پيوندهاي عامليت و ساختار با خرد و کلان

يکي از تفاوت هاي اساسي بين نظريه پردازان آمريکايي و اروپايي در تصويرهاي آنها از ماهيت کنشگر نهفته است. چيزي که در نظريه ي آمريکايي بيشتر به چشم مي خورد، نفوذ بسيار زياد رفتارگرايي و نيز نظريه ي مبادله است؛ اين
پنجشنبه، 27 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پيوندهاي عامليت و ساختار با خرد و کلان
 پيوندهاي عامليت و ساختار با خرد و کلان

 

نويسندگان: جورج ريتزر، داگلاس جي. گودمن
مترجمان: خليل ميرزايي، عباس لطفي زاده



 

يکي از تفاوت هاي اساسي بين نظريه پردازان آمريکايي و اروپايي در تصويرهاي آنها از ماهيت کنشگر نهفته است. چيزي که در نظريه ي آمريکايي بيشتر به چشم مي خورد، نفوذ بسيار زياد رفتارگرايي و نيز نظريه ي مبادله است؛ اين نفوذ تا حدي از اتخاذ نوعي ديدگاه رفتارگرايانه ناشي مي شود. بدين سان، نظريه پردازان آمريکايي در علاقه ي ( برخي ) اروپاييان به کنش آگاهانه و خلاقانه شريک هستند، اما اين علاقه با توجه به پذيرش اهميت رفتار غيرفکورانه محدود مي شود. اين گرايش به تلقي کنشگر به عنوان رفتار کننده ي غيرفکور، اکنون به واسطه ي علاقه ي فزاينده به نظريه ي گزينش عقلاني در جامعه شناسي آمريکا شديدتر هم شده است، در اينجا تصويري از کنشگر ارائه مي شود که در آن کنشگر کم و بيش به طور خود به خودي موثرترين وسايل را براي رسيدن به اهدافش بر مي گزيند.(1) نفوذ نظريه ي گزينش عقلاني در ايالات متحده، از شکاف حتي عميق تري بين برداشت هاي اروپايي و آمريکايي درباره ي کنش و عامليت خبر مي دهد.
در سطح کلان/ ساختار، اروپاييان به تمرکز بر ساختار اجتماعي گرايش داشته اند. در مواردي هم که تأکيد يکجانبه اي بر ساختار اجتماعي در کار نبوده است، تفکيک چنداني بين اين مفهوم و فرهنگ به عمل نيامده است. ( در واقع، انگيزه ي کار آرچر[ 1988] همين قضيه بوده است ). برعکس، در ايالات متحده گرايش بسيار شديدي به بررسي هر دو مقوله ي ساختار و فرهنگ در قالب کوشش هاي معطوف به تلفيق خرد- کلان وجود داشته است.
تفاوت ديگر در قضيه ي کلان/ ساختار از تفاوت در نفوذهاي نظري بر ايالات متحده و اروپا ناشي مي شود. در ايالات متحده، نفوذ اصلي بر تفکر مربوط به قضيه ي کلان/ ساختار از جانب کارکردگرايي ساختاري بوده است. ماهيت اين نظريه، نظريه پردازان آمريکايي را به تمرکز بر ساختارهاي اجتماعي کلان مقياس و نيز فرهنگ سوق داده است. اما در اروپا، نفوذ عمده از ناحيه ي ساختارگرايي بوده است، رويکري که برداشت بسيار گسترده تري از ساختارها دارد و آن را از ساختارهاي خرد ذهن گرفته تا ساختارهاي جامعه بسط مي دهد. در مقايسه با کارکردگرايان ساختاري، فرهنگ براي ساختارگرايان اهميت به مراتب کمتري داشته است.
ديگر تفاوت مهم در اين زمينه از اين واقعيت ناشي مي شود که قضيه ي خرد- کلان مي تواند در قالب قضيه ي گسترده تر سطوح تحليل نيز گنجانده شود ( ايدل، 1959؛ جفي، 1996؛ ريتزر، a1981، 1989؛ وايلي، 1988 ) در حالي که در مورد عامليت و ساختار چنين چيزي صدق نمي کند. بي گمان ما مي توانيم پيوند خرد- کلان را برحسب يک نوع سلسله مرتبه ي عمودي در نظر بگيريم، به نحوي که پديده هاي سطح خرد در پايين هرم، پديده هاي سطح کلان در رأس آن و موجوديت هاي سطح متوسط (2) در بين آنها واقع شوند. اما به نظر مي رسد که پيوند عامليت- ساختار هيچ گونه ارتباط آشکاري با قضيه ي سطوح تحليل ندارد، زيرا هم عامليت و هم ساختار را مي توان در هر سطحي از تحليل اجتماعي پيدا کرد.
قضيه ي عامليت- ساختار نسبت به قضيه ي خرد- کلان از پايه هاي بسيار مستحکم تري در يک چهارچوب تاريخي پويا برخوردار است ( استومپکا، 1991؛ و باز هم الياس يک استثنا در اين زمينه است، البته او يک اروپايي است ). برعکس، نظريه پردازاني که به قضيه ي خرد- کلان مي پردازند، اين مقوله ها را بيشتر در قالب تعابير ايستا، سلسله مرتبه اي و غيرتاريخي توصيف مي کنند. با اين همه، دست کم برخي از آنهايي که تصوير نسبتاً ايستايي را در مورد رابطه ي خرد- کلان بر مي گزينند، اين نکته را هم آشکار مي سازند که ماهيت پوياي اين رابطه را نيز در مي يابند: « بررسي سطوح واقعيت اجتماعي و روابط متقابل آنها، در اصل يک رويکرد پويا درباره ي جهان اجتماعي است تا ايستا.... يک جهت گيري پويا و تاريخي در بررسي سطوح جهان اجتماعي را مي توان به عنوا ن جزء لاينفکي از يک نوع رويکرد ديالکتيکي عمومي تر در نظر گرفت » ( ريتزر، a1981: 208؛ نيز رجوع کنيد به وايلي، 1988: 260 ). سرانجام اينکه، اخلاقيات (3) قضيه ي اساسي براي نظريه پردازان عامليت- ساختار است در حالي که اين قضيه در ادبيات خرد- کلان عمدتاً ناديده گرفته مي شود. نظريه ي عامليت- ساختار ريشه هاي بسيار عميق تري در فلسفه دارد؛ در واقع، اين نظريه گرايش قوي تري نسبت به فلسفه و موضوع اصلي مورد بحث در آن يعني قضاياي اخلاقي دارد. در مقابل، نظريه ي خرد- کلان عمدتاً در خود جامعه شناسي ريشه دارد و علوم دقيقه را به عنوان گروه مرجع خود برگزيده است؛ و اينها حوزه هايي هستند که قضاياي اخلاقي در آنها بسيار کمتر از فلسفه مورد توجه هستند.

پي‌نوشت‌ها:

1. دي وايل چنين کنشگري را روبات واره ( robotlike ) مي نامد.
2. Meso-level entities.
3. Morality.

منبع مقاله :
ريتزر، جرج؛ گودمن، داگلاس جي؛ (1390)، نظريه ي جامعه شناسي مدرن، خليل ميرزايي و عباس لطفي زاده، تهران: انتشارات جامعه شناسان، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.