مسیر جاری :
بي روي يار صبر ميسر نميشود
بي روي يار صبر ميسر نميشود شاعر : عبيد زاکاني بيصورتش حباب مصور نميشود بي روي يار صبر ميسر نميشود تقرير ميکنيم و مقرر نميشود با او دمي وصال به صد لابه سالها مشکل...
ز کوي يار زماني کرانه نتوان کرد
ز کوي يار زماني کرانه نتوان کرد شاعر : عبيد زاکاني جز آستانهي او آشيانه نتوان کرد ز کوي يار زماني کرانه نتوان کرد که سجدهگاه جز آن آستانه نتوان کرد کسي که کعبهي جان...
مرديم و يار هيچ عنايت نميکند
مرديم و يار هيچ عنايت نميکند شاعر : عبيد زاکاني واحسرتا که بخت عنايت نميکند مرديم و يار هيچ عنايت نميکند وان شوخ چشم بين که حمايت نميکند در پيش چشم او لب او ميکشد مرا...
دوش لعلت نفسي خاطر ما خوش ميکرد
دوش لعلت نفسي خاطر ما خوش ميکرد شاعر : عبيد زاکاني ديده ميديد جمال تو و دل غش ميکرد دوش لعلت نفسي خاطر ما خوش ميکرد سر گيسوي تو با باد کشاکش ميکرد روي زيباي تو با ماه...
هرگز کسي به خوبي چون يار ما نباشد
هرگز کسي به خوبي چون يار ما نباشد شاعر : عبيد زاکاني مه را نظير رويش گفتن روا نباشد هرگز کسي به خوبي چون يار ما نباشد در چين به دست نايد و اندر ختا نباشد موئي چنان خميده...
دوش اشگم سر به جيحون ميکشيد
دوش اشگم سر به جيحون ميکشيد شاعر : عبيد زاکاني دل بدان زلفين شبگون ميکشيد دوش اشگم سر به جيحون ميکشيد اشگ ريزان ناله را چون ميکشيد ناتوان شخص ضعيفم هر زمان گاه آهش...
گرم عنايت او در بروي بگشايد
گرم عنايت او در بروي بگشايد شاعر : عبيد زاکاني هزار دولتم از غيب روي بنمايد گرم عنايت او در بروي بگشايد سرم به پايهي کروبيان فرو نايد نظر به گلشن روحانيون نيندازم ...
نقش روي توام از پيش نظر مينرود
نقش روي توام از پيش نظر مينرود شاعر : عبيد زاکاني خاطر از کوي توام جاي دگر مينرود نقش روي توام از پيش نظر مينرود بر زبانم سخن شهد و شکر مينرود تا بديدم لب شيرين تو...
ترا که گفت که با ما وفا نشايد کرد
ترا که گفت که با ما وفا نشايد کرد شاعر : عبيد زاکاني دروغ گفت چه باشد چرا نشايد کرد ترا که گفت که با ما وفا نشايد کرد چنين حکايت شيرين کجا نشايد کرد غلام لعل لب تست جان...
ساقيا باز خرابيم بده جامي چند
ساقيا باز خرابيم بده جامي چند شاعر : عبيد زاکاني پختهاي چند فرو ريز به ما جامي چند ساقيا باز خرابيم بده جامي چند ما و ميخانه و دردي کش و بدنامي چند صوفي و گوشهي محراب...