اين زاغوشان بسي پريدند بلند
سنگي چوبي گزي خدنگي تيري اين زاغوشان بسي پريدند بلند کز کبر به جايي نرسيدست کسي از کبر مدار هيچ در دل هوسي تا صيد کني هزار دل در نفسي ...
سه‌شنبه، 26 آبان 1388
چون نيست شدي هست ببودي صنما
چون خاک شدي پاک شدي لاجرما چون نيست شدي هست ببودي صنما جرم او کند و عذر مرا بايد خواست واي اي مردم داد زعالم برخاست بنگر که از آن کوه چه...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
مرد بايد که جگر سوخته چندان بودا
نه همانا که چنين مرد فراوان بودا مرد بايد که جگر سوخته چندان بودا وز پس هر غم طرب افزايدا کار چون بسته شود بگشايدا ز آفتها نگه داري تو...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
بي شک الفست احد، ازو جوي مدد
وز شخص احد به ظاهر آمد احمد بي شک الفست احد، ازو جوي مدد اذ قال الله: قل هو الله احد در ارض محمد شد و محمود آمد سر گر چه دو کرده‌ايم يک...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
وي لعل لبت گره گشاي دل من
من دل ندهم به کس براي دل تو وي لعل لبت گره گشاي دل من اي عشق تو مايه‌ي جنون دل من تو دل به کسي مده براي دل من من دانم و دل که در وصالت...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
گفتم: چشمم، گفت: براهش ميدار
گفتم: جگرم، گفت: پر آهش ميدار گفتم: چشمم، گفت: براهش ميدار گفتم: غم تو، گفت: نگاهش ميدار گفتم که: دلم، گفت: چه داري در دل در ديده‌ي من...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
دارم گنهان ز قطره باران بيش
از شرم گنه فگنده‌ام سر در پيش دارم گنهان ز قطره باران بيش تو در خور خود کني و ما در خور خويش آواز آيد که سهل باشد درويش وز بار گنه فگنده...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
وا فريادا ز عشق وا فريادا
کارم بيکي طرفه نگار افتادا وا فريادا ز عشق وا فريادا ور نه من و عشق هر چه بادا بادا گر داد من شکسته دادا دادا در خواب نماي چهره باري يارا...
يکشنبه، 28 تير 1388
ديروز که چشم تو بمن در نگريست
خلقي بهزار ديده بر من بگريست ديروز که چشم تو بمن در نگريست ميبايد مرد و باز ميبايد زيست هر روز هزار بار در عشق تو ام بي يار و ديار اگر...
يکشنبه، 28 تير 1388