همه ساله در فصل تابستان بازار استعدادهای درخشان و المپیادها گرم میشود. جوانان ما در المپیادهای ریاضی، فیزیک، شیمی، کامپیوتر و زیستشناسی مدالهای طلا و نقره و برنز میگیرند؛ کشورمان حائز رتبههای اول میان چند کشور جهان میشود؛ از المپیادیهای به هنگام ورود به فرودگاه مهرآباد، همچون قهرمانان استقبال میشود؛ مسئولان دولتی آنها را به گرمی به حضور میپذیرند و به آنها جایزههای گوناگون میدهند؛ دانشگاهها هر یک میکوشند برای جذب آنها با اعلام انواع امتیازها از یکدیگر پیشی بگیرند؛ رسانهها آن چنان تبلیغی به راه میاندازند که مردم ما خیال میکنند که کشورمان در زمینههای علمی و فناوری به دستاورهای عظیمی نائل شده است.
سیاستمداران استفادهی خود را از المپیادیها میبرند. بهای این بهرهکشی سیاسی را نیز به صورت انواع جایزهها میپردازند و پس از آن وجدان راحتی دارند که سهم خود را ادا کردهاند؛ ما هیچ گاه به جامعه نگفتهاند که پس از آن چه بر سر این جوانان میآید. گویا جوایزی که پرداخت کردهاند نقش صدقهای را دارد تا خداوند از سر تقصیراتشان بگذرد. سیاستمداران و سیاستگذاران ما یا نمیدانند که علم و فناوری یعنی چه و این جوانان در کجای آن قرار میگیرند، و یا میدانند و به روی خودشان نمیآورند، یا جسارت اعلام واقعیتها و تصمیمهای قاطع درازمدت و اجرای آنها را ندارند، که در هر دو صورت باید وجدانشان ناراحت باشد و از پس دادن حساب و آخرت بیمناک باشند.
تفاوتی اساسی میان مسابقات المپیک ورزشی و المپیادهای علمی وجود دارد. ورزشکاری که برندهی المپیک میشود به اوج دستاورد ورزشی خود رسیده است؛ در صورتی که برنده شدن در المپیاد علمی حداکثر مجوز ورود به دورههای آموزشی را میدهد که سرانجام آن کارهای تحقیقاتی است، و هنوز به معنای مجوز ورود به امور تحقیقاتی نیست، چه رسد به ادعای رسیدن به اوج مراحل تحقیقاتی. این گونه است که یک اشتباه معناشناختی با عقدههای عقب ماندگی علمی عجین میشود و غرور کاذب موجود در جامعهی ما را تقویت میکند؛ و این سیاستمداران ما و رسانهها هستند که به این بیماری دامن میزنند.
از یک طرف نقش المپیادها را بیش از اندازه مهم جلوه میدهند، و از طرف دیگر به اخبار و گزارشهای بی اعتبار علمی، اعتبار بی جا و خارق العاده میدهند. سالهاست که مؤسسهی IBC در انگلیس، که یک مؤسسهی انتفاعی است از تحصیل کردگان ما دعوت میکند صد و اندی دلار به حساب آن مؤسسه بریزند و در قبال آن لوح زرین، سیمین، و یا برنجی، بسته به مبلغی که پرداخت کردهاند، دریافت کنند، مبنی بر اینکه مرد علمی سال یا قرن شدهاند. از این مؤسسات انتفاعی در دنیا زیاد هستند. چند سال است که یک مؤسسهی تجاری هندی نیز، که این نیاز دستیابی به اعتبار علمی را میان مردم ما شناسایی کرده است، مرتب برای دانش آموختگان ما نامه میفرستد و شرایط مالی خود را اعلام میکند. مورد دیگر «آکادمی علوم نیویورک» است، که یک انجمن معتبر علمی است، اما آکادمی به معنی فرهنگستان نیست. این اشتباه معناشناختی در ترجمه باعث شده است که رسانهها تصور کنند اگر کسی به عضویت این انجمن درآمد عضو فرهنگستان علوم در امریکا شده است. اولین بار که تبلیغ نابجا در این مورد شد بازهم مربوط به مرحوم دکتر حسابی است. در اینجا نیز اطرافیان وی که با ظرافت امور علمی و پژوهشی آشنا نیستند، به این اشتباه افتادند، یا از بی اطلاعی جامعهی ما سوء استفاده کردند، و عضویت در انجمن علوم نیویورک را جزو افتخارات مرحوم حسابی و افتخارات ایران به حساب آوردند. بد نیست به این مورد نیز اشاره شود که از هنگامی که انجمن فیزیک ایران، با وجود مخالفتهای شدید، بزرگداشت مرحوم حسابی را به عنوان بینانگذار فیزیک ایران برگزار کرد، و رسانهها وی را کشف کردند، دیگر اظهارنظر در مورد وی به دست سودجویانی افتاده است که از نام وی استفادهی تجاری یا سیاسی میبرند. نظریهای که به وی نسبت داده میشود چیزی جز یک ایدهی ناپخته و نامربوط فیزیکی به حساب نمیآید. متأسفانه آن گونه که در این زمینه تبلیغ میشود باعث شده است جوانان دانشآموز بسیار گول بخورند و به لحاظ علمی منحرف بشوند. در این مورد نیز رسانهها آتش بیار معرکه شدهاند و زحمات فراوان دبیران دلسوز و اساتید فیزیک را برای تربیت صحیح نسل جوان بی اثر میکنند. متأسفانه کسی که با 195 دلار لوح «مرد علمی قرن» را خریده است رئیس یک دانشگاه و رئیس سابق سازمان انرژی اتمی ایران است. وی که نقش اساسی در سیاست پژوهی کشور داشته است و هنوز هم از مشاوران علمی بعضی سیاستمداران عمدهی کشور به حساب میآید، چون هیچ گاه با تحقیقات آشنا نشده است، نمیداند که این مؤسسه اعتبار علمی ندارد، و بنابر اصل، این گونه عنوانها و لوحهای خریداری شده ربطی به علم و تحقیقات ندارد. این گونه گزارشها در رسانهها مردم را نسبت به علم و پژوهش دست کم دچار سردرگمی میکند، اگر منحرف نکند؛ و اولین قربانیان این تصویر اعوجاج یافته از علم، جوانان هستند.
