيست که ديگر بربايد از بس دل سرگشته که بربود در...