0
مسیر جاری :
چه روي و موي و بناگوش و خط و خالست اين سعدی شیرازی

چه روي و موي و بناگوش و خط و خالست اين

چه روي و موي و بناگوش و خط و خالست اين شاعر : سعدي چه قد و قامت و رفتار و اعتدالست اين چه روي و موي و بناگوش و خط و خالست اين به ديگري نگرد يا به خود محالست اين کسي که...
صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از يمين سعدی شیرازی

صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از يمين

صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از يمين شاعر : سعدي عقل و طبعم خيره گشت از صنع رب العالمين صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از يمين کودکي گفتا تو پيري با خردمندان نشين با جوانان...
بهست آن يا زنخ يا سيب سيمين سعدی شیرازی

بهست آن يا زنخ يا سيب سيمين

بهست آن يا زنخ يا سيب سيمين شاعر : سعدي لبست آن يا شکر يا جان شيرين بهست آن يا زنخ يا سيب سيمين حکايت مي‌کند بتخانه چين بتي دارم که چين ابروانش ز چشمانم بيفتادست پروين...
نشان بخت بلندست و طالع ميمون سعدی شیرازی

نشان بخت بلندست و طالع ميمون

نشان بخت بلندست و طالع ميمون شاعر : سعدي علي الصباح نظر بر جمال روزافزون نشان بخت بلندست و طالع ميمون چگونه دوست ندارد شمايل موزون علي الخصوص کسي را که طبع موزونست ...
دي به چمن برگذشت سرو سخنگوي من سعدی شیرازی

دي به چمن برگذشت سرو سخنگوي من

دي به چمن برگذشت سرو سخنگوي من شاعر : سعدي تا نکند گل غرور رنگ من و بوي من دي به چمن برگذشت سرو سخنگوي من آب گلستان ببرد شاهد گلروي من برگ گل لعل بود شاهد بزم بهار ...
اي به ديدار تو روشن چشم عالم بين من سعدی شیرازی

اي به ديدار تو روشن چشم عالم بين من

اي به ديدار تو روشن چشم عالم بين من شاعر : سعدي آخرت رحمي نيايد بر دل مسکين من اي به ديدار تو روشن چشم عالم بين من خود نمي‌سوزد دلت چون شمع بر بالين من سوزناک افتاده...
وه که جدا نمي‌شود نقش تو از خيال من سعدی شیرازی

وه که جدا نمي‌شود نقش تو از خيال من

وه که جدا نمي‌شود نقش تو از خيال من شاعر : سعدي تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من وه که جدا نمي‌شود نقش تو از خيال من بس که به هجر مي‌دهد عشق تو گوشمال من ناله زير...
اي روي تو راحت دل من سعدی شیرازی

اي روي تو راحت دل من

اي روي تو راحت دل من شاعر : سعدي چشم تو چراغ منزل من اي روي تو راحت دل من کميخته‌اند با گل من آبيست محبت تو گويي اي بخت سعيد مقبل من شادم به تو مرحبا و اهلا ...
گواهي امينست بر درد من سعدی شیرازی

گواهي امينست بر درد من

گواهي امينست بر درد من شاعر : سعدي سرشک روان بر رخ زرد من گواهي امينست بر درد من الا اي گل نازپرورد من ببخشاي بر ناله عندليب به نزد تو باد آورد گرد من که گر هم...
چشم اگر با دوست داري گوش با دشمن مکن سعدی شیرازی

چشم اگر با دوست داري گوش با دشمن مکن

چشم اگر با دوست داري گوش با دشمن مکن شاعر : سعدي تيرباران قضا را جز رضا جوشن مکن چشم اگر با دوست داري گوش با دشمن مکن گو حريف آتشين را طوف پيرامن مکن هر که ننهادست چون...