در ایران شیخ عطار (627-540)، سنایی غزنوی (535-473) و عبید زاكانی (772 وفات) از پیشكسوتان طنز محسوب می شوند. در ادب فارسی گاهی هجو و طنز و هزل مترادف هستند. سنایی در بیت زیر «هجا» را معادل طنز می گیرد:
هر آن شاعری كو نباشد هجاگو*** چو شیری است چنگال و دندان ندارد
اما در آثار كسانی چون انوری و سوزنی سمرقندی و گاهی عبید زاكانی، «هجو» با طنز تفاوت می كند، حتی سخیف و مهوع است. (1)
«سنایی به تجربه می داند كه توده مردم شوخی را خوش تر می دارند... شوخی واكنش طبیعی زندگی فاجعه بار آنهاست. برای رهایی از بار ستم قشرهای بالایی.. به حكمت عامیانه توسل می جویند: به افسانه، به تمثیل به هجو و هزل و فكاهه و متل و دشنام. » (2)
شیخ عطار با همه قدر و ارز و ارجی كه در توحید و عرفان و شناخت دارد، طنزهای گزنده ای نیز دارد كه بعضی از آنها «طنز خدایی» است و بعضی «طنز مخلوقی» از جمله:
گاو ریشی بود در برزیگری*** داشت جفتی گاو و او طاق از خری
از قضا در ده وبای گاو خاست *** از اجل آن روستایی داد خواست
گاو را بفروخت، حالی خر خرید *** گاوی اش بود و خری بر سر خرید
چون گذشت از بیع، ده روز از شمار *** شد وبای خر در آن ده آشكار
مرد ابله گفت: ای دانای راز *** گاو را از خر نمی دانی تو باز؟!
و مورد دیگر:
خواجه ای مجنون شد و مبهوت گشت *** بیدل و بی قوت و بی قوّت گشت
در گدایی و اسیری اوفتاد *** در بلا و رنج پیری اوفتاد
كوه نتواند همی هرگز كشید *** صد یك آن را كه آن عاجز كشید
یك شبی در راز آمد با خدای *** گفت: ای رهبر تو و هم رهنمای
آن كه تو هستی اگر من بودمی *** از خودت پیوسته می آسودمی
یك دمت اندهگین نگذارمی *** ای به از من! به از اینت دارمی (3)
در میان طنزپردازان پارسی زبان و شاید بتوان گفت در سطح جهانی كمتر كسی وسعت و عمق عبیدزاكانی را دارد. تقریباً تمام آثار او رنگی از نقد و طنز و مطایبه به خود گرفته است. رساله های انتقادی او عبارت است از: اخلاق الاشراف، صد پند، رساله دلگشا، ریش نامه، و اثر كم حجم ولی پرمحتوا و جذاب و شیرین و موجز موش و گربه. در مقدمه اخلاق الاشراف می نویسد:
به هر مذهب كه باشی، باش نیكوكار و بخشنده *** كه كفر و نیكخویی به ز اسلام و بد اخلاقی
رساله صد پند مجموعه هجوآمیزی است از پندها. آخرین پند این رساله این است: «هزل را خوار مدارید و هزّالان را به چشم حقارت منگرید.» (4)
رساله ی دلگشا شامل حكایاتی طنزآمیز است كه دو نمونه از آن را می آوریم:
عمران نامی را در قم می زدند، یكی گفت: چون عمر نیست، چراش می زنید؟ گفتند عمر است و «ان» عثمان هم دارد!
مجوسی را گفتند: تفسیر انالله و انا الیه راجعون چیست؟ گفت من تفسیر آن ندانم، اما این قدر دانم كه در مهمانی و عروسی و مجلس انس آن را نمی خوانند!
یكی دیگر از طنزپردازان ایرانی ابواسحاق حلاج شیرازی معروف به بُسحق اطعمه است كه در اواخر قرن هشتم در شیراز می زیست. در حالی كه طنز عطار و عبید دارای پیامهای عمیق اجتماعی- سیاسی است، طنز «اطعمه» بیشتر تفنّن و سرگرمی خواننده است! غیر از او میرزا اشتها و حكیم سوری نیز از چنین شیوه ای سود می جستند: «آنان درباره ی خوراك و مزایا و لذات شكم پرستی شعر می گفتند و هدفشان صرفاً خنداندن خواننده بود. (5) شعری از بسحق اطعمه به استقبال غزلی از حافظ:
چون از درون خربزه واقف نشد كسی *** هر یك حكایتی به تصور چرا كنند!
اما در دوران قاجار «طنز» عاملی سیاسی شده و بخشی از گفتمان ادبی و نمایشی را دربرگرفت. شكی نیست كه در آغاز مسخرگی و مطربی و دلقك بازی در حكم «ادبیات شب چره» بود. در عین حال «انحطاط اخلاقی درباریان و انهماك خود سلطان را در غفلت و بی خبری از اصول جاری و دوری از حقایق امور نشان می داد... لوطی صالح شیرازی در دستگاه آقامحمدخان كه گاه وسیله تنبیه رجال و جلب توجه آنها به حقایق می شد. در دستگاه ناصری هم كریم شیره ای (نایب نقاره خانه) تقریباً مجاز به هر نوع انتقادی بود... شیخ شیپور و اسماعیل بزار هم در این دوره به هرگونه مسخرگی و دلقك بازی ركیك و مستهجن مجاز بودند. » (6)
از جمله طنزپردازان نامور دوره ی قاجاریه، میرزا آقاخان كرمانی است. یكی از آثار مشهور او رضوان است كه به تقلید گلستان نوشته شده و در آن شیوه عبید زاكانی را برگزیده است. نمونه طنز او:
«امام جمعه تهران به تلاشی عظیم افتاد و بحران سختش روی داد. طولوزان دكتر را به عیادت وی آوردند، خوردن شراب كهنه تجویز كرد. امام جمعه استیحاش نمود كه: اگر بخورم به جهنم خواهم رفت. دكتر گفت اگر نخورید، زودتر خواهید رفت!»
باده را خوانی حرام و خون مردم را حلال *** با چنین حالت عجب كز حق بهشتت آرزوست
بس شگفتی دارم از این رای و روی تیره من *** گر وصال حور عین با روی زشتت آرزوست
نمونه دیگر از همان كتاب:
«فقیهی بر بالای منبر در فضیلت زمین حجاز سخن می گفت كه: اگر ریگی از ریگهای كعبه به كفش كسی افتد، به خدا همی نالد تا آن را به جای نخستین بازگرداند. ظریفی از پای منبر گفت بنالد تا گلویش پاره شود. فقیه گفت: ای احمق! ریگ را گلو از كجا باشد؟ گفت پس از كجا نالد؟!
واعظان هر سخن كه می خواهند ***. در لباس حدیث می گویند
طلبد گر كسی سند زیشان *** نام او را خبیث می خوانند (7)
در فردای صدور فرمان مشروطیت، دو نشریه در عرصه مطبوعات ایران پدیدار شد كه در تاریخ و فرهنگ و ادب ایران كم نظیرند: یكی «ملانصرالدین» است كه در آوریل 1906 جلیل محمدقلی زاده در آذربایجان منتشر می كرد. به گفته خودش، او برای مبارزه با «استبداد كه در برابر ما چون كوه سركشیده بود، استبداد شاه و سلطان و ظلم زور كسانی كه شریعت را تحریف كرده بودند» (8) از خنده و طنز سود جست.
روزنامه دیگر نسیم شمال بود كه اولین شماره اش در دوم شعبان 1325 منتشر شد به وسیله سید اشرف الدین قزوینی یا گیلانی. (9) به گفته سعید نفیسی این روزنامه به قدری دوست داشتنی بود كه وقتی منتشر می شد، راستی مردم هجوم می بردند؛ زن و مرد، پیر و جوان، كودك و برنا، باسواد و بی سواد روزنامه را دست به دست می گرداندند و «این كه نسیم شمال در میان ایلات و افراد بسیار كم سواد شیوع پیدا كرده و در خورجین الاغ چوبدارها كفه را پیموده و به مزرعه ها رسیده بود، دلیلی بر نفوذ بی سابقه آن در نزد عامه مردم بود. » (10) نمونه ای از نسیم شمال:
دست مزن! چشم! ببستم دو دست *** راه مرو! چشم! دوپایم شكست
حرف مزن! قطع نمودم سخن *** نطق مكن! چشم! ببستم دهن
هیچ نفهم! این سخن عنوان مكن *** خواهش نافهمی انسان مكن
لال شوم! كور شوم، كر شوم! *** لیك محال است كه من خر شوم
پینوشتها:
1. عبدالحسین زرین كوب، شعر بی دروغ شعر بی نقاب، تهران، جاویدان، چاپ چهارم، 1364، ص 156.
2. حسن شایگان «ملیت، حریت، عدالت، مدنیت»، فرهنگ و توسعه، شماره29، ص58.
3. سیدعلی محمد سجادی «طنز در مصیبت نامه عطار»، پژوهشنامه دانشكده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید بهشتی، 1374، ص14.
4. «سخن»، دوره سوم، شماره 6و 7، آذر و دی 1325ش، ص 412.
5. مسعود فرزاد، جریانهای عمده ادبی در ادبیات ایران، تهران، چاپ بهمن، 1348، ص26.
6. عبدالحسین زرین كوب، سیری در شعر فارسی، تهران، انتشارات نوین، چاپ اول، 1363، ص158.
7. محمد استعلامی، بررسی ادبیات امروز ایران، تهران، امیركبیر، 1356، ص 69.
8. یحیی آرین پور، از صبا تا نیما، ص 43.
9. رحیم رضازاده ملك، نقد و تحقیق، ص 47.
10. محمدعلی اسلامی ندوشن، روزها، جلد دوم، تهران، یزدان، چاپ دوم، 1373، ص153.
امینی، علی اكبر، (1390)، گفتمان ادبیات سیاسی ایران در آستانه دو انقلاب، تهران: نشر اطلاعات، چاپ دوم