گفتگو با دکتر شهيدی و دکتر آئينه وند
با تشکر از اينکه وقتتان را در اختيار ما قرار داديد برای آغاز به بحث لطفاً بفرماييد تعريف تاريخ، فرهنگ و تمدن و اينکه وجه يا وجوه افتراق فرهنگ و تمدن را در چه می دانيد و نسبت ميان آنها چگونه است؟دکتر شهيدي- کتابهای لغت، سه کلمه تاريخ، فرهنگ و تمدن را گوناگون تعريف کرده اند. تعريف ها هر چند در الفاظ مختلف است اما برای آن می توان قدر جامعی يافت. مثلاً تاريخ، علم تاريخ باشد، می توان آن را چنين تعريف کرد: آگاهی از مجموع يا برخی حادثه ها که از زمانی تا زمانی معين پديد آمده است.
تعريف فرهنگ نيز چنين است: مجموعه آداب جامعه، راه و رسم زندگي، مابه الامتياز انسان از ديگر جانداران، عادت ها و انديشه ها که گروهی در آن شريکند و از طريق آموختن يا وارث از نسلی به نسل ديگر منتقل می شود. و در طول تاريخ برخی نمودارهای آن تغيير می يابد. به عبارت ديگر فرهنگ، مجموعه ای از آداب و اطلاعاتی است که تنها انسانها از آن بهره مند هستند. و به همکاری جامعه در کارهای اجتماعي، سياسي، اقتصادی و کارهايی از اينگونه، تمدن يا شهرنشينی می گويند. اگر معناهايی که فرهنگ نويسان برای فرهنگ و تمدن نوشته اند را بپذيريم می توان گفت نسبت ميان فرهنگ و تمدن، نسبت عام و خاص است.
در خصوص تمدن اسلامی بفرماييد تعريف آن چيست؟
دکتر آئينه وند- تمدن اسلامی مجموعه ای است از آثار و توليدات که پس از ظهور دين مبين اسلام در جزيره العرب و پيوستن مردمان ديگر سرزمين ها، پديد آمد. نقطه شروع آن شام و پايگاه باليدنش بغداد بود. البته شهرها و مراکز بزرگی به عنوان بازوان اين تمدن در نقاط دور دست وجود داشتند که بايد از بعضی شهرهای خراسان بزرگ، برخی مراکز ری و برخی مکانها در شام و عراق ياد کرد. اين تمدن، ترکيبی از عناصر تأسيسی، تمليکی و تقليدی بود. اگر به صورت تخمينی از اين ترکيب ياد کنيم عنصر تأسيسی آن 10%، عنصر تمليکی آن 70%، و عنصر تقليدی آن20% بود.
اين تمدن به علت غلبه ی عنصر تمليکی و تقليدی در پايان قرن پنجم هجری شکوفايی خود را از دست داد و با حمله مغولان، آخرين بازمانده های آن هم از ميان رفت.
البته در بخشی تأسيس بايد از علومی ياد کرد که نوابغ را بنياد نهادند و در حقيقت بخش نيروزا و محرک واقعی تمدن اسلامی بود، در اين حوزه بايد از نابغه های بزرگ تمدن اسلامی بود، در اين حوزه بايد از نابغه های بزرگ تمدن اسلامي، سيبويه و خليل بن احمد فراهيدی ياد کرد که هر دو مؤسس علوم بودند. اولی نحو- زبان شناسی- را پی ريخت و دومی دستگاه های عروضی را مطابق با شرايط و به اقتضای زمان، اختراع کرد.
بعد از اينان و در درجه ی بعد بايد از کندی، فارابی، ابن سينا و ابوريحان بيرونی که در اخذ علوم از غير و تدوين و پيراستن و توسعه ی آن مطابق نيازهای جامعه اسلامی سرآمد بودند ياد کرد. رويکرد علمی اين بزرگان بيش تر فلسفه، پزشکي، رياضيات و نجوم است. در بخش تقليدی بايد از علمی نام برد که بی هيچ تغييری از تمدن های ديگر دريافت می شود. در اين مرتبه دانشمندانی هستند که آن علوم را خوب درمی يابند و شرح و بسط داده آموزش می دهند. اينان مدرسان و معلمان و شارحان بزرگند.
