نویسنده: حسن سلمان کامل (1)
مقدمه
ترویج و رشد بسیاری از اندیشهها و موضعگیریها- با هر محتوایی که باشند- خواه در سطح سیاسی یا اجتماعی جوامع، منوط به وجود عوامل مختلفی است؛ امّا مهمترین آنها دو عامل جدانشدنی حکومت- با انواع مختلف آن- به عنوان پشتیبانی برای دفع مخالفان و بودجهی اختصاص یافته برای نشر حاکمیّت و قدرت با هدف فتنهانگیزی به وسیلهی آن یا فراهم کردن مؤسساتی برای نشر حاکمیّت است. تبلیغات و رسانه هم در هر دو عامل با قدرت و به شکل پویایی دخیل است.زمانی کوتاه پیش از آن که «جرج بوشِ» (پسر) زمام اداره امور کاخ سفید را برعهده بگیرد؛ یک سند با عنوان «بازسازی سیستمهای دفاعی آمریکا» توسط مؤسسهای به نام «پروژهی قرن جدید آمریکایی»، که «دیک چنی»، «پال ولفوویتز» و «دونالد رامسفلد» از جمله اعضای موسّس آن بودند، منتشر شد. این سند به شکلی بنیادین بر دستیابی بیشتر به مالیات اختصاصی و ویژه به منظور ایجاد تحوّل تکنولوژیک در ارتش آمریکا به عنوان حلقهی واسط «پروژهی فرماندهی فضایی نیروی هوایی آمریکا ویژهی تسلیح فضا» تأکید کرده است.
با توجه به این که انجام این پروژه، هزینههای هنگفتی دارد؛ سند گفته است تا زمانی که آمریکا از یک رویداد ویرانگر در داخل کشورش به عنوان نقطه عطف مهمی در سیاست خارجی خود رنج نبرد، پیشرفت این پروژه کند خواهد بود. بر این اساس، حوادث 11 سپتامبر 2011- که همگان در مورد آن اطلّاعات دارند- اتّفاق افتاده است.
پس از این حوادث، طرح اطلاعاتیِ آمریکایی با عنوان «عروسک» پیریزی شد. این طرح اجازهی جاسوسی از شبکههای اجتماعی به ویژه «فیسبوک» و «تویتر» را که جوانان عرب و مسلمان در اینترنت، بسیار با آنها ارتباط دارند به آمریکا میدهد. همچنین این طرح به آمریکا این اجازه را میدهد که در این سایتها از طریق به کارگیری عوامل اطلاعاتی خود با نامهای «شخصیتهای خیالی» دستکاری کند. هدف آمریکا از این کار، نفوذ و تأثیرگذاری بر روندِ گفت و گوهای الکترونیکی، انتشار تبلیغات همسو با ایالات متحدهی آمریکا و مبارزه با جریانهای اسلامی است که اطلّاعات آمریکا آنها را جهادگران، مقاومت و همپیمانان ایران و انصار حزبالله مینامد.
یکی از روزنامهها در گزارشی تأیید میکند که فرماندهی مرکزی ارتش آمریکا- که ناظر بر خاورمیانه است- با شرکت «کالیفرنیا» برای توسعه برنامهای، قرارداد بسته است. این برنامه به هر کدام از مسئولان اطلاعاتی این اجازه را میدهد که ده هویت الکترونیکی مختلف را جعل کنند. برنامهها و سرورهای خاصی به منظور عدم شناسایی این شخصیتهای ساختگی و واقعی جلوه دادن آنها در گفت و گویِ با دیگران وجود دارد.
این اطلاعات توسّط یکی از کارمندان لاتینیالاصل وزارت امور خارجه امریکا بدون دریافت پولی در سال 2005 م به بیرون رخنه کرده است.
«آلوین تافلر» آیندهپژوه آمریکایی در کتاب خود به نام تغییر قدرت (منتشر شده در سال 1990) میگوید:
"اکنون مولفّههای قدرت تغییر کرده است. قدرت، در گذشته بر تهدید و تطمیع یعنی خشونت و ثروت تکیه داشت، اما اکنون، دانش به یکی از مولّفههای قدرت در کنار مولّفههای دیگر تبدیل شده و حتی اهمیت آن، از دو مولّفهی دیگر هم بسی بیشتر شده است. دلیل این امر، پایانناپذیری، انعطافپذیری بالا، همگانی و ارزانقیمت بودن دانش است."
مطابق این چارچوب فکری، تافلر میگوید:
"آژانسهای اطلاعاتی آمریکا و پنتاگون طرحهایی را برای تغییر نظامهای حاکم از طریق راههای غیرمتعارف، آماده ساختهاند. این طرحها با تحریک گروههای جوان مرتبط با ابزارهای الکترونیکی که باعث ایجاد اختلالات و شیوههای جنگ و گریز و حرکت مانند دستههای زنبور عسل، آغاز میشود. هدف این طرحها ایجاد نظامهای حاکم وفادار به ایالات متحده آمریکاست که در انجام طرحهای نابودی دشمنان مشارکت میکنند."
توصیف به کار رفته توسّط آمریکا در مورد شبکهی الجزایر، کانالهای 1، 2، 3 و 4 العربیّه، «ام. بی. سی»، روزنامهی الشرق الاوسط، رادیو ام. بی. سی. اف. ام، کانالهای شبکهی تلویزیونی «روتانا»، «گروههای هوشمند آمریکایی» است. مجموع این رسانهها به عربستان سعودی برمیگردد.
دولت آمریکا در وزارت امور خارجه موفق شده است با استفاده از این ابزارها، زمام رسانه، جهتدهی افکار عمومی در جهان عرب؛ ویژه در منطقهی خلیج فارس را به دست بگیرد.
یکی از مراکز تحقیقاتی که بودجه خود را بطور کامل از دولت آمریکا دریافت میکند، به درخواست وزیر امور خارجهی سابق آمریکا، «کالین پاول»، گزارش محرمانهای را در مورد فعّالیّت «گروههای هوشمند آمریکایی» فوق تهیّه کرده است. از جمله مطالبی که در این گزارش آمده، این است که شبکهی العربیّه و دیگر شبکههای همسو با آن، در کار رسانهای خود دو هدف را دنبال میکنند:
1. بهبود چرخهی آمریکا در جهان عرب؛
2. لکهدار کردن تصویر اسلام در جهان. (اگرچه برخی اخبار و گزارشها به منظور سرپوش گذاشتن بر این گزارش، عکس این دو هدف را مخابره میکنند).
بر اساس این گزارش آمریکایی، شبکهی العربیّه در پوششِ رسانهای رویدادهای خشونتآمیز در عراق پیشگام بوده است. اما از دید آمریکایی به این رویدادها نگاه کرده است. همچنین شبکهی العربیّه و مجموعهی رسانهای همسو با آن در تعامل با اخبار و اطلاعات اینترنتی، از نگاه آمریکا موفّق ظاهر شده است، زیرا هر بیانیه و اظهارنظری که لکّهی ننگین افراطگرایی را بر مسلمانان و گروههای اسلامی میزند یا تشویق به طایفهگرایی میکند بدون هیچ بحث و مخالفتی پذیرفته میشود. اما هرگونه اظهارنظر و بیانیهای که مخالف منافع کشور آمریکا باشد هرچند که فیلمبرداری شده و مستند باشد؛ به طور مستقیم تکذیب میشود.
تعریف و تمجید از سبک پیشرفته و باز کانالهای 1 و 2 و 3 و 4 شبکهی MBC نیز در همین سیاق تحلیل میشود. طبق آخرین گزارش از این طرح، این کانالها مدل فرهنگی و رفاهی آمریکایی را با چادر عربی و گاهی بدون آن (ترجمهی تحتاللفظی متن گزارش) نمایش داده شده است. شبکه العربیه و پیش از آن روزنامهی الشرق الاوسط بر طبق گزارش آمریکایی موفّق شدهاند که دیدگاه اعراب دربارهی مسائل اختلافی را که دولت آمریکا خواستار تغییر آن است در قالب برنامههای مختلف تحت پوشش آزادی عقیده به سمت خواستهی خود هدایت کنند.
اگر در کنار این مطالب ارائه شده، شهادت ژنرال «وسلی کلارک» در کنفرانس «دموکراسی در حال حاضر» آورده شود دیگر مطلب تمام و ثابت شده است. ژنرال وسلی کلارک، فرمانده کلّ پیمان ناتو در سالهای 1997 تا 2001، در شهادتی مهم در تاریخ 2007/03/02 گفته است:
"بعد از حدود ده روز از رویدادهای 11 سپتامبر با رامسفلد و قائم مقام او، ولفوویتز، که هر دو از نو محافظهکارانِ جنگ طلب یهودی بودند دیدار کردم، سپس برای ملاقات با برخی از اشخاص به طبقهی پایین ساختمان رفتم. ناگهان دیدم که یکی از ژنرالها مرا صدا میزند: آقای ژنرال! لطفا چند دقیقه وقتتان را به من میدهید؟ به طرف او رفتم. دیدم بیمقدّمه به من گفت: با عراق وارد جنگ خواهیم شد. تمامی قول و قرارها و تصمیمات گرفته شده است و این جنگ در تاریخ 20 سپتامبر خواهد بود. به او گفتم: چرا ما به عراق میرویم؟ در پاسخ گفت: نمیدانم! آنها قدرت ندارند که کاری بکنند ولی ما دارای قدرتی بزرگ هستیم و میتوانیم نظام حکومتی آنها را سرنگون کنیم. از او پرسیدم: آیا آنها شواهدی از ارتباط بین صدام حسین و سازمان القاعده پیدا کردهاند؟ به من جواب داد: خیر؛ اما آنها تصمیم جنگ را گرفتهاند."
ژنرال کلارک در ادامهی شهادت خود میگوید:
"پس از بمباران افغانستان نزد آن ژنرال برگشتم و از او پرسیدم: آیا ما هنوز با عراق خواهیم جنگید؟ وی در جواب به من گفت: نه! بدتر از عراق وجود دارد. کاغذی را در دستش گرفته بود و گفت: این کاغذ از مافوقم، وزیر دفاع (رامسفلد)، رسیده است. برما تکلیف شده که هفت کشور: عراق، سوریه، لبنان، لیبی، سومالی، سودان و پس از آن ایران را در مدت 5 سال اشغال کنیم."
مصادرهی تصمیم اهل سنت توسط عربستان سعودی از طریق اندیشهی وهّابیگری القاعده
تاریخچه طایفه اهل سنّت با فقها و دانشمندان ارزشمند خود از ابوحنیفه (80 تا 150 ق) آغاز شده و با مالک، شافعی و احمدبن حنبل (ت 241 هـ) (ره) ادامه یافته است. شافعی در مصر، مالک در مدینهی منوره و ابوحنیفه و احمدبن حنبل در عراق فعّالیت داشتهاند ... با این تاریخچه، چگونه بعد از هزار سال از این تاریخ و توسعهی معرفتی اسلامی، مذهبی ساختگی مبتنی بر انواع بدعتها و فتواهای تکفیری برای لغو این تاریخ هزارساله پابه عرصهی وجود میگذارد؟ این واقعاً یک سؤال حیرتآوری است؟!محمدبن عبدالوهاب بنیانگذار این مذهب ساختگی (جنبش وهابیت) است که شیخ احمد زینی دحلان، مفتی مکه در اواخر دوره عثمانی، در مورد او گفته است: ارکان اسلام از دیدگاه او شش تاست. رکن ششم آن این است که: هرکس از او پیروی نکند مسلمان نیست.
حال چگونه پدیدهی وهابیت در بخش دینی و با سرعتِ عجیب، به مصادرهی میراث فقهی و فکری مذاهب و مکاتب چهارگانهی اهل سنّت و به بازی گرفتن مضامین آن و تحریف نامش شده است؟ این اتفاق به سبب قدرت مالی، جهالت و حمایت سیاسی و نیز حمایت انگلستان از طریق «مستر همفر» برای او فراهم شده است.
محمدبن سعود، پناهگاهی امن به محمدبن عبدالوهاب داد و از او حمایت کرد. آنها با هم توافق کردند که: «نشر دعوت به دین خود برای موافقان آن، حمایت مالی برای بشارت دهندگان به آن و مبلّغانش و شمشیر برای مخالفان آن باشد.» این بخش از برنامهی سلسلهوار آنها با یک توافقنامهی سه جانبه بین آقای همفر، آل سعود و محمدبن عبدالوهاب تکمیل شده است. این حقیقت در اسناد کشور انگلستان کشف شده است. از شاهدان این مدعا یادداشتهای مستر همفر میباشد؛ آن جا که میگوید:
"با بازگشت من به انگلستان برنامهای پنجاه صفحهای با هدف از بین بردن دین اسلام و مسلمانان در مدت یک قرن ترسیم کردیم ... ما با محمدبن عبدالوهاب یک رابطهی قوی به منظور دستیابی به اهدافمان برقرار کردیم و او فریب خورد... » نخستین اصل در طرح و نقشهی ما تکفیر همهی مسلمانان و مباح دانستن قتل آنها بود. از نشانهها و نمودهای این طرح تخریب زیارتگاهها و اماکن مقدس مسلمانان در مکه، مدینه و عراق و نابودی قبر امام حسین (علیه السلام)، به نام مبارزه با بتپرستی و شرک به خداوند متعال است."
اکنون اجازه دهید که به مهمترین مطالب آمده در کتاب طرح حمله، نوشتهی روزنامهنگار معروف آمریکایی، «باب ادوارد» که در صدر فهرست کتابهای پردرخواست و پر فروش سیاسی چند روز پس از انتشار آن قرار داشت، نگاهی بیندازیم. همچنین این کتاب، حرف روز واشنگتن بود و بخشی از جلسات خصوصی و عمومی، سرمقالات در روزنامهها، برنامههای گفت و گو در تلویزیون و استیضاحهای اعضای کنگره را به خود اختصاص داده بود.
این کتاب، پرده از روی نقش سفیر عربستان سعودی در واشنگتن، «شاهزاده بندر بن عبدالعزیز» در حمله به عراق برداشته است.
نویسنده میگوید:
"«شاهزاده بندر بن عبدالعزیز» چهار نشست با رئیس جمهور «جرج بوش» (پسر) داشته است؛ نخستین آنها در روز جمعه 15 نوامبر سال 2002 در دفتر بیضاوی با حضور معاون او و مشاور رئیس جمهور در امور امنیت ملی، «کاندولیزا رایس» برقرار شده است. سفیر عربستان سعودی نامهای را به زبان عربی از شاهزاده «عبدالله بن عبدالعزیز» به ضمیمهی ترجمه انگلیسی آن به بوش تقدیم کرده که در آن نامه آمده است:
آقای رئیس جمهور بوش! ما در این وضعیت دشوار از شما میخواهیم که برای ما تأکید کنید که در حل مشکل خاورمیانه به صورت جدّی وارد خواهید شد همچنین ما توقّع داریم که عربستان سعودی نقش کلیدی در شکلگیری نظامی داشته باشد که در آینده نه تنها در عراق بلکه در منطقهی خاورمیانه تشکیل خواهد شد. «دیک چنی» پرسید: عربستانیها میخواهند آشکارا چه حرفی زده شود؟ بندر بن عبدالعزیز جواب داد: ما میخواهیم همهی مسائل به صورت پنهانی تا اطلاع ثانوی باقی بماند. عربستانیها نیازمند دانستن جزئیات طرح نظامی آمریکا هستند."
چقدر امروز مشابه گذشته است! سه گانهی فتوا، پولِ نفت و سیاستِ کشتار، همپیمانانی هستند که در کشورهای اسلامی، از عراق گرفته تا یمن، لیبی، سوریه و پیش از اینها، افغانستان و پاکستان جولان میدهند. القاعده، که فرزند مشروع این اندیشه است بنای خود را بر فتوا گذاشته است. کشورهای نفتخیز و پوشش سیاسی از احزاب و قدرتهای بزرگ با هدف از بین بردن اسلام شیعی و سنّی به صورت مساوی، آن را تأمین مالی و سیاسی میکنند. تیرهایی به سمت الازهر شریف پرتاب میشود که همیشه مرجع و نماد اعتدال و تقریب بین مذاهب اسلامی بوده است.
از دیگر اهداف مخرب این اندیشه، بستن درب مساجد و مراکز اسلامی و منحرف کردن آنها از مسیر ایمانیشان و کاشتن این اندیشهی مخرّب در آنهاست؛ اما خطر بزرگتر در قالبی جدید پدیدار شده است که نامش «وهّابیّت سیاسی» نام دارد که از حمایتهای امپراتوری رسانهای ثروتمند شده از سوی وهّابیّت جدید، قطر، برخوردار میباشد. این وهّابیّت جدید همچون خوره، جسم و نهادِ بسیاری از کشورها، سازمانها و قدرتها و احزاب را خورده است.
جالب است که ترکیهی عثمانی و «محمّدعلی پاشا» و پسرش، ابراهیم، دستور از بین بردن وهابیت و آل سعود را صادر کرد و در سال 1811 م به مبارزه با آنها پرداخت؛ اما امروز «اردوغان» در ترکیه به عرصه آمده تا اهداف و برنامهی وهّابیت را در کشورهای اسلامی و عربی حفظ و همراهی کند. شیعه، سنّی و مسیحیانی وجود دارند که بخشی از وهّابیّت سیاسی محسوب میشوند. بلکه بالاتر از این اندیشهی وهّابیگری از سوی برخی از فرهیختگان عرب ترویج میشود؛ «ادونیسِ» شاعر اندیشهی وهّابیگری را یکی از جریانهای بیداری عربی میداند؟!
اما در مقابل، در عرصهی عربی- اسلامی؛ به ویژه فرزندان، علما و فقهای اهل سنت به خوبی میدانند که اصول بنیادی تفکر وهّابیّت و القاعده، به طور کامل در تضاد با اعتقادات آنهاست و مکاتب فقهی چهارگانهی آنها از چنان عمقِ معنوی و ایمانی برخوردار است که در مقابلِ این مصادرهی اعتقادات و تصمیمات دینی و سیاسی آنها بایستد. برخورد و اصطکاک با کسی که مشروعیّت خود را از قرآن و سنّت پاک نبوی میگیرد عملاً اجتنابناپذیر است؛ بین فرزندان بیداری اسلامی و کسانی که در تلاش برای ضربه زدن به اسلام و وحدت میان فرزندان آن و برافروختن آتش فتنه جهت اهداف سیاسی و استبدادی و پروژههای صهیونیستی و استعماری هستند، تفاوت فراوانی است.
نقش ناتویی ترکیه
برای ترکها و به صورت مشخّص، حکومت عثمانی، وارثان سلجوقی، در حافظهی اعراب و مسلمانان به صورت کلی خاطرهی بدی وجود دارد. از دیرباز حکومت آنها با ظلم و ستم و استبداد بلکه حتی قتل عامها خواه در حقّ مسلمانان و دانشمندان آنها؛ مانند شهید اوّل (ره) و شهید ثانی (ره) یا غیرمسلمانان مانند قتل عام ارامنه همراه بوده و حتّی ستم آنان به مسیحیان در شرق هم رسیده است. اما مصیبتبارتر و تلختر این است که آنها به نام دین و اسلام حکومت میکردند؛ در حالی که هر دوی اینها از آنها و اقداماتشان بیزار بودند. دولت عثمانی مانند پیشینیان خود از بنیعباس و قبل از آنها از بنیامیه از بین رفت. ترکیه به سوی سکولار شدن مایل شد؛ و همهی میراث خود را فروخت؛ حتی میراثش در الفبای قرآنی (عربی) را از دست داده و حروف نورانی قرآن را با حروف لاتینی به طمع نزدیک شدن به غرب عوض کردند. اعراب و مسلمانان هزینهی گزافی را در مال و جانهای خود در راه دفاع از آنها پرداختهاند؛ و نتیجهی آن تقسیم شدن کشورهای عربی و اسلامی بر طبق نقشهای بوده که در آن زمان سایکس- پیکو (2) نامگذاری شده است که دو سال دیگر صدمین سالگرد آن خواهد آمد.از پارادوکسهای زمانه این است که در آن زمان عراق، پادشاهی را آورد تا بر تخت حکومت تکیه بزند و ما امروز در دورهی عثمانی جدید (عهد اردوغانی) یعنی عهد عدالت و آزادی و توسعه، در یک پروژهی فتنهانگیزی جدید به سر میبریم؛ که هدفش تقسیمبندی نژادی و مذهبی در منطقه با تأمین مالی و نفتی کشورهای خلیج فارس و عربستان و قطر و در سایهی چتر حمایتی آمریکایی- ناتویی ... است.
هدف همهی اینها حمایت از منافع نفتی کشورهای غربی و امنیت و منافع رژیم صهیونیستی است. ترکیهی امروز که لباس ناتویی برتن کرده است؛ از پروژههای طایفهگرایی حمایت کرده و با کشور عراق به مثابهی نهادهای مذهبی و قومیّتی تفکیک شده تعامل میکند و سبک همزیستی مسالمتآمیز را از راه حمایتش از تروریستها و تأمین پناهگاه ارمنی و مال برای آنها، پشتیبانی از بعثیها، گروههای قاتل، محکومین و گریختگان از پنجهی عدالت مانند: طارق الهاشمی جنایتکار مورد هدف قرار داده است.
ترکیه، امروز در خطِّ مقدّمِ حمایت از گروههای مسلح و القاعده به منظور سرنگونی نظام سوریه است. این کشور به تخریب دولت، نهاد، مردم و مؤسسات در سوریه به نام دموکراسی دست زده و در زمانی که در حال جنگ با مردم آنجا و مصادرهی حقوقشان است به دنبال انجام اصلاحات است.
ترکیه یکی از پیشقراولان و فصل مشکوک مسائل بین فلسطینیان و رژیم صهیونیستی اشغالگر حقوق و اراضی است. ترکیه، امروز بر آتش فتنه بین مسلمانان به ویژه شیعه و سنی، نفت میریزد.
ترکیه، امروز با تشدید اختلافات قومی بین اعراب و کردها به دنبال ایجاد درگیری و بیثبات کردن امنیت عراق و ضربه زدن به اقتصاد آن و وحدت مردمانش است. ترکیه، همان کشوری است که حریم هوایی عراق را نقض میکند و روستاهای آن را با هواپیما و موشک میکوبد ... ترکیه، امروز موشکهای پاتریوت را به منظور وارد کردن منطقهی خاورمیانه در جنگها و درگیریها و کشاندن نیروهای خارجی به منطقه خریده است.
اینها همه، سیاست پلیس جدید خلیج فارس (شاه یا سلطان اردوغان) و (داوود اوغلو) مهندس سیاستهای او و هیزمکش آتشهای فتنهی اوست. این دو حتماً قرآن را خواندهاند و سورهی مسد از جلوی چشمان آنها گذشته است که میفرماید: «بریده باد دو دستان ابولهب! و بریده شد. مالش و آنچه به دست آورده بود او را بینیاز نکرد. به زودی در آتش شعلهوری داخل میشود. و زن او هیزمکش است...». آتش انگلستان کسانی را که با آن بازی میکنند را میسوزاند و خداوند حامی اعراب و مسلمین در برابر آتش فتنه و جاهلیّت است.
سناریوهای رویارویی
کل منطقه، به ویژه پس از دو رویداد مهم، یکی در شرق در سال 1979 و به طور مشخّص در ایران و دیگری در ماه سپتامبر سال 2001 در غرب و آمریکا دچار تغییر و تحوّل شده است.در این جا توجه شما را به شهادتی جلب میکنم که در آغاز مقاله از زبان ژنرال وسلی کلارک، فرمانده کلّ پیمان ناتو از سال 1997 تا 2001 م آوردیم. خلاصهاش این است که جنگی بر ضدّ جهان اعراب و اسلام درخواهد گرفت. قرعهی اول به نام طالبان و افغانستان افتاد و در ادامه اشغال عراق و سرنگونی دیکتاتور صدام حسین خواهد بود. تا این که نشانههای فتنه از طریق کاغذی که کالین پاول آن را به رئیس جمهور سوریه، بشار اسد داد، آشکار شد. سپس تصمیمِ ترورِ رفیق حریری، نخستوزیر لبنان و آنگاه جنگ سال 2006 م و پیروزی مقاومت که شکست طرحها را به همراه داشت.
کاندولیزا رایس- وزیر امور خارجه آمریکا در زمان بوش- میگوید: طرح خاورمیانهی جدید که یک مسئلهی اقتصادی- سیاسی است؛ اهداف اصلی خود را مشخّص کرده است: کشیدن خطّ بطلان بر چیزی به نام مقاومت در برابر اسرائیل. خط کشیدن بر هر چیزی که نامش عرب است، نابودی احساسات عربی و کشیدن خطّ بطلان بر هویت اسلامی و پیش از همهی اینها شکستن ارادههای مقاوم، تکّهتکّه کردن کشورهای اسلامی و مصادرهی تصمیمات سیاسی، امنیتی و اقتصادی به نفع رژیم غاصب صهیونیستی است.
این طرح با رهبری آمریکایی- غربی و همکاری برخی از کشورهای عرب خلیج فارس با رهبری عربستان و قطر و به صورت منطقهای، با رهبری ترکیه صورت گرفته است. هدف از این طرح، اصلاح مرزهای قرارداد «سایکس- پیکو» بوده که مبتنی بر طرح تاریخدان آمریکایی- صهیونیستی، «برنارد لوئیس»، است. او طرح مشهورش را- به درخواست مشاور امنیت ملی اسبق آمریکا، «برژینسکی»- که مختصّ به تفکیک یکپارچگی قانونی مجموعهای از کشورهای عربی و اسلامی به صورت جداگانه و تقسیم هر کدام از آنها، به مجموعهای از ولایتها، استانها و دولتهای کوچک نژادی، دینی، مذهبی و طایفهای است؛ ارائه کرده است.
این طرح و نقشههای مربوط به آن از اسناد وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) بیرون آورده شد؛ پس از آن که در سال 1980 در بحبوحهی جنگ تحمیلی علیه کشور جمهوری اسلامی ایران تصویب شده است.
این وضعیت بدین صورت ادامه پیدا کرد تا زمانی که آنچه «بهار عربی» نامیده میشود آشکار شد. بدون توجه به تفسیر این جنبشها و کسانی که پشت سر آن ایستادهاند یا آن را به پیش میبرند؛ قطعاً تحلیل موضوع تغییر و تحوّل در تونس، مصر، لیبی و یمن بیفایده است. در اینجا حق با من است که نظر خودم را ارائه کنم: حکومت و حکمرانی از دستان مردم در طی یک معامله بزرگ بین سازمان بینالمللی اخوان المسلمین و پیمان آمریکایی- غربی و با اشراف و نظارت ترکیه و عربستان سعودی و قطر مصادره شده است.
این معاملهی بزرگ بر چهار مورد استوار است:
1. حکومت برای شما و تصمیمگیری برای ما!
2. هرکس که با رژیم غاصب اسرائیل مصالحه نمیکند؛ نباید به دشمنی با او برخیزد.
3. هیچ ارتباطی بین انقلابها و نفتِ خلیج فارس و نظام حاکم بر آن نیست.
4. جایگزینی دشمنان با دوستان ... و دشمن جدید شما ایران است.
تولید دموکراسی در بحرین دچار مشکل شده است. شک و تردیدها هر روز رو به افزایش است؛ چرا؟ چگونه دنیا به این اقدام اجازه داده است و در مورد ورود ارتشها به بحرین ساکت نشسته است؟ هیچکس اینها را درک نمیکند ... اینگونه اقدامات خارج از محاسبات قبل است ...
سوریه: سناریوی حل مسئله
نوبت به سوریه و هدف قرار دادن تصمیمات سیاسی مقاوم این کشور و شکستن حلقهی آن در محور مقاومت منسوب به آن رسیده است. در مقالهای به قلم «کاندولیزا رایس» که روزنامه واشنگتن تایمز آمریکایی آن را به چاپ رسانده این عبارت، آمده است:"قطعاً سوریه به عنوان محور مقاومتِ سرسختانه و منسجم در خاورمیانه به حساب میآید. این کشور اجازهی بازسازی منطقه بر مبنای قدرتمندی از آزادی و تسامح را میدهد."
او سپس اضافه کرده است:
"ساختار شکنندهی کشورها در خارومیانه در طول دورهی گذشته، انسجام خود را از طریق پادشاهان و دیکتاتورها از تونس تا قاهره و سپس به دمشق حفظ کرده بود و نسبت به تقسیم شدن و پراکندگی کشورهای صنعتی هشدار داده بود. در نتیجه اکنون، همهی منطقه در دست بداندیشان و شیاطین قرار گرفته است."
امروز تقسیمبندیهای منطقهای و بینالمللی به بالاترین حد خود رسیده است. صفّبندیها و محورها به صورت واضحی آشکار شده است. طرحها و موضعگیریهایی با پس زمینههای طایفهای و مذهبی آنها را تغذیه میکند.
اما در داخل کشور سوریه خونریزیها رو به افزایش و گسترش است. از خارج از کشور مسبّبان آن حمایت مالی، تسلیحاتی و سیاسی میشوند. سؤال اساسی این است که تصمیمگیرنده یا تصمیمگیرندگان حلّ این قضیه چه کس یا کسانی هستند؟ اتحادیه عرب در ابتدای امر تحرکاتی را از خود نشان داد؛ اما راه حلّ او شکست خورد؛ زیرا تصمیمگیری سیاسی به سبب سیطرهی آمریکا بر نظامهای حاکم، در دست این اتحادیه نیست.
مأموریت کوفی عنان شکست خورده یا او را شکست دادهاند. شورای امنیت در حال انجام تلاشهایی در این زمینه است. وتوی روسیه و چین در کمین نشستهاند ...
در حال حاضر سه طرح در حال بررسی است که از طرف برخی مورد پذیرش قرار میگیرند و بعضی اطراف آن را ردّ میکنند. بحران در حال پیچیدهتر شدن و خطرناکتر شدن است. ممکن است از این راه حلّها درهای صلح گشوده شوند و یا این که منطقه را به طور کامل در جنگ فرو ببرند.
سناریوی راه حلّ کشورهای عربی توسط آقای اخضر ابراهیمی، پیش برده میشود. بعضی از طرفهای عرب؛ مانند قطر و عربستان سعودی و معارضین، تلاش دارند که این راه حلّ را بیرنگ و بیخاصیت جلوه دهند.
راه حلّ و ابتکار بعدی، راه حل چهار جانبه است؛ که بعداً به دلیل غیبت عامدانه کشور عربستان سعودی به سه جانبه تبدیل شد.
هنوز امیدها با ابتکاری که کشور عراق در کنفرانس سران عدم تعهد در تهران مطرح کرده، زنده مانده است. این ابتکار یک طرح کامل و مبتنی بر «17 بند» است. طرحی متوازن که تمامیّت ارضی کشور سوریه را به دور از هرگونه جنگ یا رقابت و کشتار و یا سر و صدا حفظ خواهد کرد. طرحی که در صورت تصویب و اجرای آن، خون ملت سوریه و ثبات و یکپارچگی آن را حفظ خواهد کرد.
عراق در این طرحِ خود، در خصوص تبدیل شدن بحران به یک فاجعهای که همهی مؤلّفهها و عوامل طایفهای، سیاسی و اقتصادی در همهی سطوح منطقهای و بینالمللی در آن جولان خواهند داد، هشدار داده است.
اما اگر گزینههای گذشته مردود و یا ناکارآمد تلقی گردد؛ دو و سه ماه آینده شاهد خطرناکترین تاریخ این منطقه خواهیم بود؛ چرا که همگان خودشان را برای موقعیت بدتر آماده کرده و انگشتهای خود را بر روی ماشه قرار دادهاند.
سناریوی صلح که بر پایههای اصلاحی بنا نهاده شده بود توسط اعراب، آمریکا و بینالملل و از سوی مخالفان مسلح، مردود اعلام شده است. اوضاع هر روز بدتر میشود. گزینههای باقی مانده عبارتند از:
1. جنگ داخلی:
آفاق زمانی و تأثیر منطقهای آن طولانی و زمانبر خواهد بود و هزینه زیادی را در بر خواهد داشت و نتیجهاش تقسیم منطقه است.2. جنگ تمامعیار:
که در یک طرف آن کشورهای روسیه، ایران و لبنان و در طرف دیگر آن کشورهای آمریکا، اسرائیل، ترکیه و کشورهای خلیج فارس قرار دارند. در نتیجه، کشور عراق در محور و قلب این معرکه طوفانی قرار خواهد گرفت.عراق در درگیری منطقه
خاورمیانه و منطقهی پیرامونی آن، بیش از دو دهه است که با گزینهها و صفبندیهای مختلفِ تند و گستردهای روبه رو بوده است. در هنگام آغاز جنبش مردمی که در اصطلاح «بهار عربی» نامیده میشود؛ به صورت واضح، دخالتهای خارجی در امور داخلی همزمان با این جنبش مردمی آشکار شده است، که باعث مصادرهی تصمیمگیری ملی از طریق تغییر ساختار قدرت و دورزدن آن بیداریهای مردمی شده است. مردمی که در تلاشاند تا به آزادی و دموکراسی و رهایی از سازمانهای خودکامه و سلطه و قدرت خارجی برسند. سلطهای که مدّتهای طولانی حاکم بر منطقه بوده است و به صورت کاملاً آشکار به مداخله در امور داخلی کشور، پیادهسازی پروژههای خارجی، ایجاد شکاف عمیق در دیدگاهها و نگرشهای موجود، تأمین خوراک فکری برای اختلافهای طائفهای و مذهبی، تشویق و حمایت از خشونت و تروریسم، حمایت از جنبشهای سلفیگری و وهابیگری و گروههای تکفیری و ترویج حالت قطبیگری در داخل و تشدید تعصبهای طائفهای پرداخته است.امروزه دنیا به دو محورِ درگیر با هم تقسیمبندی شده و مرحلهی تکقطبی به پایان رسیده است. در سطح بینالملل آمریکا و غرب در یک جهت و روسیه و چین در جهت مقابل آن قرار دارند و در سطح منطقهای، کشورهای ترکیه، عربستان سعودی، قطر و دیگر کشورهای حاشیهی خلیج فارس از یک سو و ایران و سوریه، حزب الله و جنبشهای مقاومت عربی از سوی دیگر قرار دارند.
در این جا یک سؤال بدیهی از سوی ناظران مطرح میشود و آن این است که کشور عراق در میان این کشمکش و آن گزینهها کجا قرار گرفته است؟
کشور عراق و از زبان آقای نوری مالکی موضع روشن خود را در کنار بیداری ملّتهای عربی از زمان آغاز شرارتهای نخستین در تونس، مصر و بحرین اعلام کرده است. عراق موضعگیری آشکار خود را در مورد حمایت از دولتهایی که به حقوق انسانی و ارزشهای عدالت، آزادی و دموکراسی احترام بگذارند اعلام کرده است.
همچنین کشور عراق، سیاستهای به حاشیه راندن، طرد کردن و تبعیض طائفی و قومی را ردّ کرده است. عراق همچنین با قدرت، توسل به زور و خشونت به عنوان گزینهای برای تحقّق خواستههای مشروع ملّتها مردود اعلام کرده است و با همین قدرت و شدّت، هرگونه دخالت خارجی در امور داخلی کشور برای تغییر نظام و حکومت را رد کرده است.
دیدگاه عراق در مورد کشور سوریه که امروز به بالاترین درجه درگیری و جنگ رسیده آشکارتر است. در وهلهی اول عراق درخواست توقف تجهیز هر دو طرف درگیری به سلاح را کرده است و در وهلهی دوم تلاش کرده است تا دولت و مخالفان را برای حرکت به سوی یک راه حل سیاسی و نشستن بر سر میز گفت و گو تحت نظارت و ضمانت عربی و اقلیمی و منطقهای متقاعد کند.
از این موضعگیریها آشکار میشود که عراق در هیچ یک از محورهای درگیری که در ابتدای بحث آنها را مشخص کردیم وارد نشده است، زیرا به خوبی خطر آن را بر داخل کشور عراق و مشکلاتی که ممکن است ملّتهای منطقه از آنها برنجند برآورد کرده است. همانگونه که با توجّه به شناخت و برآورد عراق از خطرات این مرحله و بازتاب آنها با این مسئله با حسّاسیّت بالا و دقّت و بیطرفی برخورد میکند. به ویژه در مورد مسئلهی قومی و مذهبی که برخی از کشورها تلاش میکنند تا بر مبنای آن از داخل و خارج عمل کنند.
امروز عراق با تمام تلاش و ابتکار عمل به دنبال پایین کشیدن فتیلهی جنگ در منطقه و خاموش کردن آن و رویارویی با پروژههای فتنهانگیزی در منطقه است. به نظر میرسد که حمایت عراق از فعّالیّت اخضر ابراهیمی از همین تحلیل و فهم نشئت گرفته است. اگر تلاشها و ابتکار عملهای سیاسی شکست بخورد؛ تمام منطقه به سمت گزینههایی خواهد رفت که عاقبت نیکویی نداشته و شوم خواهد بود.
پینوشتها:
1. از علمای تأثیرگذار در بین آحاد مردم و دارای تصنیفات و تألیفات متعدد در حوزه دین و ادیان- عراق
2. قرارداد سایکس- پیکو، قراردادی سرّی بین انگلستان و فرانسه است؛ که در آوریل 1916 م به دنبال مذاکرات «سرمارک سایکس» و «فرانسوا ژرژ پیکو» برای تقسیم امپراتوری عثمانی بعد از جنگ جهانی اول بسته شد (مترجم).
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه اسلام، قم: انتشارات دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیه السلام)، چاپ اوّل.