0
مسیر جاری :
اي دل غافل مباش خفته درين مرحله سنایی غزنوی

اي دل غافل مباش خفته درين مرحله

اي دل غافل مباش خفته درين مرحله شاعر : سنايي غزنوي طبل قيامت زدند خيز که شد غافله اي دل غافل مباش خفته درين مرحله پيک اجل در رسيد ساخته کن راحله روز جواني گذشت موي سيه...
اي ايزدت را رحمت آفريده سنایی غزنوی

اي ايزدت را رحمت آفريده

اي ايزدت را رحمت آفريده شاعر : سنايي غزنوي در سايه‌ي لطف بپروريده اي ايزدت را رحمت آفريده انگشت اشارت کنان بريده اي نور جمالت از رخ تو پيش از ازل و ابد خنيده آوازه‌ي...
در همه ملک نديد از مه مردان شاه سنایی غزنوی

در همه ملک نديد از مه مردان شاه

در همه ملک نديد از مه مردان شاه شاعر : سنايي غزنوي آنچه ديد از هنر و ذات و خرد مردانشاه در همه ملک نديد از مه مردان شاه ز نمي در وي از خاره دمد مهر گياه آنکه گر تقويتي...
اي سرد مزاجان ز دل و جان شرهي کو سنایی غزنوی

اي سرد مزاجان ز دل و جان شرهي کو

اي سرد مزاجان ز دل و جان شرهي کو شاعر : سنايي غزنوي اين نطع پر از اسب و پياده و رخ و پيلست اي سرد مزاجان ز دل و جان شرهي کو چون نيست قبولي به سوي درد شما را بر نطع شما...
جهان پر درد مي‌بينم دوا کو سنایی غزنوی

جهان پر درد مي‌بينم دوا کو

جهان پر درد مي‌بينم دوا کو شاعر : سنايي غزنوي دل خوبان عالم را وفا کو جهان پر درد مي‌بينم دوا کو دلت پر درد و رخ چون کهربا کو ور از دوزخ همي ترسي شب و روز وليکن خواجه...
اي برده عقل ما اجل ناگهان تو سنایی غزنوی

اي برده عقل ما اجل ناگهان تو

اي برده عقل ما اجل ناگهان تو شاعر : سنايي غزنوي وي در نقاب غيب نهان گشته جان تو اي برده عقل ما اجل ناگهان تو تابوت شوم روي شده بوستان تو اي شاخ نو شکفته ناگه ز چشم بد...
تا سرا پرده زد به عليين سنایی غزنوی

تا سرا پرده زد به عليين

تا سرا پرده زد به عليين شاعر : سنايي غزنوي قدر صدر اجل قوام‌الدين تا سرا پرده زد به عليين آب زد ز آبروي روح امين از پي آبروي راهش را بست روح‌القدس به عرش آذين وز...
اي امين شاه و سلطان و امير ملک و دين سنایی غزنوی

اي امين شاه و سلطان و امير ملک و دين

اي امين شاه و سلطان و امير ملک و دين شاعر : سنايي غزنوي زبده‌ي دور زماني عمده‌ي روي زمين اي امين شاه و سلطان و امير ملک و دين عروةالوثقي تويي امروز و هم حبل‌المتين خلق...
هر که را ملک قناعت شد مسلم بر زمين سنایی غزنوی

هر که را ملک قناعت شد مسلم بر زمين

هر که را ملک قناعت شد مسلم بر زمين شاعر : سنايي غزنوي ز آسمان بر دولت او آفرين باد آفرين هر که را ملک قناعت شد مسلم بر زمين جاه دنيا را چکارست اي پسر با عز دين عز دين...
اي گزيده مر ترا از خلق رب‌العالمين سنایی غزنوی

اي گزيده مر ترا از خلق رب‌العالمين

اي گزيده مر ترا از خلق رب‌العالمين شاعر : سنايي غزنوي آفرين گويد همي بر جان پاکت آفرين اي گزيده مر ترا از خلق رب‌العالمين مي طواف آرد شب و روز آسمان گرد زمين از براي...