دکتر شهيدي- مجموع آداب و رسوم مشترک ميان ملت های مسلمان، تمدن اسلامی نام دارد، نبايد پنداشت که چون اين تمدن نام اسلامی به خود گرفته مظاهر آن همگی از قرآن و يا سنت گرفته شده است و دگرگونی پذير نيست، نه چنين نمی باشد. حکم شرعی برگرفته از قرآن و حديث است ولی آداب و رسوم پديده اجتماعی است. بدين رو هر چند هم با گذشت زمان، مظاهر تمدن تغيير يابد باز هم بايد آن را تمدن اسلامی ناميد.
تمدن عصر چاپاری تمدن اسلامی بود، تمدن عصر ماهواره و اينترنت هم تمدن اسلامی است. داستانی به يادم آمد که نماينده طرز تفکر بسياری از مردم اين عصر درباره ی تمدن اسلامی است:
از سال 1350 به بعد همه ساله در «ملتقی الفکر الاسلامي» که در الجزاير منعقد می شد شرکت می کردم هر سال موضوع بحث، پنج مسأله بود که هر مسأله به پنج عنوان تقسيم می شد. يکی از سال ها عنوانی که انتخاب کرده بودند وسايل ارتباط جمعی بود. آيا راديو، تلويزيون، برای اجتماع سودمند است يا زيان آور؟
من در مقاله ی خود نوشته بودم؛ هر يک از اين وسيله ها به خودی خود نه سودبخش است نه زيان آور.آنچه مشمول يکی ازاين دو عنوان می شود، بحث هايی است که از اين وسيله ها به بينندگان و يا شنوندگان ابلاغ می شود.
همان روزها يکی از روزنامه های الجزيره مقاله ای را به اين مضمون منتشر کرد. گروهی از عالمان کشورهای اسلامی با ماشين های آخرين مدل وارد الجزيره شدند. ماشين های خود را در تالار سخنرانی نهادند. و به داخل تالار رفتند. و ساعت ها بحث کردند که آيا راديو و تلويزيون حلال است يا حرام. چون مجلس آنان پايان يافت، بيرون آمدند و خواستند سوار ماشين شوند، اما اثری از ماشين ها نبود. چون جست و جو کردند، آنان را به جايی که قطاری از شتران بسته شده بود بردند. گفتند اينها وسيله سواری شماست. پرسيدند ماشين های ما کجاست؟ گفتند: ماشين ها مربوط به دوره تلويزيون است. چون شما آن را حرام می دانيد بايد بر همين شترها سوار شويد.
اين مقاله ی طنزآميز زاده ی فکر نويسنده ای بود که نادانسته يا برای مغالطه تمدن و تدين را يکی انگاشته بود. بدين معنی که هر چه از مظاهر تمدن جامعه اسلامی می باشد. حکمی شرعی و لايتغير به خود گرفته است. بلی ممکن است در بعضی موارد استفاده از برخی چيزها که از مظاهر تمدن جديد است با حکم شرعی مخالف باشد، در چنين موردی تنها فقيه عالم در مسايل فقهی و آشنا به تحولات روز است که می تواند نخست موضوع را دقيقاً دريابد، سپس برای حکم آن راه حلی پيدا کند.
