مسیر جاری :
ابـزار خوشنویسـی
ارکان اربعه هنر خوشنویسی
چگونه کتاب را به بهترین دوست کودک تبدیل کنیم ؟
هزینه های سرسام آور رزرو هتل مشهد واقعیت دارد؟
ویژگی های استخر ویژه کودکان
حفاظت از وسایل قیمتی در سفر
خطوط مختلف خوشنویسی اسلامی
رازهای زندگی حضرت زهرا (س) از زبان سلمان فارسی
توصیههای ویژه مقام معظم رهبری برای پیروزی جبهه مقاومت
تمثیلات و مصادیق قرآنی صهیونیسم
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
نحوه خواندن نماز والدین
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
خلاصه ای از زندگی مولانا
پیش شماره شهر های استان تهران
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
بس که جان در خاک اين در سوختيم
بس که جان در خاک اين در سوختيم شاعر : عطار دل چو خون کرديم و در بر سوختيم بس که جان در خاک اين در سوختيم در غمش هم خشک و هم تر سوختيم در رهش با نيک و بد در ساختيم ...
هرچه همه عمر همي ساختيم
هرچه همه عمر همي ساختيم شاعر : عطار در ره ترسابچه درباختيم هرچه همه عمر همي ساختيم صد علم عشق برافراختيم راهب ديرش چو سپه عرضه داد نعرهزنان بر دو جهان تاختيم رقصکنان...
گرچه در عشق تو جان درباختيم
گرچه در عشق تو جان درباختيم شاعر : عطار قيمت سوداي تو نشناختيم گرچه در عشق تو جان درباختيم در ره سوداي تو ميباختيم سالها بر مرکب فکرت مدام يک نفس با تو نميپرداختيم...
ما درد فروش هر خراباتيم
ما درد فروش هر خراباتيم شاعر : عطار نه عشوه فروش هر کراماتيم ما درد فروش هر خراباتيم وانگشتنماي اهل طاماتيم انگشتزنان کوي معشوقيم درديکش و کمزن خراباتيم حيلتگر...
ما رند و مقامر و مباحيايم
ما رند و مقامر و مباحيايم شاعر : عطار انگشت نماي هر نواحيايم ما رند و مقامر و مباحيايم خون ريز ز ديده چون صراحيايم خون خواره چو خاک جرعه از جاميم نه قلبيايم و...
در چه طلسم است که ما ماندهايم
در چه طلسم است که ما ماندهايم شاعر : عطار با تو به هم وز تو جدا ماندهايم در چه طلسم است که ما ماندهايم مانده تويي ما ز کجا ماندهايم ني که تويي جمله و ما هيچ نه ...
ما ز عشقت آتشين دل ماندهايم
ما ز عشقت آتشين دل ماندهايم شاعر : عطار دست بر سر پاي در گل ماندهايم ما ز عشقت آتشين دل ماندهايم پاي در گل دست بر دل ماندهايم خاک راه از اشک ما گل گشت و ما ما...
بس جواهر کز زبان افشاندهايم
بس جواهر کز زبان افشاندهايم شاعر : عطار دست در عشقت ز جان افشاندهايم بس جواهر کز زبان افشاندهايم اي بسا خونا که در سوداي تو و آستيني بر جهان افشاندهايم وي بسا...
ما مي از کاس سعادت خوردهايم
ما مي از کاس سعادت خوردهايم شاعر : عطار در ازل چندين صبوحي کردهايم ما مي از کاس سعادت خوردهايم ما که شرب روح قدسي خوردهايم با غذاي خاک نتوانيم زيست در کنار قدسيان...
باده ناخورده مست آمدهايم
باده ناخورده مست آمدهايم شاعر : عطار عاشق و مي پرست آمدهايم باده ناخورده مست آمدهايم که نه بهر نشست آمدهايم ساقيا خيز و جام در ده زود که به خود پاي بست آمدهايم...