شیه نیهیلیسم اخوان ثالث

بخشی از گفتمان ادبی دهه پنجاه دارای رنگ و بوی نیهلیستی است كه كم و بیش ریشه در حوادث سالهای 1330 دارد و در عین حال چنان كه گفتیم از تأثیر ادبیات نیهیلیستی مجاور یعنی روسیه نیز بركنار نیست. در این نوع ادبیات...
يکشنبه، 31 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شیه نیهیلیسم اخوان ثالث
 شیه نیهیلیسم اخوان ثالث

 

نویسنده: علی اكبر امینی




 

با رنج بسیار، با یك بند انگشت پیشرفت در سال
در دل صخره نقبی می زنم هزاران هزار سال
دندانهایم را فرسوده ام و ناخنهایم را شكسته ام
تا به سوی دیگر برسم؛ به نور، به هوای آزاد
و آزادی و اكنون كه دستهایم خونریز است و
دندانهایم در لثه می لرزد، در گودالی چاك چاك از تشنگی و غبار
از كار دست می كشم و در كار خویش می نگرم: من نیمه دوم
زندگی ام را
در شكستن سنگها، نفوذ در دیوارها، فروشكستن درها
و كنار زدن موانعی گذرانده ام كه در نیمه اول زندگی
به دست خود میان خویشتن و نور نهاده ام (1).
بخشی از گفتمان ادبی دهه پنجاه دارای رنگ و بوی نیهلیستی است كه كم و بیش ریشه در حوادث سالهای 1330 دارد و در عین حال چنان كه گفتیم از تأثیر ادبیات نیهیلیستی مجاور یعنی روسیه نیز بركنار نیست. در این نوع ادبیات مرگ بر همه جا وهمه چیز سایه گسترده است. نقطه آغازین و گرانیگاه این جریان آنجا بود كه اعلام شد «خدا مرده است!» مرگ خدا به گفته ی میشل فوكو منجر به مرگ انسان شد؛ مرگ انسان هم به مرگ هنر انجامید. نیهیلیسم بیش از هرجا در روسیه شكل گرفت. داستایفسكی می گفت: «ما روسها همه نیهیلیست هستیم.»
تصور اینكه جهان سرشار از شر و مشحون از پلیدی هاست، میوه تلخ انكار و نومیدی را بار می آورد. (2) و به نفی گذشته و حتی حال و آینده می انجامد. ماركسیسم علاقه چندانی به تأیید گذشته نداشت. گذشته را تا آنجا مطرح می كرد كه نفی اش كند. پس شاید بتوان گفت كه «سوسیالیسم و ماركسیسم نقطه پیوند نیهیلیسم روسی و نیهیلیسم غربی است» (3) و چون گفتمان چپ ایران بیشتر تحت تأثیر سوسیالیسم روسی بود و نیهیلیسم نیز سوغات همان سرزمین، پس میان گفتمان نیهیلیستی و سوسیالیستی ایران قرابت فراوان است. (4)
نطفه خطرناكی كه در بطن این گفتمان رشد می كند این است كه به قول آنتونی گیدنز، رو به سوی نیچه دارد و چه بسا كه سرانجام به دام نیچه گرایی و ستایش قدرت بیفتد. (5)

نادری پیدا نمی گردد، امید!... كاشكی اسكندری پیدا شود
(اخوان ثالث)

این سروده، نمونه و نماد همان پندار است و نتیجه اش هم معلوم: از چاله به چاه افتادن!
در میان ادیبان، از میان آنان كه دارای اندیشه های نیهیلیستی هستند، دو تن از بقیه نام دارترند: صادق هدایت و مهدی اخوان ثالث. هر چند كه به طور دقیق در این قالب نمی گنجد و به ویژه دومی كه تجربه ای طولانی و گرانبهاتر دارد. چه او در واقع هر دو انقلاب را پشت سر گذاشته است. اما هدایت با همه اهمیتی كه برای گفتمان ادبی ما دارد، از چهارچوب دوران مورد بررسی، به كلی خارج است و اندیشه و افكار اخوان نیز فقط تا پیروزی انقلاب اسلامی یعنی در دهه 50 مورد تحلیل قرار می گیرد.
مهدی اخوان ثالث (1369-1307ش) 18 اثر از خود به یادگار نهاده كه از آن میان هشت اثر در دوران مورد بحث نوشته شده است: مجموعه مقالات (1350)، مرد جن زده (1354)، آورده انده كه فردوسی (1345)، درخت پیر و جنگل (1355)، در حیاط كوچك پاییز (1355)، بدعتها و بدایع نیما یوشیج (1357)، دوزخ اما سرد (1357)، زندگی می گوید اما باید زیست (1357) (6). اولین اثرش ارغنون در سال 1330 و دومین و مشهورترین و سیاسی ترین اثرش زمستان است (1335) او در مورد تأثیر گفتمانش بر جامعه و اثرپذیری خودش از دیگران چنین می گوید:
«من زردشت و مزدك را آشتی دادم! چنین زندیق شریف و بزرگوار و هوشیار كه من می شناسم، در این حدود و حوالی، دیگر حاجت به بیرون از حریم و حوزه اوستا ندارد [نیست]، تا بر او تهمت روس و پروس ننهند [ نهند]. این زندیق محترم و شریف نیازی به آن چند تن مذكور، ماركسوس و آنجالیوس لنینالینوس و استالینوس و حتی مائوس و چینیالینوس ندارد. پس زنده بادند زردشت، مزدك، بودا و مانی. (7)
در جایی گفته است: «خالی از امید، امید خراسانی است كه چون امیدش از ظهور نادر به یأس بدل شده است، آرزو می كند «اسكندری» پیدا شود.» (8)
و یكی از مفسرانش معتقد است كه: «شعر اخوان یادآور افسانه سیزیف می شود» یعنی اینكه كوشش انسان در این دنیا چندان راه به جایی نمی برد و گویی هر حركتی محكوم به شكست است. این اندیشه كه بدون شك تحت تأثیر شكست نهضت ملی در اخوان ریشه دوانیده، دست كم تا دهه پنجاه او را رها نمی كند. در شعری كه به زنده یاد استاد عبدالحسین زرین كوب تقدیم نموده است، چنین می سراید:
... دلم دیگر آن شعله شاد نیست
همه خشم و خون است و درد و دریغ
سرایی در این شهرك آباد نیست
خدایا زمین سرد و بی نور شد
بی آزرم شد، عشق از او دور شد
كهن گور شد مسخ شد كور شد
زمین دیگر آن كودك پاك نیست
پر آلودگی هاست دامان وی
كه خاكش به سر گرچه جز خاك نیست (9).
«بدون شك اخوان از جهت اینكه تعلق به نسل كنونی ایران داشت و به نسل امروز روشنفكری ما، ذهنش یك ذهنیت سیاسی بود و دردش هم در عمق یك درد سیاسی كه زخم كاری اش از 28 مرداد به این طرف بر پیكره ذهنیت روشنفكری ما وارد شده بود... دورانی كه رفته رفته زمینه اندیشه ماركسیستی- لنینیستی روشنفكران با زمینه های بومی آمیخته می شود... و اخوان هم به نظر من[ داریوش آشوری] یكی از همین تركیب هاست كه زمینه ماركسیست لنینیست به اضافه یكی نوع ناسیونالیسم افراطی و تند ایرانی و بازگشت به خود و اصالت خود... [دارد]» (10).
در واقع تفاوت عمده اخوان با نیهیلیست های روس و به طور كلی با نیهیلیسم در همین نكته است كه او تاریخ را و یا تاریخ پیش از قرن حاضر را نه نفی كه اثبات می كند. آن تاریخی كه از گزند تاریخ نگاران درباری و وابسته در امان مانده است و تهدید و تطمیع در آن كارگر نبوده، نه آن تاریخ و تاریخ نگاری كه مدام در وحشت از قدرتمندان و امیران به سر می برده است و خود در وصفش چنین می سراید:
این دبیر گیج و گول و كوردل تاریخ
تا مذهّب دفترش را گاهگه می خواست
با پریشان سرگذشتی از نیاكانم بیالاید،
رعشه می افتادش اندر دست (11)
او در مورد آن تاریخ ناب و دور از گزند فریاد امیران می گوید: «من این تاریخ را خیلی دوست دارم. تاریخ مملكتم را خیلی دوست می دارم و خودم را از این سرزمین می دانم» نماد این تاریخ در نزد اخوان «پوستین كهنه» در شعر «میراث» است. در این شعر او به آنان كه نیاكان خویش را از یاد برده اند، سخت می تازد:
پوستینی كهنه دارم من،
یادگاری پیر از روزگاران غبارآلود
سالخوردی جاودان مانند
نزد آن قومی كه ذرات شرف در خانه ی خونشان
كرده جا را بهر هر چیز دگر، حتی برای آدمیت، تنگ،
خنده دارد از نیاكانی سخن گفتن كه من گفتم
های فرزندم!
بشنو و هشدار
بعد من این سالخورد جاودان مانند
با بَرْ و دوش تو دارد كار
كدامین جامه زربفت رنگین می شناسی تو
كز مرقّع پوستین كهنه من پاك تر باشد؟
با كدامین خلعتش آیا بدل سازم
آی دختر جان!
همچنانش پاك و دور از رقعه آلودگان می دار (12)
اوج نیهیلیسم اخوان را در شعر «گزارش» می بینیم كه پیش تر چند مصراع از آن را آوردیم:
گزارشگران تو گویا دگر
زبانشان فسرده است یا روز و شب
دروغ و دروغ آوردندت خبر
كسی دیگر اینجا ترا بنده نیست
درین كهنه محراب تاریك، بس
فریبنده هست و پرستنده نیست
نماندست جز «من» كسی بر زمین
دگر ناكسان اند و نامردمان
بلند آستان و پلید آستین
همه باغها پیر و پژمرده اند
همه راهها مانده بی رهگذر
همه شمع و قندیل ها مرده اند
تو گر مرده ای جانشین تو كیست
كه پرسد؟ كه جوید؟ كه فرمان دهد
و گر زنده ای كاین پسندیده نیست. (13)
«قاصدك» اوج نیهیلیسم است: «گرد بام و در من بی سبب می گردی»... حتی در همان شعر زمستان كه اوج جوش و جوشش و جنبش و اعتراض است، باز هم رگه هایی از نیهیلیسم دیده می شود:
... منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپا خورده رنجور
منم دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور
زمین دلمرده، سقف آسمان كوتاه
غبارآلوده، مهر و ماه
زمستان است (14)
در هر حال اخوان گاهی نفی و اثبات را درهم می آمیزد و گفتمان خود را «مبهم» می كند. خود معتقد است كه شعر و شعار و شعور در جامعه ماتم زده باید سیاسی باشد. در این مورد می گوید: «من اصلاً آدمهایی را كه خالی از اندیشه و تفكر نسبت به زندگی و هستی و محیط اطراف خود باشند، در حقیقت آدم نمی دانم. یعنی قالبی از آدم می دانم كه می تواند بخورد و بخوابد و هزار كار بكند. ادای آدم بودن را دربیاورد ولی آدم به یك معنی نباشد. آدم در صورتی آدم است كه بیدار باشد. در هر لحظه ای و همراه باشد با حركت هستی اش و زمانش و زندگی اش.» (15)
در عمل نیز گفتمان اخوان یك گفتمان هشداردهنده، تكان دهنده، بیدارگر و «معترض» است. در «دلش چیزی هست» مثل «یك بیشه نور» كه به قول سپهری «می خواهد بدود تا بن دشت» اما چگونه و از كدام راه؟ به روشنی معلوم نیست. گفتمان اخوان را می توان حس كرد، لمس كرد، اما بدون تناقض نمی توان تبیینش كرد. این نكته نیز مسلم است كه ادبیات سیاسی دهه 50 بیش از همه از «زمستان» اخوان متأثر شده است به خصوص كه شیوه بیان و كلام اخوان چه در زمستان و چه در شعرهای دیگرش همچنانش پاك و دور از رقعه آلودگان می دارد. (16)

