0
مسیر جاری :
هر که در زنجير آن مشکين سلاسل ماند، ماند صائب تبریزی

هر که در زنجير آن مشکين سلاسل ماند، ماند

هر که در زنجير آن مشکين سلاسل ماند، ماند شاعر : صائب تبريزي عقده‌اي کز پيچ و تاب زلف در دل ماند، ماند هر که در زنجير آن مشکين سلاسل ماند، ماند هر که را چون سرو اين‌جا پاي...
دل را کجا به زلف رسا مي‌توان رساند؟ صائب تبریزی

دل را کجا به زلف رسا مي‌توان رساند؟

دل را کجا به زلف رسا مي‌توان رساند؟ شاعر : صائب تبريزي اين پا شکسته را به کجا مي‌توان رساند؟ دل را کجا به زلف رسا مي‌توان رساند؟ صد تشنه را به آب بقا مي‌توان رساند سنگين...
نه آسمان سبوکش ميخانه‌ي تواند صائب تبریزی

نه آسمان سبوکش ميخانه‌ي تواند

نه آسمان سبوکش ميخانه‌ي تواند شاعر : صائب تبريزي در حلقه‌ي تصرف پيمانه‌ي تواند نه آسمان سبوکش ميخانه‌ي تواند مردم خراب نرگس مستانه‌ي تواند چندان که چشم کار کند در سواد...
آبها آيينه‌ي سرو خرامان تواند صائب تبریزی

آبها آيينه‌ي سرو خرامان تواند

آبها آيينه‌ي سرو خرامان تواند شاعر : صائب تبريزي بادها مشاطه‌ي زلف پريشان تواند آبها آيينه‌ي سرو خرامان تواند ابرها چتر پريزاد سليمان تواند رعدها آوازه‌ي احسان عالمگير...
از جلوه‌ي تو برگ ز پيوند بگسلد صائب تبریزی

از جلوه‌ي تو برگ ز پيوند بگسلد

از جلوه‌ي تو برگ ز پيوند بگسلد شاعر : صائب تبريزي نشو و نما ز نخل برومند بگسلد از جلوه‌ي تو برگ ز پيوند بگسلد مادر ز ديدن تو ز فرزند بگسلد طفل از نظاره‌ي تو ز مادر شود...
به زير چرخ دل شادمان نمي‌باشد صائب تبریزی

به زير چرخ دل شادمان نمي‌باشد

به زير چرخ دل شادمان نمي‌باشد شاعر : صائب تبريزي گل شکفته درين بوستان نمي‌باشد به زير چرخ دل شادمان نمي‌باشد که خواب امن درين خاکدان نمي‌باشد خروش سيل حوادث بلند مي‌گويد...
زان سفله حذر کن که توانگر شده باشد صائب تبریزی

زان سفله حذر کن که توانگر شده باشد

زان سفله حذر کن که توانگر شده باشد شاعر : صائب تبريزي زان موم بينديش که عنبر شده باشد زان سفله حذر کن که توانگر شده باشد زان قطره مجو آب که گوهر شده باشد اميد گشايش نبود...
شوق مي از بهار گل‌اندام تازه شد صائب تبریزی

شوق مي از بهار گل‌اندام تازه شد

شوق مي از بهار گل‌اندام تازه شد شاعر : صائب تبريزي پيوند بوسه‌ها به لب جام تازه شد شوق مي از بهار گل‌اندام تازه شد آغوش‌سازي طمع خام تازه شد از چهره‌ي گشاده‌ي سيمين‌بران...
هر ساغري به آن لب خندان نمي‌رسد صائب تبریزی

هر ساغري به آن لب خندان نمي‌رسد

هر ساغري به آن لب خندان نمي‌رسد شاعر : صائب تبريزي هر تشنه‌لب به چشمه‌ي حيوان نمي‌رسد هر ساغري به آن لب خندان نمي‌رسد اين کشتي شکسته به طوفان نمي‌رسد کار مرا به مرگ نخواهد...
گردنکشي به سرو سرافراز مي‌رسد صائب تبریزی

گردنکشي به سرو سرافراز مي‌رسد

گردنکشي به سرو سرافراز مي‌رسد شاعر : صائب تبريزي آزاده را به عالميان ناز مي‌رسد گردنکشي به سرو سرافراز مي‌رسد از رفتنش به گوش من آواز مي‌رسد هرچند بي‌صداست چو آيينه آب...