مسیر جاری :
بصیرت و تبیین به روایت حضرت زهرا (س)
پارچه بافت چیست و چه ویژگی هایی دارد؟
چشم انداز جذاب پایتخت از هتل ارم تهران
خط در زمان هخامنشیان
خط در دولت مادها
رنج نامه و ندای مظلومیت حضرت زهرا (س)
کالری نان چاودار چقدر است؟
کالری یک قاشق شکر چقدر است؟
کالری نان خامه ای چقدر است؟
چطور از امکانات اتاقم در هتل باخبر شوم؟
محل ولادت امام علی علیه السلام کجاست؟
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
نحوه خواندن نماز والدین
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
داستان انار خواستن حضرت زهرا(س) از امام علی(ع)
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
چهار زن برگزیده عالم
خلاصه ای از زندگی مولانا
پیش شماره شهر های استان تهران
پنجه با ساعد سيمين که نيندازي به
پنجه با ساعد سيمين که نيندازي به شاعر : سعدي با تواناي معربد نکني بازي به پنجه با ساعد سيمين که نيندازي به اگر او با تو نسازد تو در او سازي به چون دلش دادي و مهرش ستدي...
آن سرو ناز بين که چه خوش ميرود به راه
آن سرو ناز بين که چه خوش ميرود به راه شاعر : سعدي وان چشم آهوانه که چون ميکند نگاه آن سرو ناز بين که چه خوش ميرود به راه يا مه چارده که به سر برنهد کلاه تو سرو ديدهاي...
اي طراوت برده از فردوس اعلا روي تو
اي طراوت برده از فردوس اعلا روي تو شاعر : سعدي نادرست اندر نگارستان دنيي روي تو اي طراوت برده از فردوس اعلا روي تو گر چو يوسف پرده بردارد به دعوي روي تو دختران مصر را...
بيا که در غم عشقت مشوشم بي تو
بيا که در غم عشقت مشوشم بي تو شاعر : سعدي بيا ببين که در اين غم چه ناخوشم بي تو بيا که در غم عشقت مشوشم بي تو چو روز گردد گويي در آتشم بي تو شب از فراق تو مينالم اي...
راستي گويم به سروي ماند اين بالاي تو
راستي گويم به سروي ماند اين بالاي تو شاعر : سعدي در عبارت مينيايد چهره زيباي تو راستي گويم به سروي ماند اين بالاي تو بس که حيران ميبماند وهم در سيماي تو چون تو حاضر...
دفع زبان خصم را تا نشوند مطلع
دفع زبان خصم را تا نشوند مطلع شاعر : سعدي ديده به سوي ديگري دارم و دل به سوي او دفع زبان خصم را تا نشوند مطلع عمر به نقد ميرود در سر گفت و گوي او دامن من به دست او روز...
صيد بيابان عشق چون بخورد تير او
صيد بيابان عشق چون بخورد تير او شاعر : سعدي سر نتواند کشيد پاي ز زنجير او صيد بيابان عشق چون بخورد تير او گر به شکار آمدست دولت نخجير او گو به سنانم بدوز يا به خدنگم...
گفتم به عقل پاي برآرم ز بند او
گفتم به عقل پاي برآرم ز بند او شاعر : سعدي روي خلاص نيست بجهد از کمند او گفتم به عقل پاي برآرم ز بند او عقلت بگفت و گوش نکردي به پند او مستوجب ملامتي اي دل که چند بار...
من از دست کمانداران ابرو
من از دست کمانداران ابرو شاعر : سعدي نمييارم گذر کردن به هر سو من از دست کمانداران ابرو ندانم قرص خورشيدست يا رو دو چشمم خيره ماند از روشنايي کمندست آن که وي دارد...
اي چشم تو دلفريب و جادو
اي چشم تو دلفريب و جادو شاعر : سعدي در چشم تو خيره چشم آهو اي چشم تو دلفريب و جادو زان چشم هميکنم به هر سو در چشم مني و غايب از چشم چون چشم برافکنم بر آن رو صد...