سپهبد ناصر مقدم (آخرين رئيس ساواک)
نويسنده: طاهره شکوهي
ناصر مقدم فرزند يعقوب در سال 1297 متولد شد، تحصيلات نظامي خود را در دانشکده افسري و دانشگاه جنگ و فرماندهي عالي و ستاد مشترک به پايان رسانيد و علاوه بر تحصيلات نظامي در رشته حقوق از دانشگاه تهران فارغ التحصيل شد. وي از افسران برجسته «دفتر ويژه اطلاعات» بود که زير نظر حسين فردوست کار ميکرد. همزمان با آغاز کار فردوست در ساواک، به عنوان قائم مقام وارد ساواک شد و کار خود را در اداره کل سوم (که مسئول تأمين امنيت داخلي کشور بود) شروع کرد. پس از قيام 15 خرداد به رياست اداره سوم ساواک منصوب شد و تا پايان سال 1349 در سمت خود باقي ماند. مقدم بر خلاف مديرکل قبلي (امجدي) تلاش ميکرد تا اطلاعات و آگاهيهاي رژيم درباره روحانيت و جريانهاي انقلابي درون حوزههاي علميه را گردآوري و در بولتنهاي ويژهاي به محمدرضا پهلوي ارائه کند.1 او پس از نصيري زمام امور ساواک را به عهده گرفت و يکي از مأموران درجه يک سيا در خاورميانه و جهان به حساب ميآمد. اکثر دستگيريهاي مبارزان در خيابانها (شکارهاي خياباني به اصطلاح ساواک) به دستور مستقيم او صورت ميگرفت و شکنجههاي مدرن و پيشرفته اسرائيلي و آمريکايي توسط وي در ايران به اجرا گذاشته شد.2
در سال 1350 از ساواک به ارتش بازگشت و به عنوان رئيس اداره دوم ستاد مشترک ارتش، مسئوليت امور «اطلاعات و ضد اطلاعات» ارتش را به عهده گرفت و تا درجه سپهبدي پيش رفت. وي روابط خاصي با آمريکاييها داشت به ويژه پس از سفر سه ماهه به آمريکا تحکيم و گسترش بيشتري يافت. مشارٌاليه توانست همانطور که اداره کل سوم ساواک را بازسازي ميکرد در وضع اداره دوم ارتش نيز تحول ايجاد نمايد. مقدم تا قبل از رياست اداره دوم ارتش، فردي درويش مسلک بود ولي به تدريج روحيات او تغيير کرد و به فردي تجمل پرست تبديل شد.3
با اوجگيري امواج انقلاب اسلامي، محمدرضا پهلوي در صدد برآمد با انجام برخي تغييرات صوري و نمايشي در ارکان رژيم خود افکار عمومي را به انحراف بکشاند، لذا در اواسط خرداد ماه 1357 مقدم به جاي نعمتالله نصيري به رياست ساواک منصوب شد.
با گسترش تظاهرات و راهپيماييها در پايتخت بنا به پيشنهاد مقدم جهت برقراري امنيت و آرامش در کشور، دولت، حکومت نظامي در تهران و 10 شهر را صادر کرد، اما اجراي حکومت نظامي بالعکس سبب ازدياد تظاهرات و انسجام تمام مخالفين عليه رژيم و دولت گرديد.4
دوره رياست مقدم بر ساواک با گسترش انقلاب و سقوط پي در پي دولت همراه بود و او به مهرهاي براي يافتن نخست وزيري که بتواند زمام امور را به دست گيرد بدل شد، وي ملاقات کريم سنجابي با شاه را فراهم کرد و همچنين جهت ملاقات مهدي بازرگان و شاه نيز تلاشهايي به عمل آورد که از سوي بازرگان مورد قبول واقع نشد.5 مشارٌاليه وقتي از سوي آنها جهت پست نخست وزيري مأيوس شد رو به شاپور بختيار آورد و با او وارد مذاکره شد و خواستار حمايت «سيا» از نخست وزيري وي شد.6
مقدم در تمام جلساتي که براي رفع بحران کشور برپا ميشد رويه خشونت گرايي داشت و ميکوشيد تا شاه و فرماندهان ارتش را به کودتا و برخورد خونين با مردم ترغيب کند. از دلايل مهم عدم توفيق او درک نادرست وي از کارنامه رژيم پهلوي و نيز ماهيت انقلاب اسلامي بود و در مقاطع مختلف بر اعتقادات نادرست خود پافشاري ميکرد. با اين حال، وقتي تمام ترفندهايش براي متوقف کردن انقلاب بي ثمر ماند و سازمان و تشکيلات ساواک از هم پاشيد، رياکارانه کوشيد خود را به جناح ميانهرو انقلاب نزديک نمايد و از نخستين کساني بود که بيانيۀ بي طرفي ارتش شاهنشاهي را امضا کرد.
پس از پيروزي انقلاب مقدم زندگي مخفيانه را پيش گرفت ولي خيلي زود توسط مأموران دادستاني انقلاب دستگير و تحويل دادگاه انقلاب اسلامي شد و علي رغم کوششهايي که براي جلوگيري از محاکمه وي به عمل آمد دادگاه وي را مفسد في الارض شناخت و به اتفاق آراء او را به اعدام محکوم کرد. حکم اعدام بامداد 22 فروردين 1358 به اجرا درآمد.7
در سال 1350 از ساواک به ارتش بازگشت و به عنوان رئيس اداره دوم ستاد مشترک ارتش، مسئوليت امور «اطلاعات و ضد اطلاعات» ارتش را به عهده گرفت و تا درجه سپهبدي پيش رفت. وي روابط خاصي با آمريکاييها داشت به ويژه پس از سفر سه ماهه به آمريکا تحکيم و گسترش بيشتري يافت. مشارٌاليه توانست همانطور که اداره کل سوم ساواک را بازسازي ميکرد در وضع اداره دوم ارتش نيز تحول ايجاد نمايد. مقدم تا قبل از رياست اداره دوم ارتش، فردي درويش مسلک بود ولي به تدريج روحيات او تغيير کرد و به فردي تجمل پرست تبديل شد.3
با اوجگيري امواج انقلاب اسلامي، محمدرضا پهلوي در صدد برآمد با انجام برخي تغييرات صوري و نمايشي در ارکان رژيم خود افکار عمومي را به انحراف بکشاند، لذا در اواسط خرداد ماه 1357 مقدم به جاي نعمتالله نصيري به رياست ساواک منصوب شد.
با گسترش تظاهرات و راهپيماييها در پايتخت بنا به پيشنهاد مقدم جهت برقراري امنيت و آرامش در کشور، دولت، حکومت نظامي در تهران و 10 شهر را صادر کرد، اما اجراي حکومت نظامي بالعکس سبب ازدياد تظاهرات و انسجام تمام مخالفين عليه رژيم و دولت گرديد.4
دوره رياست مقدم بر ساواک با گسترش انقلاب و سقوط پي در پي دولت همراه بود و او به مهرهاي براي يافتن نخست وزيري که بتواند زمام امور را به دست گيرد بدل شد، وي ملاقات کريم سنجابي با شاه را فراهم کرد و همچنين جهت ملاقات مهدي بازرگان و شاه نيز تلاشهايي به عمل آورد که از سوي بازرگان مورد قبول واقع نشد.5 مشارٌاليه وقتي از سوي آنها جهت پست نخست وزيري مأيوس شد رو به شاپور بختيار آورد و با او وارد مذاکره شد و خواستار حمايت «سيا» از نخست وزيري وي شد.6
مقدم در تمام جلساتي که براي رفع بحران کشور برپا ميشد رويه خشونت گرايي داشت و ميکوشيد تا شاه و فرماندهان ارتش را به کودتا و برخورد خونين با مردم ترغيب کند. از دلايل مهم عدم توفيق او درک نادرست وي از کارنامه رژيم پهلوي و نيز ماهيت انقلاب اسلامي بود و در مقاطع مختلف بر اعتقادات نادرست خود پافشاري ميکرد. با اين حال، وقتي تمام ترفندهايش براي متوقف کردن انقلاب بي ثمر ماند و سازمان و تشکيلات ساواک از هم پاشيد، رياکارانه کوشيد خود را به جناح ميانهرو انقلاب نزديک نمايد و از نخستين کساني بود که بيانيۀ بي طرفي ارتش شاهنشاهي را امضا کرد.
پس از پيروزي انقلاب مقدم زندگي مخفيانه را پيش گرفت ولي خيلي زود توسط مأموران دادستاني انقلاب دستگير و تحويل دادگاه انقلاب اسلامي شد و علي رغم کوششهايي که براي جلوگيري از محاکمه وي به عمل آمد دادگاه وي را مفسد في الارض شناخت و به اتفاق آراء او را به اعدام محکوم کرد. حکم اعدام بامداد 22 فروردين 1358 به اجرا درآمد.7
پی نوشت ها:
1. حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج1، تهران: اطلاعات، 1370، ص 517.
2. صادق خلخالي، خاطرات آيتالله خلخالي، ج1، تهران: نشر سايه، 1379، ص 389.
3. حسين فردوست، ص 428.
4. عباس قره باقي، اعترافات ژنرال، تهران: نشر ني، 1368، ص 20 و 21.
5. محمدتقي تقي پور، استراتژي پيرامون اسرائيل، تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1382، ص 78.
6. منصور رفيع زاده، خاطرات منصور رفيع زاده، مترجم اصغر گرشاسبي، تهران: اهل قلم، 1376، ص 372.
7. محمد ابراهيم حسن بيگي، چشمها و گوشهاي شاه، تهران: سازمان پژوهش و برنامهريزي آموزش، انتشارات مدرسه، 1384، ص 105.