برخی بحث تمدن اسلامی را بحثی صرفاً تاريخی که جايگاهی در جهان کنونی ندارد ارزيابی می کنند و حتی برای دريافت دستاوردهای آن نيز بايستگی ای را قائل نيستند، نظر شما در اين باره چيست؟
دکتر آئينه وند- اگر مراد اينان رفتن به سراغ کتب و شروح گذشته است، شايد درست می گويند، گذشته و دستاوردهای علمی آن برای همان عصر کارساز است. امروز به اقتضای عصر و نسل بايد حرفهای ديگری ارايه داد و کارهای ديگری انجام دهيم، اکتشافات فراوان اين عصر، نوآوری های علمي، ذهن علمی جامعه را به گونه ای پرورانده که ديگر نمی توان به گذشته مراجعه کرد و از آن انديشه ها و آراء سود برد، بله اين عصر، عصری ديگر با اقتضائات ديگری است. ولی آنها که نظريه رجوع به تمدن اسلامی را مطرح می کنند کمان می کنم اين نکات را می دانند. بنابراين شايد مرادشان استفاده از جوهره رشد و پيشرفت يا معيارها و موازين انسانی ثابت آن است، يعنی ما اگر تمدن ها را به خاص و عام تقسيم کنيم، می توانيم بگوييم هر تمدنی به اقتضای جغرافيايی خود و فرهنگ و باوری که از آن تغذيه می کند، باليده است. آن موازين در همه عصرها و برای همه نسل ها به رغم هر اقتضا و شرايطی قابل استفاده است. اگر منظور از رجوع به تمدن اسلامی با چنين رويکردی باشد، کاری موفق و در خور است والا باليدن به کار گذشتگان و نازيدن به استخوان مردگان چه سودی خواهد داشت؟
برخی بر عنصر ناکارآمدی تمدن اسلامی تکيه می کنند، در نظر ايشان با توجه به عصر جديد که بيشتر از آن به عصر اطلاعات و ارتباطات نام می برند. و با توجه به ويژگيهای اين عصر يعنی بويايي، شکوفايي، چيرگی عقلانيت بشري، تسلط علم و تکنولوژي، گوناگونی فکری و روشي، توسعه ی مشارکت و لزوم دخالت مردم در همه ی امور اجتماعي، شتاب در داد و ستد بر افزايش رويکرد به ارزش های مادی و... امکان کارآمدی برای تمدن اسلامی قابل تصور نيست؟ لطفاً در اين باره صحبت بفرماييد.
دکتر آئينه وند- گمان می کنم اينان بيش از آنکه با برآمدن و فروافتادن و عوامل پيچيده انسانی تمدن ها آشنا باشند، مقهور دستاوردهای سخت افزاری شده اند. اگر ما نتوانيم روابط پيچيده و مؤثر انسانی در پديدآوردن يک تمدن را شناسايی کنيم ممکن است دچار چنين برداشتی شويم و چنين نظری پيدا کنيم. آنچه که اينان درباره دستاورد علمی می گويند، دستاورد علمی امروز در ابعادی به شکل محيرالعقول رشد کرده و در جای ديگر که قدرتمندان يا سودبرندگان نخواسته اند، به جايی نرسيده است. مثلاً دستاوردهای علم و تکنولوژی امروز تا دهه گذشته در الکترونيک و در ژنتيک می باشد در حالی که بشر بيش از همه نيازمند اصلاح محيط زيست و شناخت سرمايه های مادی کره زمين و پشتوانه های معنوی حافظ انسان است. ولی در اين زمينه کمتر سرمايه گذاری می شود؛ اين را ما رشد ناموزون و نامتناسب تمدن می گوييم يعنی بايد ديد ثمره ی کوشش محققان و مخترعان و مکتشفان و دانشمندان به جيب چه کسی می رود و اين جريان و جهت دهی را چه کسی می سازد؟ در جواب می گويم اگر مراد پديد آوردن تمدنی مثل تمدن ناموزون امروز است، حرف اين آقايان درست است، حال آنکه مراد ما ايجاد يک تمدن موزون و متناسب و انسانی است که دانشمندانش برای خير و فلاح انسانيت و رفاه مادی معقول او کار کنند.
در اين صورت با عنايت به انساني، معنوی و موزون بودن تمدن اسلامي، جای چنين نگرانی ای نيست و بروز تمدن اسلامی برای اين عصر و برای اين مردمان ضروری است.
