0
مسیر جاری :
تب‌ها کشم از هجر تو شب‌هاي جدائي خاقانی

تب‌ها کشم از هجر تو شب‌هاي جدائي

تب‌ها کشم از هجر تو شب‌هاي جدائي شاعر : خاقاني تب‌ها شودم بسته چو لب‌ها بگشايي تب‌ها کشم از هجر تو شب‌هاي جدائي عمرم به کران رفت و ندانم تو که رايي با آنکه دل و جانم...
تا بيش دل خراب داري خاقانی

تا بيش دل خراب داري

تا بيش دل خراب داري شاعر : خاقاني دل بيش کند ز جان‌سپاري تا بيش دل خراب داري افتاد قرار بي‌قراري اي کار مرا به دولت تو تن دردادم چنان که داري دل خوش کردم چنين که...
جان بخشمت آن ساعت کز لب شکرم بخشي خاقانی

جان بخشمت آن ساعت کز لب شکرم بخشي

جان بخشمت آن ساعت کز لب شکرم بخشي شاعر : خاقاني دانم که تو ز آن لب‌ها جاني دگرم بخشي جان بخشمت آن ساعت کز لب شکرم بخشي آري ببرد تب‌ها گر نيشکرم بخشي تب‌هاست مرا در دل...
اين چه شور است آخر اي جان کز جهان انگيختي خاقانی

اين چه شور است آخر اي جان کز جهان انگيختي

اين چه شور است آخر اي جان کز جهان انگيختي شاعر : خاقاني گرد فتنه است اينکه از ميدان جان انگيختي اين چه شور است آخر اي جان کز جهان انگيختي خوش نشستي چون قيامت در جهان انگيختي...
زره‌ي زلف بر قبا شکني خاقانی

زره‌ي زلف بر قبا شکني

زره‌ي زلف بر قبا شکني شاعر : خاقاني آه در جان آشنا شکني زره‌ي زلف بر قبا شکني سنگ سازي، سبوي ما شکني ببري آب سنگ ما کز دل بگذري بازوي وفا شکني دست و ساعد گرفته...
يکي بخرام در بستان که تا سرو روان بيني خاقانی

يکي بخرام در بستان که تا سرو روان بيني

يکي بخرام در بستان که تا سرو روان بيني شاعر : خاقاني دلت بگرفت در خانه برون آتا جهان بيني يکي بخرام در بستان که تا سرو روان بيني که گورستان همي گويد بيا تا دوستان بيني ...
کردي نخست با ما عهدي چنان که داني خاقانی

کردي نخست با ما عهدي چنان که داني

کردي نخست با ما عهدي چنان که داني شاعر : خاقاني ماند بدان که بر سر آن عهد خود نماني کردي نخست با ما عهدي چنان که داني و امروز در دو چشمم جز جوي خون نراني راندي به گوش...
اي ترک دلستان ز شبستان کيستي خاقانی

اي ترک دلستان ز شبستان کيستي

اي ترک دلستان ز شبستان کيستي شاعر : خاقاني خوش دلبري، ندانم جانان کيستي اي ترک دلستان ز شبستان کيستي ما را بگو که لعبت خندان کيستي بس نادره نگاري، بس بوالعجب بتي گوئي...
اي سرو غنچه لب ز گلستان کيستي خاقانی

اي سرو غنچه لب ز گلستان کيستي

اي سرو غنچه لب ز گلستان کيستي شاعر : خاقاني وي ماه روز وش ز شبستان کيستي اي سرو غنچه لب ز گلستان کيستي سايه نشين ديده‌ي گريان کيستي با لعل نيم ذره‌ي خندان چو آفتاب ...
اي راحت جان‌ها به تو، آرام جان کيستي خاقانی

اي راحت جان‌ها به تو، آرام جان کيستي

اي راحت جان‌ها به تو، آرام جان کيستي شاعر : خاقاني دل در هوس جان مي‌دهد، تو دلستان کيستي اي راحت جان‌ها به تو، آرام جان کيستي با بوي مشک و رنگ مي از گلستان کيستي اي گلبن...