پی‌نوشت‌ها:

1.اوكتاویو پاز، «نقب» از مجموعه سنگ آفتاب، ترجمه احمد میرعلایی، تهران، زنده رود، 1371، ص55.
2.داریوش شایگان، آسیا در برابر غرب، ص 32.
3.همان كتاب، ص33.
4.داریوش شایگان، زیر آسمانهای جهان، ص24 و پیش از آن.
5.آنتونی گیدنز، سیاست، جامعه شناسی و نظریه اجتماعی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نی، چاپ اول، 1378، ص188.
6.علی احمدپور، جمال شعری و شیوه شاعری مهدی اخوان ثالث، پایان نامه دكترای ادبیات فارسی، (تهران، دانشگاه آزاداسلامی، واحد علوم و تحقیقات، 1367).
7.مهدی اخوان ثالث، صدای حیرت بیدار، ص45.
8.همان كتاب، ص225.
9.مرتضی كاخی، «پژوهشی بدیع از اخوان»، آدینه، مهر 1374، ص49.
10.اخوان ثالث، صدای حیرت بیدار، مصاحبه با فرج سركوهی و سیروس علی نژاد و داریوش آشوری، ص 499.
11.مهدی اخوان ثالث، میراث، آخر شاهنامه، تهران، مروارید، چاپ هشتم، 1363، ص 34.
12.اخوان ثالث، آخر شاهنامه، تهران، مروارید، 1370، ص 33-39.
13.مهدی اخوان ثالث، زمستان، (مجموعه شعر)، تهران، مروارید، چاپ یازدهم، 1370، ص101.
14.همان منبع،‌ص99.
15.حمید زرین كوب، چشم انداز شعر نو فارسی، تهران، توس، 1358، ص181.
16.آخر شاهنامه، ص33-39.

منبع مقاله :
امینی، علی اكبر، (1390)، گفتمان ادبیات سیاسی ایران در آستانه دو انقلاب، تهران: نشر اطلاعات، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط