چه کسی تجددخواهی اسلامی را هدایت می‌کند؟

یکی از کارهای گروههای تکفیری، تخریب مزار اولیای الهی در کشورهای اسلامی است. آنها در ظاهر با شعار توحید اقدام به این کار می‌کنند ولی در پشت صحنه این افکار، دشمنان اسلام و یهودیت و صهیونیست قرار دارد، آنها با ترویج
پنجشنبه، 7 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
چه کسی تجددخواهی اسلامی را هدایت می‌کند؟
چه کسی تجددخواهی اسلامی را هدایت می‌کند؟

 

نویسنده: انریکو گلوپینی (1)




 
(تمرکزی بر لیبی)

چکیده

یکی از کارهای گروههای تکفیری، تخریب مزار اولیای الهی در کشورهای اسلامی است. آنها در ظاهر با شعار توحید اقدام به این کار می‌کنند ولی در پشت صحنه این افکار، دشمنان اسلام و یهودیت و صهیونیست قرار دارد، آنها با ترویج این نوع توحید (توحید بدون استاد و رهبر) و نفی رهبری اولیای الهی که الگوی تقوا و ظلم ستیزی هستند، می‌خواهند با استفاده از سایتهای اینترنتی و شبکه‌های ماهواره‌ای، خود را به جای آن رهبران قرار داده و هدایت افکار و اندیشه‌های مسلمین را به دست گیرند.
آنها با تبلیغ مبارزه با خرافات، به تخریب آثار تمدن اسلامی می‌پردازند و با استفاده از سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل در کشورهای مختلف مردم را به شورش بر علیه ارزشهای اسلامی و رهبران معنوی تحریک می‌کنند و با شعار تجددگرایی مسلمانان را از هویت اصیل اسلامی خود جدا می‌کنند. نمونه‌های بارز این فعالیتها در لیبی و کشورهای دیگر مشاهده می‌شود.

کلیدواژگان:

تخریب قبور، تکفیر، تجددخواهی، استکبار جهانی

مقدمه

«شهر تیمباکتو در کنترل بنیادگرایان اسلامی است.» این جمله‌ای است که روزنامه‌ها و آژانس‌های خبری در گزارش تخریب مساجد و حرم‌ها به وسیله‌ی گروه مسلح انصارالدین که کنترل شهر مقدس مالی را در دست گرفته بودند، در سرخط خبرهایشان نوشتند.
در این نگارش درصدد ورود به بیان امتیازات درگیری بین مبارزان و دولت، یا بین مبارزان و قوم طوارق سکولار که چندی پیش متحد بودند، نیستیم، اما به یک امر باید اشاره شود که: بدون حذف قذافی، که به هیچ عنوان یک کافر نبود، آن آشوب در مالی- که در پی شاه‌کار انجام گرفته توسط افرادی با طرز فکر واحد در لیبی بود- امکان‌پذیر نبود ...
تیمباکتو به وسیله‌ی یونسکو به عنوان یک «میراث جهانی» معرفی شده است. ارزش یک شهر و یا محل تاریخی و هم‌چنین مکان مقدس به این نیست که از طرف یک ارگان سازمان ملل متحد گواهی‌نامه‌ای برای آن صادر شود. البته این خلاف آن چیزی است که آنان ذهن ما را بدان سو هدایت می‌کنند. این ارگان‌ها و آژانس‌ها تنها برای هموار کردن راه برای نظم نوین جهانی و یا بهتر است بگوییم دنیایی، بدون خداوند، و تمامی پس‌آمدهای آن می‌باشند.
چرا این بنیان‌گراها با این شدت و خشم به مکان‌های مذهبی عبادی اسلامی حمله می‌برند. این مکان‌ها بدن‌های کسانی را در خود جای داده‌اند که در بین مردم آن محل و دیگران، اولیاالله به حساب می‌آیند، و در زمان حیاتشان مردم از آن‌ها پیروی می‌کردند. اکنون مردم به زیارت قبور ایشان می‌روند تا از برکتشان بهره ببرند و از آن‌ها در برابر خداوند شفاعت می‌طلبند و البته آن‌ها را به عنوان اله و خدا نمی‌پرستند.
اولاً درباره‌ی اولیا در اسلام باید گفت که زیارت آن‌ها کاملاً اسلامی است، به خلاف آن چه مدرنیست‌ها، سلفی‌ها، وهابی‌ها و دیگران این مبحث را کفر و ملحدانه و کار بت‌پرستان می‌پندارند. حرف اصلی آن‌ها دفاع از اصل توحید و هر امری است که مسلمانان را به گمراهی بکشاند، مانند شرک.
تجددخواهان، که وهابی‌ها، سلفی‌ها، تکفیری‌ها و ... از آن نشأت گرفته‌اند، معتقدند که هرکس در سفر معرفتی شخصی خود، باید تنها به تلاش خودش اکتفا کند؛ در واقع هر کس استاد خود باید باشد. آن‌ها تنها مرجعیت و نفوذ برخی از مردان خرد را که در مدارسی که بر اساس ایدئولوژی خودشان درس خوانده‌اند، قبول دارند، اما آن‌ها چیزی راجع به استاد نمی‌خواهند بشنوند، و فکر می‌کنند که استاد و راه‌بر وجود ندارد.
اگر شما وجود فردی که می‌تواند چنین ارتباطی در همین دنیا برقرار کند، منکر شوید به وضوح وجود عالم غیبی که در نص قرآن به صراحت به آن اشاره شده است، انکار کرده‌اید.
بعید نیست که اسلام در نزد این گروههای تکفیری، تبدیل به اسلامیزم یعنی یک ایدئولوژی دینی، مانند صهیونیسم می‌شود. صهیونیسمی که از اصل یهودیت فاصله زیادی دارد و چیزی جز تفسیر ایدئولوژیک از یهودیت نیست و در نتیجه ترکیب چند عامل تمام صحنه را از آنِ خود کرده است و جایی برای اصل یهودیت نگذاشته است، تا حدی که هم مدافعان و هم منتقدان صهیونیسم آن را به سادگی با یهودیت می‌شناسند. درباره‌ی تجددخواهان بنیان‌گرای اسلامی نیز مشکل مشابه همین است، که تنها یک تفسیر ایدئولوژیک از اسلام است، که طبیعتاً نتیجه این می‌شود که یک سوء تفاهم از حقیقت اسلام ایجاد می‌شود و در ذهن کسی که چیزی از اسلام نمی‌داند، مثلاً مردم غرب، اسلام همان‌طور که انتظارش می‌رود دینی منفور و وحشی به نظر می‌رسد.
ما در مقابل یک نمونه از واگشت‌گرایی (تمایل زیاد به ساده‌سازی مفاهیم) هستیم. این ساده‌سازی نتیجه سو برداشت و فهم بنیان‌گراهاست، البته این امر برای آنانی که فهم ضعیفی دارند، زیاد اتفاق می‌افتد، که می‌خواهند بر دیگران نظرشان را تحمیل کنند. اساساً فهمیده می‌شود که قله برای سعود است که باید فتح شود. ولی این که چگونه و از آن مهم‌تر آیا راهنمای متخصصی هست یا نه، حرفی به میان نمی‌آید و لذا در اولین شکاف یخی آن‌ها و همراهان بی‌تجربه‌شان در شکاف سقوط خواهند کرد.
یک نمونه تغییریافته از این را، در تخریب درب یک مقبره معروف در تیمباکتو داریم. این در، برای ده‌ها سال یا بیشتر بسته نگاه داشته شده است، بر اساس عقیده بومی‌ها این درب فقط در آخرالزمان گشوده خواهد شد. پیروان جریان‌های بنیان‌گراها به نام انصارالدین در اعتراض به ساده‌لوحی بومی‌ها این درب را شکستند و البته اتفاقی پیش نیامد و حتماً آن‌ها از غلبه خود بر خرافات خرسند شدند. آنان از حد تجاوز کردند زیرا اصلاح جامعه با این روش ممکن نیست بلکه باید از طریق ارشاد و روشنگری دست به راهنمایی مردم زد.
علاوه بر این، تخریب بندر تیمباکتو و دیگر مقبره‌ها در تمام کشورهای اسلامی از لیبی گرفته تا عراق- این کشورها مهم هستند. چون اسلام در آن‌ها ریشه بومی دارد- شبیه تخریب بت‌های بودا، در بامیان افغانستان به وسیله‌ی طالبان و به بهانه تنافی با توحید می‌باشد. پیشامدهای به وجود آمده در ممالک اسلامی در سالهای اخیر گواه خوبی از اعمال آنان است.