بدون ترديد، تمدن اسلامی در مدتی طولانی و سالها تکاپو و تلاش اقوام مختلف اعراب، ايرانيان، مصريان، هندوان و حتی اروپاييان و... را در پرتو خود داشته است. اين واقعيت، ريشه در عناصر فرهنگی تمدن اسلامی و قدرت ميانجی گری و تعامل گرايی آن دارد. بر اين اساس به نظر جنابعالی مهمترين عناصر که دستمايه ی هم گرايی در اسلام شده چه چيزهايی است؟
دکتر شهيدي- مقصودتان هم گرايی در اسلام است يا هم گرايی در به وجود آوردن تمدن. عناصری که دستمايه ی هم گرايی در اسلام شده، سادگی دين است و در تمدن اسلامی سنت های مشترک ميان اين اقوام چون تعليم، تربيت، شهرسازی و مانند آن دستمايه ی همگرايی شده است.
دکتر آئينه وند- آن عامل اساسی که روح و جوهر اصلی پديد آمدن تمدن اسلامی است «هم سرنوشتي» است که عالی و دانی همه در فرهنگ و تمدن اسلامی خود را به نسبت امکانات و توان خويش در پديد آمدن آن سهيم می دانند و هيچ کس تواکل نمی کند يعنی محققی که در گذشته در بخارا کتاب می نوشت و نام خود را در آن می نهاد باليدن علم و تمدن و ايجاد عزت برای مسلمانان می انديشد. آن دانشمندی که در خراسان بزرگ برای آنکه در زير باران، کتابش شسته نشود، چند فرسنگ خم شده راه می رفت، مرادش عزت مسلمين بود؛ آن مکتشفی که در جزيرالعرب و شام برای بارورکردن زمين های خشک از آب دريا سود می برد و با دستگاه اختراعش آب را به حرکت در می آورد، مرادش عزت مسلمين و باليدن اين تمدن بود، و در اين مسير چه خليفه ی بغداد، چه آن مخترع و چه آن مدرس علوم همه به نسبت امکانات و توان، خود را در تمدن سازی سهيم می دانستند و همه وابسته به تمدنی بودند که تمدن اسلامی نام داشت.
چنانکه می دانيد بعضی از نويسندگان عرب، فرهنگ اسلامی را صورت يا جزيی از فرهنگ عرب می دانند. آيا چنين ادعايی درست است. اگر اسلام نبود فرهنگ عرب چه جايگاهی داشت؟
دکتر شهيدي- ادعايی نادرست است. بارها اين بحث به مناسبتی عنوان شده و بدان پاسخ داده اند. بيست و چند سال پيش کنگره ای در حلب تشکيل شد. از من خواستند شرکت کنم. پاسخ دادم کنگره علمی است و من در اين زمينه بضاعتی ندارم. رئيس دانشگاه نوشت شما همين اندازه که در اين کنگره حاضر شويد و سخن مختصری هم بگويئد برای ما بس است. پذيرفتم. کنگره در هفته فرهنگی حزب بعث تشکيل شده بود و آن سالها حکومت ايران با سوريه ميانه خوبی نداشت. عنوان بحث سخنرانان «العلوم عند العرب» بود. رئيس جلسه در ابتدا اعلام کرد تقاضای سخنرانی فراوان رسيده ولی ما تنها به يک تن اجازه می دهيم و از من خواست پشت ميز بروم.
گفتار خود را چنين آغاز کردم: دوستان می بينيد من به زبان عربی با شما سخن می گويم و از عهده آن بر می آيم واگر بگويم شما را از خودتان بيشتر دوست می دارم مبالغه نيست و برای همين است که می خواهم چند کلمه ای در اين مجلس علمی به عرضتان برسانم. ضمناً بدانيد من از خاندان رسول خدايم و علوی هستم. من آمده ام تا به همه سخنرانان امروز و سخنرانانی که روزهای ديگر مطالبی خواهند فرمود اعتراض کنم، معنی «العلوم عند العرب» چيست؟
شما می خواهيد ايران، هند، پاسکتان، اندونزي، آسيای ميانه و ديگر دانشمندان غيرعرب را از خودتان جدا کنيد؟ يا می خواهيد همه ی آنان عرب به حساب بياوريد؟ چرا نمی گوييد «العلوم عند المسلمين» تا ديگر دانشمندان مسلمان غير عرب نيز در اين حوزه گنجانده شوند. پيش خود می پنداشتم همين که گفتارم پايان يابد با لعنت و تحقير همگان روبه رو می شوم، اما به عکس دانشجويان به پيروی از آنان حاضران مدتی کف زدند چنان که ناچار شدم برای عرض سپاس دوباره به پشت ميز بروم. در همانجا از من خواستند به دانشگاه حلب بروم و برای دانشجويان سخن بگويم که پذيرفتم و جلسه ی خوبی بود.
هدف از بيان اين داستان اين است که اين مسئله را جدی و علمی نگيريد، گفتاری موسمي، تناسب با بازار روز و باب پسند طالبان بازار است، نه دانشمندان و محققان. فرهنگ اسلامی نام خود را دارد و همه ی ملت های مسلمان در بارور کردن آن سهمی داشته اند. گروهی از آنان که در اين باره خدمتی کرده اند در سراسر زندگانی به کشورهای عربی هم پا نگذاشته اند تا چه رسد به آنکه عرب باشند. بسياری از بزرگان دانش و معرفت در اسلام آثار خود را به دو زبان فارسی و عربی نوشته اند و کمتر تعارض ميان فارسی نويسان و عربی نويسان بوده است. پس اگر بگويد زبان فارسی برای مقابله با عربی شدن پديد آمده است جای بحث دارد. ولی به راستی چرا بيشتر اقوامی که مسلمان شدند زبان عربی را پذيرفتند، حال آنکه در ايران با آمدن اسلام زبان فارسی نضج پيدا کرد و چرا اسلام با زبان فارسی به شرق رفت؟
چه کسی می گويد زبان فارسی برای مقابله با عربی پديد آمده؟ پيش از آنکه اسلام وارد ايران شود، زبانی که امروزه به نام دری معروف است، يکی از لهجه هايی بوده است که مردم با آن سخن می گفته اند. سپس با پديد آمدن اثرهای بسيار از نظم و نثر در اين لهجه و گسترش آن، زبان رسمی گرديد. اما چرا بعضی اقوام مسلمان- نظير مردم مصر، شمال آفريقا و شمال شبه جزيره عربستان- زبانهای خود را رها کردند و عربی را پذيرفتند و زبان فارسی برجای ماند. نخست بايد گفت مردم آن سرزمين ها با واردشدن عرب به سرزمين شان يیکباره زبان خود را ترک نگفتند. ساليان درازی گذشت تا زبان قبطی، بربری آرامي، جای خود را به زبان عربی داد. اما چرا زبان فارسی همچنان پايدار ماند. علت آن را بايد در توان و قابليت در تعبير از مفهوم ها دانست. زبان هايی که جای خود را به زبان عربی دادند برخی پيشينه زبان فارسی را نداشتند و برخی نه مايه علمی آن و نه فرهنگ مردم آن سرزمين ها- در آن سالها- به پای فرهنگ مردم ايران نمی رسيد، در برخورد زبان فارسی با زبان عربي، زبان فارسی مفهوم هايی را که بدان نياز داشت از آن زبان گرفت و در مقابل واژه های بسيار را به آن زبان داد.
يکی از ويژگيهای مهم فرهنگ ها و انديشه ها برای استوار سازی تمدن و پايان آن، آمادگی برای هماهنگ شدن با هر محيط و شرايط است. در فرهنگ اسلامی چه عناصری را می توان نشان داد که از اين ويژگی برخوردار است؟
دکتر آئينه وند- فرهنگ اسلامي- به گواهی تاريخ- چنين عناصر پايانی دارد و در گذشته از آنها سود گرفته و به ايجاد تمدن ماندگار دست زده است. اين عناصر را می توان در نگاه غيرنژادي، احترام به علم و عالم از هر طبقه و با هر شرايط، انسانی و عام المنفعه بودن آن جست که از ويژگی های فرهنگ دينی ماست و همه از عناصر تمدن ساز و مقوم آن می باشد.
دکتر شهيدي- به نظر من سادگي، سازگاری احکام آن با عقل و طبيعت و اجتماع، عناصر اصلی و مهم بوده اند.
اگر بخواهيم در بحث از اهداف تمدن اسلامی سه سطح از اهداف را تعريف کنيم، هدف های کوتاه مدت يا اولي، هدف های ميانه و نهايی تمدن اسلامی چه چيزهائی خواهد بود؟
دکتر آئينه وند- هدف های کوتاه مدت شامل: شناسايی امکانات و توان مادی و معنوی جهان اسلام يعنی امکانات مادی و انسانی است؛ هدف های ميان مدت عبارتند از: اتخاذ استراتژی روشن با حرکتی منسجم و هدفمند. و هدف نهائي، بکارگيری همه توان و حرکت برای رسيدن به اهداف تعريف شده، البته با علم به آنچه که در کنار ما در جهان ديگر می گذرد.
در بحث از عناصر و پايه های همگرايی اسلام به نظر می رسد جهان نگری توحيدی اسلام مهمترين نقش را داشته باشد. اين وحدت گرايی و جهان نگری توحيدی با چه تحليل و تفسيری دارای چنين کارکردی است؟
دکتر آئينه وند- کارکرد آن را تاريخ نشان داده و تجربه شده است. نيازی به تعريف مجدد ندارد، بلکه نيازمند به ايجاد امکان برای ايجاد دوباره آن نقش می باشد.
بدون ترديد، بخش گسترده ای از آيات قرآن، از پيوند رمزآلود انسان با جهان پيرامون و تاريخ اقوام و ملت ها ياد کرده است و به تعبيری در موارد بسياري، سخن قرآن تک ساختی نيست. بر اين اساس نقش عنصر تأويل در استواری تمدن اسلامی را چگونه ارزيابی می کنيد؟
دکتر شهيدي- اگر تمدن را چنانکه معنی شد بپذيريم برای اين پرسش جايی نمی ماند.
دکتر آئينه وند- قران کريم، نظام نامه تمدن اسلامی است و تمدن اسلام بدون اين رکن اساسي، نمی تواند دوباره ظاهر شود. اگر بخواهيم اجزاء به هم پيوسته اين تمدن را شناسايی کنيم، در همه ی تار و پود آن قرآن است که باعث بروز نبوغ و ابداع همه ی محققان و دانشمندان از همه ی ملت ها و نژادها و زبانها شده است. هر چه حاصل شد همه از دولت قرآن است.
کنکاش در پديده های تاريخ اسلام و نگاه واقع بينانه به مسايل و فراز و فرودهای آن گويای اين است که در مقاطعی که به نوعی تسامح و تساهل و به تعبيری آزاد انديشی حاکم بوده، رشد فکری و تکنولوژيکی بيشتری وجود داشته است؟ آيا با اين تحقيق و نظر موافقيد؟ نقش اين عنصر را چگونه ارزيابی می کنيد؟
دکتر شهيدي- البته آزادانديشي- همکاری دسته جمعي، داشتن وسيله های لازم پژوهش را بارورتر می کند.
دکتر آئينه وند- در اين قصه جای هيچ شکی نيست که بالندگی علمي، نيازمند محيطی آرام و آزاد است، محيطی که در آن تأمين خاطر و امنيت فکری و نظری برای انديشمندان فراهم شود.
ما در تمدن اسلامی می بينيم که همه ی دانشمندان با زبان ها و درجات متفاوت از درک، کنار هم کار می کنند و حاکميت هم آنها را تحمل می کنند. در علم آفرينی و تمدن سازي، مهم مديريت است و هنر در اين است که از اين دانشمندان و نوابغ برای عزت و عظمت بهره بگيريم، به مراتب دستاوردهای اين دانشمندان خيلی بيشتر از کارکرد اخلاقی آنها برای جهان اسلام اهميت دارد. از اين رو تسامح و تساهل حتماً لازم است و در گذشته در تمدن اسلامی صائبي، مسيحي، يهودی و مجوسی هم شرکت کرده اند، ثمره ی تلاش آنها به سود تمدن اسلامی بوده است و حتی از دانشمندان اسلامی هم کساني، دارای آراء و نظريات خاص و حتی رفتار خاص بوده اند ولی تحمل شده اند. ما در اينجا بايد دانشمندان را با سليقه هايشان مادام که از آن برای اهداف خاصی استفاده نمی کنند تحمل کنيم. مثلاً در اوج شکوفايی تمدن اسلامی ما محققانی را می يابيم که در احزاب حضور داشته و دارای سليقه های سياسی مخالف با سليقه ی حاکميت مثلاً سلطه عباسی و يا فلان پادشاه بوده اند ولی با آنان با احترام برخورد شده و اين رمز شکوفايی تمدن اسلامی در گذشته بوده است. عظمت فرهنگ و تمدن اسلامی آن اندازه است که از اين سليقه ها، زيانی نديده و نخواهد ديد.
تمدن اسلامی اکنون در يک مرحله ی حساس و جديد در چالش و تقابل با تمدن مدرن غربی که بر مبنای دين استوار نيست قرار گرفته. در مواجهه اين دو چه راه هايی برای تعامل و وفق جبری اين دو می توان در پيش گرفت؟
دکتر آئينه وند- من همانگونه که در بالا اشاره کردم به ابعاد جوهری که مايه و مميزه تمدن با تمدن ديگر است معتقدم. ولی از اين که بگذريم درجات خلوص تمدن ها فرق می کند، هر تمدنی را که تجزيه کنيد، از حيث تأسيسي، تمليکی و تقليدی درجاتش فرق می کند.
آنچه برای ما مهم است اين که دانشمندان و مخترعان و مکتشفان با عنايت به آن رويکرد جوهري، در کشف و اختراع، نگاه اخلاقی و انسانی را لحاظ کنند و از اينجاست که درجه خلوص تمدن ها در بعد دوم که عامل انسانی پديد آورنده يعنی دانشمندان باشند، به ميزان ايمان و باور آنها بستگی خواهد داشت. يعنی اگر در قرن بيستم کسانی چون اينشتاين، ماکس پلانک، لکنت دوئويي، آلکسی کارل تمدن و علم را حرکت دادند، غلبه ی عنصر معنوی و اخلاقی آن بيشتر بود و اگر امروز که چهره های بی تفاوتی اجزاء علم و تمدن را پديد می آورند و از کنار اخلاق و دين و انسانيت به سادگی عبور می کنند، اين تمدن رنگ ديگری خواهد داشت. می خواهم بگويم که علم و تمدن خود به خود (به غير از انچه که به عنوان محور جوهری حاکم در تمدن ها مطرح است) نه دينی است نه ضد ديني، پی آمدهای هر کشف و اختراع به نظرگاه محققان، استفاده کنندگان و جهت دهی ارباب قدرت و اقتصاد بستگی دارد که از آن چگونه استفاده ببرند.
چه ضرورتی برای تدريس دو واحد درسی تحت عنوان تاريخ، فرهنگ و تمدن اسلامي، برای دانشجويان دوره کارشناسی وجود دارد؟
دکتر شهيدي- آيا پسنديده است دانشجويی که به مرتبه ی کارشناسی رسيده از تاريخ و فرهنگی که بيش از هزار سال است در کشور او رواج دارد، ناآگاه باشد.
از بزرگواری شما اساتيد عزيز متشکريم. اميدواريم در گفتگو يا اقتراحی ديگر به مباحث خاص تاريخ صدر اسلام و به ويژه زندگی و سيره پيامبراکرم(ص) بپردازيم و از محضر شما عزيزان بيشتر استفاده کنيم.
منبع: نشريه اطلاع رسانی معارف.