واژه‌ی قرین (همنشین) در قرآن

«قرنت البعیر بالبعیر» یعنی جمع شدند؛ و «قرن الشی‌ء بالشی» به آن رسید. و اقتران همان اجتماع دو یا چند چیز در یکی از معانی و یا در امری. «اقتران الشیء بغیره» یعنی با آن مصاحبت کرد. قرین هم دوست و زن را «قرینه» گویند؛
سه‌شنبه، 17 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه‌ی قرین (همنشین) در قرآن
 واژه‌ی قرین (همنشین) در قرآن

 

نویسنده: صالح عضیمه
مترجم: سید حسین حسینی



 
«قرنت البعیر بالبعیر» یعنی جمع شدند؛ و «قرن الشی‌ء بالشی» به آن رسید. و اقتران همان اجتماع دو یا چند چیز در یکی از معانی و یا در امری. «اقتران الشیء بغیره» یعنی با آن مصاحبت کرد. قرین هم دوست و زن را «قرینه» گویند؛ چون ملازم و مصاحب مرد است و همیشه با اوست. این اصطلاح در چند جا از قرآن آمده است و در هر مورد معنایی متناسب و هماهنگ با دیگری دارد، ولی در شکل و اسلوب اندکی متفاوت است.
به عنوان شیطان آمده است و به آن در آیات: وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیضْ لَهُ شَیطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ (1)؛ وَ مَنْ یَكُنِ الشَّیطَانُ لَهُ قَرِیناً فَسَاءَ قَرِیناً (2)، تصریح نموده است. بدون تصریح هم آمده است، ولی معنا بنا به اتفاق نظر بزرگان تفسیر به شیطان برمی‌گردد؛ مثل آیه‌ی: وَ قَیضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَینُوا لَهُمْ مَا بَینَ أَیدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ (3)، حکیم سلطان محمد گنابادی معتقد است، علت این اقتران به دو علت عمده بازمی‌گردد: 1- وجود انسان در ماده و محصور شدن وی در سلسله‌ی بزرگی از محسوسات. 2- نبود راهنما و پیشوایی که برای انسان اسباب هدایت را مهیا کند و دستش را بگیرد و او را از گمراهی و غلتیدن در دامن شیطان نجات دهد. سخن او چنین است: «آدمی ذاتاً بر وابستگی و اطاعت آفریده شده است و محل تصرف عقل و شیطان است. چون در آغازِ آفرینش ضعیف است و از محسوسات تجاوز نمی‌کند و محسوسات هم دامهای شیطانند و تصرف شیطان در وی قویتر و کاملتر است. وقتی توفیق رفیق او نباشد و به پیر و شیخی که از جانب خداوند راهنمای اوست، دست نیابد و یا راهنمایی به راه نجات نداشته باشد، شیطان بر او غالب خواهد شد؛ به طوری که راهی برای حاکمیت عقل باقی نمی‌ماند و عقل هم راهی به حاکمیت بر آن ندارد.»
صوفیان بر وجود شیخ و مرشد تأکید زیادی داشتند. این سخن مشهور در میانشان همیشه نقل می‌شود که «هر کس شیخی نداشته باشد، شیطان شیخ او خواهد بود.» چون انسان به تنهایی نمی‌تواند حقیقت را بشناسد و به راه نجات از گمراهی و سرگردانی هدایت نمی‌شود، و راهنماییهای حواسی و ارائه‌ی اخبار و کشف و علوم به او، به تنهایی نمی‌تواند به مسؤولیت هدایت و ارشاد آدمی و انتقال وی از حالت شک و نابودی به امنیت و آرامش بپردازد. لذا طرفداران حس وقتی اعلام کردند که حس و آنچه را که از محسوسات مشاهده می‌کنیم، رهبری است که در راه رسیدن به حقیقت خطا نمی‌کند و راهنمای شناخت یقینی و ثابت است و بعد از آن غایت و یقینی نیست که طلب شود و به آن امید داشت، افراط کرده‌اند. چنان که صوفیان هم در اصرار بر شناخت شیخ و مرشدی که راهنمایی کند و دستگیری نماید، افراط کرده‌اند. چه بسا که آن در شناخت بر ویژگیهای طریقتهای صوفیان و کیفیت سلوک و پایبندی به آنها لازم باشد، امّا حقیقت این چنین نیست که تنها در این راهها محصور باشد، بلکه راههای رسیدن به آن نامحدود و جهتهای آن بی شمار است. حقیقت آن است که چاره‌ای از حس و شناخت بر محسوسات نیست و چاره‌ای هم از کسانی که راه شناخت را تسهیل نمایند و ابزار رسیدن به یقین را ارائه دهند نیست، چه شیخ باشد و چه مرشدی در طریقت، یا مربی و معلمی در مدرسه و دانشگاه.

به معنای همنشین بد و دوست یا هم صحبت گمراه هم آمده است؛ مؤمن وقتی وارد بهشت می‌شود و از نعمت جاودان آن بهره مند می‌شود و در آنچه که خداوند به او وعده حق داده است زندگی می‌کند، خداوند را به خاطر این سرنوشت سپاس می‌گوید و به خاطر نجات یافتنش شکر می‌گذارد. آن گاه دوستی را در دنیا به یاد می‌آورد که به زندگی پس از مرگ همچون او اعتقادی نداشت؛ امّا خداوند بر او به خاطر هدایت و یقین منت نهاده و آن اوهام و وسوسه ‌ها را از وی دور نموده است. آن گاه از بهشت سر برمی آورد و به دنبال دوستش می‌گردد، که او را با جهنمیان در عذاب جاوید می‌بیند. با خطاب به او می‌گوید: آیا آنچه را که به آن اعتقاد داشتی، دیدی؟ تو که آن را تکذیب می‌کردی و به تکذیب آن هم دعوت؛ اگر نعمت و توفیق خداوندی نبود من هم با تو در این عذاب ماندگار به سر می‌بردم. آیاتی که این صحنه را به تصویر می‌کشند، عبارتند از: قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی كَانَ لِی قَرِینٌ (4)؛ یقُولُ أَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِینَ (5)؛ أَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَدِینُونَ (6)؛ قَالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ (7)؛ فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَوَاءِ الْجَحِیمِ (8)؛ قَالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدِینِ (9)؛ وَلَوْلَا نِعْمَةُ رَبِّی لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ (10).

در این جا، اهمیت بحث، ما را به سخن گفتن در باب نقش همنشینان در زندگی و تأثیر دوستان در اصلاح و انحراف، و نقش گروه در جلب خیر و هدایت و و دفع شر و گمراهی، می‌کشاند. انسان با دوستان و یاران زندگی می‌کند، و از هر یک عادت و رفتاری کسب می‌کند، و از سخنان دوستان و همنشینان و افعالشان تأثیر می‌پذیرد؛ گروهی تأثیر سازنده و نیکی دارند و گروهی تأثیر بد. ابوحیان توحیدی به این مسأله توجه زیادی کرده و در الهوامل و الشوامل با توجه به دوستش ابن مسکویه از وی می‌پرسد: از دوست و همنشین به انسان از خیر و شرش چه می‌رسد؟ و چگونه انسان بد در انسان خوب سریعتر از انسان خوب در انسان بد تأثیر می‌گذارد؟ همنشینی چه فایده‌ای برای نفس دارد؟
ابن مسکویه در پاسخ دوستش می‌گوید: «همنشین از همنشین خود پیروی و همانندی کسب می‌کند و همان گونه که ‌اشیای طبیعی در مجاورت هم روی هم تأثیر می‌گذارند، وضع و حال نفس هم چنین است و طبیعت هم شبیه به نفس است؛ چون شبیه سایه‌ی نفس است و شأن شیء قویتر در طبیعت آن است که ضعیف‌تر را به سوی خود تغییر می‌دهد و به خود شبیه می‌سازد، چنان که این وضع را در شیء گرم و سرد، تر و خشک می‌بینی؛ و به خاطر تأثیر مجاورت است که بیماریها در بدن ایجاد می‌شود، و به سبب آن به وسیله‌ی داروها علاج می‌شود. از آن جایی که نفس ما هیولایی است، شر، طبع آن و خیر برای آن زحمت و از راه آموزش است. پس همه ما نیازمندیم که به خیر خود را در رنج افکنیم تا از آن استفاده کنیم و بهره بریم؛ در ضمن، تنها تحصیل صورت آن برای ما کافی نیست، مگر آن که با آن الفت داشته باشیم و به آن عادت کنیم و زمان زیادی را، آن حالتی که از آن نصیب نفس ما می‌شود، تکرار کنیم تا بعد از حال بودن، به ملکه و سرشت تبدیل گردد.
اما شر، به رنج و تحصیل آن نیازی نیست، بلکه کافی است که نفس را با آنچه که می‌خواهد به حال خود رها کنیم و به طبیعتش واگذاریم، چون از خیر خالی است؛ و خالی بودن از خیر همان شر است. پس شر امری قائم به ذات نیست، بلکه همان عدم خیر است. لذا گفته شد: هیولا معدن شر و سرچشمه‌ی آن است، چون از همه‌ی صورتها خالی است؛ پس شر نخستین و بسیط همان عدم است که بعد مرکب می‌شود و علت ترکیب آن، عدم بودن است که با هیولا قرین است.
نفس از نفسی که همنشین اوست، شباهت می‌گیرد و از آن پیروی می‌کند؛ و شر هم از خیر سریعتر به آن سو می‌رود؛ چون نفس ما هیولایی است. منظور این است که قابلیت صورتهای عقل را دارد و معقولات وقتی برای ما معقول می‌گردند که صورتهای آن در نفس تثبیت شوند. لذا افلاطون می‌گفت: «نفس جای صورتهاست.» و ارسطو در آن به خوبی این تشبیه را به کار برد، چون استعاره‌ای خوب و اشاره‌ای گویا به معنایی که می‌خواست، بوده است. پس بر ماست که از همنشینی و آمیزش با بدان بپرهیزیم. سخن عبید بن ابرص را بپذیریم که گفت:

عَن المَرءِ لا تَسأل و سَل عَن قَرِینهِ *** فَكُلّ قرینٍ بالمُقارَنِ یَقتَدی (11)

سخنان مثبت و زیادی در کتابهاست، و چه بسیار کتابهایی که از تأثیر همنشین و دوست در تمام احوال از خیر و شر سخن گفته‌اند. هر کس کتاب الصداقة و الصدیق ابوحیان یا العقد الفرید ابن عبد ربه و عیون الأخبار ابن قتیبه را بخواند، با بسیاری از سخنان حکیمان، فیلسوفان و خردمندان و اهل نظر و درایت برخورد خواهد کرد که همگی به پرهیز از بدان و دوری نمودن از آنان و معاشرت با نیکان و بزرگان و نزدیکی جستن به آنان اشاره دارند؛ و به بیان ارزش مصاحبت و تأثیر آن در تربیت نفس و آراستن آن به فضایل یا زشت جلوه دادن رذایل می‌پردازند. کلینی در کافی فصلی خاص، به جمع احادیث و اخبار مربوط به معاشرت و آداب آن اختصاص داده است؛ از جمله، حدیثی مسند به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده است که فرمودند: «انسان بر دین دوست و همنشینش می‌باشد.» و از مسیح (علیه السلام) نقل کرده است که: «دوستی با بد سرایت می‌کند و همنشین بد هلاک می‌سازد.» و همچنین با إسناد به علی (علیه السلام) آورده است که، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «به کسی که با او سخن می‌گویید، بنگرید، چون بر کسی مرگ نازل نمی‌شود، مگر این که یارانش برای او به سوی خدا به تصویر کشیده می‌شوند؛ اگر خوب باشند، خوب و اگر بد باشند، بد.» از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمودند: «با اهل بدعت مصاحبت نکنید و با آنها مجالست نکنید که در نزد مردم یکی از آنها خواهید شد.» در محاضرات الابرار به نقل یکی از ابرار نقل شده است که گفت: «همنشینی با نیکان، خیر به همراه می‌آورد و همنشینی با بدان، بدی. مثل باد که هرگاه بر چیز گندیده بوزد، بوی گند با خود می‌آورد و هرگاه به چیز خوشبو بوزد، بوی خوش، شاعر در این باب چه خوب سروده است:

لا تَصحَبنَّ لِئامَ النّاس إنَّ لَهُم *** عَدوی وَ إن کُنتَ مِن عزمنا جیبُ
فالریحُ آخذةٌ مِمّا تَمُرُّ بِهِ *** نِتنًا من النِتنِ أو طیباً مِن الطیب (12)

برای هر انسان در آخرت، همنشینی نزدیکتر از عمل او نیست که در این دنیا انجام داده است، و دوستی جز آنچه که از اعمال در عمرش کسب کرده و در زندگی‌اش به آن دنیا پیش فرستاده، برای او باقی نمی‌ماند. آیات دال بر این معنا زیاد است، از جمله: وَأَنْ لَیسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى؛ وَأَنَّ سَعْیهُ سَوْفَ یرَى (13)؛ فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یرَهُ؛ وَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یرَهُ (14)؛ كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِینٌ (15)؛ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَیهَا مَا اكْتَسَبَتْ (16). شیخ صدوق در معانی الأخبار از قیس بن عاصم روایت می‌کند که می‌گفت: با گروهی از بنی تمیم نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدیم و بر ایشان وارد شدیم و گفتم: ای رسول خدا! ما را پندی ده که از آن سودی بریم، چون ما قومی هستیم که بیابانگردی را بر ما عیب می‌گیرند. فرمود: «ای قیس! با هر عزت، ذلت است و با زندگی، مرگ و با دنیا، آخرت و هر چیزی حسابی دارد، و هر چیزى، مراقبی و هر نیکی پاداش و هر مرگ، پرونده‌ای. چاره‌ای نیست که همنشینی داشته باشی که با تو دفن شود، و تنها با او برانگیخته شوی و تنها از او بپرسی؛ او را همیشه صالح قرار ده، چون اگر صالح باشد با او اُنس می‌گیری، و اگر فاسد باشد از آن می‌ترسی، که آن هم عمل توست.» گفتم: ای پیامبر خدا! دوست دارم که این سخن به صورت شعری باشد تا به آن افتخار کنم بر هر عربی که به نزد ما می‌آید و آن را ذخیره قرار دهیم. حضرت دستور دادند که حسان بیاید. قبل از آمدن حسان شروع کردم به فکر کردن شعری که به این پند شبیه باشد و قبل از آمدن او این سخن نظم یافت و گفتم: ای رسول خدا! ابیاتی به نظرم آمد که می‌پندارم با آنچه که می‌خواهی هماهنگ باشد. فرمود: بگو ای قیس! و چنین گفتم:

تَخَیِّر قَریناً مِن فِعالکَ إنّما *** قَرینُ الفتی فَی القبرِ ما کانَ یَفعَل
وَ لا بُدَّ بَعدَ الموتِ مِن أن تُعِدَّه *** لِیومِ یُنادی المرءُ فیه فَیَقبَلُ
فَان کُنتَ مَشغولاً بِشی ءٍ فلا تکن *** بِغَیر الَّذی یَرضی بِهِ اللهُ تَشغَلُ
فَلن یَصحَبَ الإنسانُ مِن بَعد مَوتِهِ *** وَ مَن قَبلِهِ الاَّ الَّذی کانَ یَعمَلٌ
ألا إنَّما الانسانُ ضَیفٌ لأهلِهِ *** یُقیِمُ لیلاً بَینَهُم ثُمَّ یُرحَلُ (17)

پی‌نوشت‌ها:

1- زخرف (43)، آیه‌ی 36: و هر کس از یاد خدا رویگردان شود شیطان را به سراغ او می‌فرستیم پس همواره قرین اوست.
2- نساء (4)، آیه‌ی 38: و هر کس شیطان یار او باشد چه بد همدمی است.
3- فصلت (41)، آیه‌ی 25: ما برای آنها همنشینانی (زشت سیرت) قرار دادیم که زشتیها را از پیش رو و پشت سر آنها در نظرشان جلوه دادند.
4- صافات (37)، آیه‌ی 51: گوینده‌ای از آنان می‌گوید: «راستی من [در دنیا] همنشینی داشتم.»
5- همان، آیه‌ی 52: [که به من] می‌گفت: آیا واقعاً تو از باور دارندگانی.
6- همان، آیه‌ی 53: آیا وقتی مُردیم و خاک و [مشتی] استخوان شدیم، آیا واقعاً جزا می‌یابیم؟
7- همان، آیه‌ی 54: [مؤمن] می‌پرسد: «آیا شما اطلاع دارید [کجاست]؟.»
8- همان، آیه‌ی 55: پس اطلاع حاصل می‌کند و او را در میان آتش می‌بیند.
9- همان، آیه‌ی 56: [و] می‌گوید: «به خدا سوگند، چیزی نمانده بود که تو مرا به هلاکت اندازی.»
10- همان، آیه‌ی 57: و اگر رحمت پروردگارم نبود، هر آینه من [نیز] از احضارشدگان بودم.
11- از آدمی مپرس، بلکه از دوستش بپرس؛ چون هر همنشینی از همنشین خود پیروی می‌کند.
12- با مردم پست مصاحبت مکن، که واگیر دارند. اگر از چیزهای گرانبها دامنی داشته باشی و باد از هر چه می‌گذرد، بو می‌گیرد. بوی گند را از گندیده و بوی خوش را از چیز خوشبو.
13- نجم (53)، آیات 39 و 40: و این که برای انسان جز حاصل تلاش او نیست و [نتیجه] کوشش او به زودی دیده خواهد شد.
14- زلزال (99)، آیات 7 و 8: پس هر که هم وزن ذره‌ای نیکی کند نتیجه‌ی آن را خواهد دید.
15- طور (52)، آیه‌ی 21: هر کس در گروِ دستاورد خویش است.
16- بقره (2)، آیه‌ی 286: آنچه از [خوبی] به دست آورده به سود او، و آنچه از [بدی] به دست آورده به زیان اوست.
17- برای خود از اعمالت دوستی برگزین، که دوست آدمی در قبر کارهای اوست.
ناچار بعد از مرگ باید آن را، برای روزی که انسان ندا در می‌دهد، فراخوانی و بپذیرد.
اگر به چیزی مشغولی، به غیر از آنچه که خداوند از آن راضی است، مشغول مشو.
آدمی پس از مرگش و قبل از مرگش، تنها با عملش مصاحبت می‌کند.
البته انسان مهمان خانواده‌اش می‌باشد، اندکی در میان آنها می‌ماند، آن گاه می‌رود.

منبع مقاله :
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمه‌ی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.