در این شرایط که رسانهها و سیاستمداران هماهنگ با هم کلیشههای نادرست علمی را ترویج میکنند دیگر فضایی برای اهل علم نمیماند که مخاطرات آیندهی این ساده انگاریها و گاهی شیادیها را به گوش جامعه برسانند. هنگامی که با چندصد دلار میتوان مرد علمی قرن شد، دیگر چه لزومی دارد رئیس دانشگاه به مسائل واقعی آموزش و تحقیق بپردازد. هنگامی که بی اعتبار بودن لوح خریداری شدهی یک مقام سیاسی کشور در رسانهای منعکس میشود و نامبرده با فحاشی سیاسی و تهمتهای ناروا سعی در خفه کردن صدای دانشگاهیان میکند دیگر چه لزومی دارد برای کسب اعتبار شهرت علمی یک عمر زحمت کشید. هنگامی که بودجههای کلان پژوهشی در دست افراد خُرد و دانش آموختگان بی مایه قرار میگیرد مگر میتوان به رسانهها و نیز جامعه گوشزد کرد که این بودجهها کلان خرجِ اَتِینا شده است، به جای اینکه قطبهای تحقیقاتی و جزیرههای کیفیت برای رشد استعدادهای خداداد ایجاد شود. در این صورت است که استعدادهای درخشان در دانشگاهها در آرزوی دیدن یک نشریهی علمی جدید و نوشیدن جرعهای از فیض آنها محرومند، اما در سازمانهایی به ریاست مردان علمی قرن بودجهها و اعتبارها را شاراشار به چاههای بیهودگی فرو میریزند. اگر قرار بود تمثیل مدرنی از واقعهی کربلا ترسیم کنیم، هیچ مثالی را بنده از این مورد دقیقتر نمییافتم.این چنین است که جوان با استعداد ما یا کشور را ترک میکنند و یا در عطش قدری علم میسوزند. و یا الگویشان همان الگوی نابخردانهی ظاهرگرایانهی مرد علمی قرن میشود، و در هر صورت به آیندهی کشور خیانت میشود؛ و نیز این چنین است که جوان بیچارهی 18 ساله را در استان خراسان عَلَم میکنند که توانسته است با اتکال به قرآن تمام مدارج علمی را سریعاً طی بکند و در 18 سالگی جراح متخصص بین المللی بشود، و با حمایت مسئولان استان خراسان اخبار سراسری صدا و سیما این خبر را پخش کند و با وی در اخبار سراسری ساعت 9 شب مصاحبه کند. معلوم نیست کی کی را سرکار گذاشته است. در هر صورت من معلم باید نتیجه بگیرم که اگر مسئولان استان خیانت نکردهاند پس بسیار ساده لوح هستند. پس چگونه میخواهند آن استان مهم مرزی را حفظ کنند. توجه بفرمایید که این مسئولان هیچ گاه از ملت ایران عذر نخواستند، به اشتباه خود اعتراف نکردند و معذرت نخواستند که آبروی اسلام و قرآن را بردهاند. هنگامی که به این سادگی میتوان جراح متخصص شد، دیگر چه لزومی دارد رئیس بانک مرکزی برای ارز وزارت فرهنگ و آموزش عالی دل بسوزاند. آن وقت اعتبار ارزی فعالترین مرکز تحقیقات علوم پایهی کشور 2000 دلار در سال میشود. همین هم کافی است. مگر نه این است که با این مبلغ چند نفر میتوانند مرد علمی سال بشوند؟ اما اگر مدیر کلی از بانک مرکزی بخواهد در کشور ایتالیا در جلسهای شرکت کند هتل شبی 800 دلار در شأن وی نیست. باید جای وی را به هتلی با قیمت 1500 دلار در شب عوض کرد. این طنز دهشتناک زندگی علمی ما است که کسی متوجه آن نیست.
این گونه است که استعدادهای درخشان ما کشور را ترک میکنند. این گونه است که استادان ما و اهل علم ما خوار میشوند. این گونه است که کشور ما در عطش حضور متفکران ایرانی در داخل کشور رنج میبرد. این گونه است که 60 میلیون نفر با جان و روان خود این جهل رسانهای و سیاسی را تحمل میکنند. و این گونه است که جوانان پرمایهی ما شاراشار مجبور به ترک کشور میشوند. فشار این اجبار بسیار پرتوانتر از صدقهای است که سیاستمداران و رسانهها به آنها میدهند. و تا جهل رسانهای حاکم است این چرخه شیطانی همچنان تکرار میشود.
منبع مقاله :
منصوری، رضا؛ (1389)، توسعهی علمی ایران، تهران: نشر اطلاعات، چاپ سوم،