چه کسی تجددخواهان اسلامی را هدایت می‌کند؟

عجیب است که از آغاز بهار عربی، مبارزان اسلامی دوباره به انسان‌های خوب تبدیل شدند، در حالی که تا چند سال اخیر، وقتی اوباما، با سخن‌رانی در قاهره مصر در ماه ژوئن 2009 دست به سوی اسلام پیش کرد، آن‌ها به عنوان هیولاهای حقیقی قلمداد می‌شدند که کشورهای میانه‌رو عربی (تونس، مصر و گاهی سوریه!) را تهدید می‌کنند.
وقتی که وهابیت برای اولین بار شهر مدینه را در قرن هجدهم فتح کردند، در تخریب مقبره‌ی پیامبر اسلام درنگ نکردند و حتی امروزه آن‌ها اعمال میلیون‌ها زائری که برای حج به خانه خدا آمده‌اند، و برای ادای احترام و ارادت به حضور نبی (صلی الله علیه وآله و سلم) می‌روند، را متوقف می‌کنند.
روز به روز تعصب سنت‌شکنانه گروههای بنیادگرا از مصر تا تونس، سوریه و اکنون در عراق رو به افزایش است. مخصوصاً بعد از تولد به اصطلاح خلیفه‌شان که او را ابوبکر بغدادی می‌خوانند. حتی از آنان نقل شده است که در مصر، برخی سخن از تخریب اهرام ثلاثه که نشان شرک هستند، به میان می‌آورند.
لیبی بعد از بی‌ثباتی در دو کشور همسایه‌اش، قربانی مورد نظر این اعمال به بهانه مبارزه با خرافات و اشاعه اسلام حقیقی عقلانی می‌باشد. شکی نیست که اروپاییها و دول استعماری دلسوز آنچه که در ممالک اسلامی می‌گذرد نیستند زیرا مهمترین چیز برای آنان اهداف مادی‌شان می‌باشد. آنان با بهانه امثال دموکراسی و ... به کشورهای اسلامی وارد شده و به دنبال منافع خود بوده‌اند. این ایده‌ها در فضاهای آکادمیک بین جامعه‌شناسان اسلام بحث می‌شود که هر کدام از دیگری نالایق‌تر است.
در لیبی آن کسانی که ملعبه دستان قوای استعماری قرار گرفتند، بعد از این که به عنوان لشکر شترسوار برای آزادی‌‎خواهان خدمت کردند، به همان کار مورد علاقه خود، که هتک حرمت تمام چیزهایی که از حیطه فهم منطقی و معنوی آن‌ها خارج است، می‌پردازند. آن‌ها خود را وقف تخریب و لعن چیزی می‌کنند، که آن را درک نمی‌کنند، چون مانند تمام جاهلان که همه چیز را ساده می‌انگارند، هراس دارند که امری از قوه‌ی درک آن‌ها بگریزد و یا به عبارت دیگر برایشان مجهول بماند. این همه چیز را شکست می‌دهد، آن‌ها اعمال مشمئز کننده خود را ادامه می‌دهند، در حالی که با هم رقابت می‌کنند که ببینند کدامشان با سرعت سرسام‌آورتری فریاد الله اکبر سر می‌دهد، انگار، می‌خواهند نشان دهند که چون خشم اولیای خدا یا انسان مقرب به خدا، شامل حال کننده‌ی فعل نشده است، این به آن معناست که تمام عنایات از روی آن ولی خدا برداشته شده، چون خداوند کاری برای دفاع از مقبره انجام نداده است و عذابی بر کسی که مقبره را خراب کرده، نازل نکرده است.
یکی از آخرین حادثه‌های از این نوع که در لیبی رخ داد تخریب مسجد و مقبره عبدالسلام الاسمار است که متأسفانه مدرک ویدیوئی نیز از آن وجود دارد. این مکان عبادی که حاوی حدود 5000 جلد کتاب بود در خاکستر سوخت. این تنها مکانی نبوده است که در چنگال این متعصبان افتاده باشد، در تروپلی یکی دیگر از مکان‌های مهم عبادی مسلمانان را با بولدوزر خراب کردند. آنان پس از تخریب حرم احمدالزاروق با جسد آن مرد پاک، گریختند.
انسان‌های به اصطلاح مسئولان در فرش‌های جادویی، هواپیماهای انگلیسی، به تروپلی برای بررسی حل مشکل رسیدند، ولی وقتی که در آن جا بودند فاصله رسمی خود را از این صحنه حفظ کردند و خود را زیاد درگیر نکردند، اما این چیز جدیدی نبود چون آن‌ها همین کار را در ایتالیا، عصر قبل از آزادی انجام دادند. با مجوز کشتن تخریب، چندین گروهک پارتیزانی، که حتماً به وسیله‌‎ی حاکم حقیقی فرستاده شده بودند که حتماً حکومت ساختگی آن کسانی که به دشمن همکاری کرده بودند نبوده است، اما کسی که حذف فیزیکی و ناگهانی رهبر قانونی دولت ایتالیایی و ناپدیدشدن پرونده مشهورش همراه با مدارک رسواکننده از او سرزده بوده است.
درباره‌ی بولدزرها جالب است که وقتی که اسراییلی‌ها ملک‌های فلسطینی‌ها را به همان سرعت تخریب می‌کنند از سوی دنیای اسلام لعن و نفرین بلند می‌شود، اما در این باره‌ی خصوصاً درباره‌ی حامیان بهار عربی، هیچ اعتراضی به گوش نمی‌رسد.
رهبران دینی این شورشی‌ها همیشه خشمگین هستند، آن‌ها همه را، با یک اشاره انگشت تکفیر می‌کنند، اما وقتی مقداری پول از امیری دریافت می‌کنند، انگار ناگهان نرم‌خو و معتدل شده و در برابر هر فسادی صبور می‌شوند.
یک مسلمان چگونه می‌تواند این اشخاص را به عنوان پیشرو معنوی خود برگزینند؟ اشخاصی که هیچ بویی از صلح‌طلبی، برادری و عاطفه نبرده‌اند.
در حیرتم که سرانجام کار آن‌ها به کجا ختم خواهد شد. رسانه‌ها ما را به تروریست اسلام بمباران خواهند کرد تا که یک فصل جدید از برخورد تمدن‌ها را آغاز کنند و در نتیجه از قانون تفرقه بینداز و حکومت کن در دریای مدیترانه و ارواسیا سود ببرند؟ اگر ما قصد مقابله با اشغال‌گران را داشته باشیم، ناتو به آن‌ها در حمله به ما کمک خواهد کرد چون این‌ها- به جز حمله مشهور یازده سپتامبر که به اسامه بن لادن نسبت داده شد- به نظر نمی‌رسد که علاقه‌مند به آسیب زدن به آمریکا و انگلیس- که حتماً قلباً این کشورها را تحسین می‌کنند- باشند، اما مدام به فکر کشتن و ویرانی در کشورهایی هستند، که آمریکا و انگلیس هرازگاهی به عنوان دشمن معرفی کرده و حکم نابودیشان را صادر می‌کنند. در گذشته، افغانستان به بهانه کمونیسم و بی‌خدایی سپس یوگسلاوی پشت چهره نسل‌کشی، الجزیره به بهانه تهدید بنیان‌گراها (که به وسیله‌ی خودشان قدرت گرفته بودند) و چچن به بهانه این که در هر حالی روس‌ها کمونیست و مست هستند و سپس بهار عربی به بهانه دیکتاتوری، دشمن خوانده شده بودند. و اکنون در عراق و سوریه به شیعیان حمله می‌کنند چون آن‌ها را بدعت‌گذار و خارجی می‌دانند اما حتی اهل سنت هم از خشونت آن‌ها در امان نیستند.
امام خمینی همواره آمریکا را شیطان بزرگ می‌خواندند و ایده اسلام آمریکایی را مطرح کردند. هنر اصلی شیطان این است که وانمود کند که او وجود ندارد، بنابراین این اسلام‌گرایان تجددخواه شاید به آن نکته نرسیده باشند، اما حتماً آن را با کس دیگر اشتباه گرفته‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

1. دکترای مطالعات خاورمیانه‌شناسی و استاد دانشگاه- ایتالیا

منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه اسلام، قم: انتشارات دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیه السلام)، چاپ اوّل.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط