ليست سياه بيگانگان (قسمت دوم)

پس از كودتاي 28 مرداد1332 به تدريج شاه و دولت ايران تبديل به مهره‌هاي دست نشانده آمريكا گرديدند. به دنبال جنگ جهاني دوم مساله دولتهاي وابسته به صورت وسيع در سراسر دنيا مطرح گرديد. در اين مدت برخي كشورها...
دوشنبه، 23 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ليست سياه بيگانگان (قسمت دوم)
ليست سياه بيگانگان
ليست سياه بيگانگان (قسمت دوم)

نويسنده: نجف لك زايى
پس از كودتاي 28 مرداد1332 به تدريج شاه و دولت ايران تبديل به مهره‌هاي دست نشانده آمريكا گرديدند. به دنبال جنگ جهاني دوم مساله دولتهاي وابسته به صورت وسيع در سراسر دنيا مطرح گرديد. در اين مدت برخي كشورها دست نشانده شوروي و بلوك شرق و برخي ديگر وابسته به آمريكا و بلوك غرب بودند. اما سرانجام در سال 1992ميلادي با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي سيستم دو قطبي نيز از بين رفت و آمريكا خود را قدرت بلامنازع جهان يافت. سوال مهمي كه در اينجا مي‌توان مطرح كرد اين است كه چه دولتهايي در معرض روابط سلطه آميز قرار دارند؟ پاسخ به اين پرسش مي‌تواند برخي از حوادث سلطه‌گرانه امروز را توضيح دهد.

روابط سلطه

به طور كلي هدف از رابطه سلطه آميز ارتقاء امنيت كشور سلطه‌گر و حاكمان كشور سلطه‌پذير است. به عبارت ديگر مي‌توان گفت در اين ميان كالايي به نام امنيت وجود دارد كه هر دو طرف خواهان دستيابي به آن مي‌باشند. منظور از امنيت، صرفا بعد نظامي آن نيست بلكه شامل ابعاد سياسي و اقتصادي نيز مي‌شود. حاكمان كشورهاي ضعيف مي‌خواهند به هر نحو ممكن قدرت و حكومت خود را ادامه دهند در مقابل نيز كشورهاي سلطه‌گر نظير آمريكا به نفت براي تضمين انرژي آينده خود و حاكميت مطلق بر منابع انرژي جهان نياز دارند. از آنجاكه حاكمان غير مردمي و نامشروع براي تداوم حكومت خويش به كشور سلطه‌گر نياز دارند و كشور سلطه‌گر نيز به منابع انرژي آنان، بدين شكل روابط سلطه شكل مي‌گيرد.
كشورهايي كه در معرض روابط سلطه آميز قرار دارند داراي مشخصاتي هستند كه مهمترين آنها عبارتند از:
1-اين كشورها كه از نظر استراتژيك مهم هستند، دو دسته‌اند: الف) كشورهايي كه به لحاظ جغرافيايي نزديك يا هم مرز با كشور رقيب كشور سلطه‌گر هستند. ب) كشورهايي كه به لحاظ جغرافيايي نزديك يا هم مرز با خود كشور سلطه‌گر هستند. در مورد نخست مي‌توان به اهميت كشورهاي ايران و كوبا براي آمريكا و شوروي اشاره كرد چراكه ايران و كوبا هم مرز با دشمنان شوروي و آمريكا بودند. تمام كشورهايي نزديك به شوروي براي آمريكا اهميت داشتند و ايالات متحده سعي مي‌كرد با سه پيمان نظامي ناتو، سنتو و سيتو راه نفوذ شوروي را مسدود كند.
2-كشورهايي كه در مسير راه‌هاي استراژيك حمل و نقل بين المللي خصوصا راه‌هاي دريايي قرار دارند. هرچند تحولات جهاني، گاه تغييراتي در اهميت نقاط و مناطق استراتژيك به وجود مي‌آورد اما به طور كلي بايد پذيرفت كه تنها تعداد محدودي از مناطق و نقاط مهم استراتژيك در جهان امروز وجود دارند. مهمترين تنگه‌ها و كانالها و آبراه‌هاي حياتي كه مورد نظر قدرتهاي بزرگ مي‌باشند عبارتند از:
1-تنگه هرمز 2-تنگه باب المندب 3- تنگه جبل الطارق 4- تنگه لومبوك 5 - تنگه سوندا 6- تنگ مالاي
7 - تنگه اسكاژراك 8- تنگه كاتگات 9- تنگه بسفر 10-تنگه داردانل 11- تنگه ماژلان12 - دماغه اميد نيك 13- كانال سوئز14 - كانال پاناما 15- كانال مانش
همچنين مناطق مهم و استراتژيك صنعتي جهان يعني شمال شرق ايالات متحده آمريكا (مناطق مهم صنعتي آمريكا)، اروپاي غربي، منطقه منچوري در چين و كمربند مسكو لنينگراد (مناطق صنعتي مهم روسيه از مسكو تا لنينگراد) و خاورميانه به دليل برخورداري از منابع عظيم انرژي از اهميت حياتي برخوردارند و بنابراين همواره در معرض روابط سلطه‌آميز مي‌باشد.
3-كشورهايي كه بخش عمده‌اي از مواد خام و مواد اوليه توليدات صنعتي، معادن و انرژي را در اختيار دارند. از جمله اين كشورها مي‌توان به كشورهاي صاحب نفت و گاز مثل كشورهاي حوزه خليج فارس و شمال آفريقا اشاره كرد.
4-كشورهايي كه از نظر ايدئولوژيكي اهميت دارند. منظور كشورهايي است كه صاحب فكر، انديشه و صاحب مكتب هستند. اين كشورها مي‌توانند بر جوامع ديگر تاثير گذار باشند.

وضعيت ايران

بدون ترديد مي‌توان گفت كه شاخصه‌هاي كشورهاي با اهميت در ايران وجود دارد.
1-نزديكي و همسايگي با شوروي(و امروز روسيه) به عنوان رقيب ايالات متحده آمريكا 2- در اختيار داشتن يكي از مهمترين آب راه‌هاي جهان يعني تنگه هرمز 3-در اختيار داشتن منابع عظيم انرژي، اعم از نفت و گاز 4- برخورداري از منابع و معادن عظيم مواد خام و مواد اوليه مورد نياز بسياري از صنايع استراتژيك جهان 5- ايران صاحب انديشه، مكتب و فرهنگي جذاب بوده و قادر است كه بر روي مردم كشورهاي منطقه و حتي دور دست تاثير گذار باشد. واضح است كه اين مورد پس از وقوع انقلاب اسلامي به فعليت رسيده است.

دلايل پذيرش سلطه از سوي كشورهاي تحت سلطه:

دلايل مختلفي وجود دارد كه دولتها و حاكمان حاضرند سلطه يك قدرت خارجي را بپذيرند:
1-دستيابي به كمكهاي اقتصادي: اين حاكمان به دليل كمبود و محدوديت امكانات مالي متوجه قدرتهاي بيگانه شده و براي دريافت برخي كمكهاي اقتصادي حاضرند تن به سلطه بيگانگان دهند.
2- دستيابي به كمكهاي نظامي و امنيتي: حكومتي نظير رژيم پهلوي كه احساس مي‌كرد مشروعيت ندارد سعي مي‌كرد براي حفظ حكومت و قدرت خود به آمريكا پناه ببرد. اين وضعيت در برخي ديگر از كشورهاي منطقه و جهان نيز وجود دارد. كشورهاي حوزه خليج فارس عليرغم در اختيار داشتن امكانات وسيع مالي، به لحاظ امنيتي و فقدان پايگاه مردمي خود را نيازمند بيگانگان مي‌دانند.
3- كسب حمايت بيگانگان براي رويارويي با مخالفان داخلي يا دشمنان احتمالي خارجي: رژيم شاه علاوه بر نگراني از قيام مردم، از روسها به ويژه ايدئولوژي ماركسيسم نيز مي‌ترسيد و دائما خطر آنان را گوشزد مي‌كرد. اصطلاح ارتجاع سرخ از سوي شاه و مقامات رژيم پهلوي براي ناميدن شوروي و نيروهاي وابسته به آن به كار مي‌رفت. همين مساله، توجيه رژيم شاه براي ارتباط گسترده با آمريكا بود.
4- كسب پرستيژ؛ بسياري از حكومتهاي ضعيف مي پندارند براي كسب يك نوع پرستيژ و احساس عظمت و قدرت بايد خود را به قدرتهاي بزرگ نزديك سازند.

پيامدهاي روابط سلطه آميز

1-سرمايه‌گذاري كشور سلطه‌گر در كشور تحت سلطه.
2- روابط بازرگاني، آموزشي، فرهنگي بين دولت سلطه‌پذير و دولت سلطه‌گر تسريع و افزايش مي‌يابد.
3-تماسهاي شخصي بين مهره‌هاي دو حكومت افزايش مي‌يابد. در اين وضعيت روابط خارجي گاه جاي خود را به رفت و آمدهاي خانوادگي و دوستانه مي‌دهد.
4-نفوذ فرهنگي نظام سلطه‌گر در كشورهاي تحت سلطه، بي هويت كردن جامعه، تحميل روحيه حقارت و تسليم پذيري و بالاخره از بين بردن اعتماد به نفس مردم در جوامع تحت سلطه.
5-وابستگيهاي عميق امنيتي، نظامي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي، به گونه‌اي كه همه چيز از ارتش گرفته تا سازمانهاي امنيتي و مراكز آموزشي، فرهنگي و حتي مديريت و برنامه‌ريزي كشورهاي تحت سلطه به كشور سلطه‌گر واگذار مي‌شود. حضور مشاوران و كارشناسان خارجي جهت كنترل و نظارت بر اوضاع در اين كشورها فراوان به چشم مي‌خورد. ايران در زمان شاه يك الگوي تمام عيار وابستگي و سرسپردگي بود.8
6-عدم تفكيك ميان امور داخلي و خارجي به نحوييكه علاوه بر سياست خارجي شوونات داخلي كشور نيز تحت تاثير كشور سلطه‌گر تدوين مي‌‌گردد.

روابط سلطه آميز آمريكا در ايران:

روابط سلطه آميز آمريكا عليه ايران از كودتاي 28 مرداد 1332 آغاز و تا بهمن 1357 ادامه يافت. در طول اين مدت در امور داخلي، سياست خارجي، نظام برنامه‌ريزي، نيروهاي مسلح، دستگاه‌‌هاي آموزشي، فرهنگي و صنعتي و به ويژه نفت و گاز ايران، سياست خارجي آمريكا تاثيرگذار بود. ايران در جهت تامين منافع آمريكا به عنوان سدي در برابر كمونيسم مطرح شد و به همين منظور در پيمان بغداد شركت كرد. اعضا پيمان سنتو در واقع مجري نظرات و اميال آمريكا - به عنوان يك قدرت سلطه‌گر- بودند. اين كشورها از خود نه در عضويت نه در اتخاذ سياستها و تصميمات اصلي، اراده و نقشي نداشتند. اين شكل از روابط سلطه‌آميز را هرگز نمي‌توان استراتژي اتحاد يا ائتلاف ناميد. محمدرضا شاه بارها مدعي اتحاد و ائتلاف با آمريكا بود در حاليكه عملا روابط ايران و آمريكا چيزي جز سرسپردگي و سلطه پذيري محض نبود. در اتحاد، هر يك از طرفين داراي حق راي و نظر است و نوعي تقسيم كار و وظيفه براساس منافع تمام اعضا مشاهده مي‌شود. درحاليكه در نظام سلطه‌آميز، طرف تحت سلطه تنها مجري اوامر و تصميمات كشور سلطه‌گر است.
اقدامات دولت آمريكا عليه ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي مانند؛ كودتاي نوژه، حمايت از شورشهاي داخلي در مناطق مختلف ايران به نام مذهب و قوميت، حمايت از گروه‌هاي تروريستي عليه ايران، حمايت از جنگ عراق عليه ايران و انواع كمكهاي نظامي به دولت تجاوزگر و بالاخره اتخاذ مواضع خصمانه در چند سال اخير همه نشان دهنده اين واقعيت است كه خواست آمريكا، احياي فضاي قبل از انقلاب در ايران است. درحاليكه دولت و مردم ايران ديگر به هيچ وجه حاضر به پذيرش دخالت آمريكا در امور كشورشان نيستند.
در اينجا به صورت بسيار مختصر به محورهاي سياست خارجي آمريكا، در دوره ظهور سيستم سلطه‌گري كه سياست خارجي ايران نيز ذيل آن تعريف مي‌شده است، اشاره مي‌شود:9
دكترين ترومن: ترومن رئيس جمهور آمريكا در دوره پس از جنگ جهاني دوم سياستي را تحت عنوان سد نفوذ براي مقابله با تهديدات شوروي ارائه كرد كه موجب آن علاوه بر جلوگيري از توسعه نفوذ شوروي همچنين كشورهايي كه در معرض خطر كمونيسم قرار داشتند مورد حمايت و كمك آمريكا و غرب قرار مي‌گرفتند. از جمله كشورهايي مشمول اين دكترين و كمكهاي آن مي‌توان ايران را نام برد. اصل چهار ترومن عهده‌دار كمك اقتصادي به كشورهاي يونان، تركيه و ايران بود. پس از روي كار آمدن«آيزنهاور» وي ترومن را متهم ساخت كه در برابر شورويها كوتاهي نموده و از قدرت برتر نظامي آمريكا استفاده نكرده است. برهمين اساس به تدريج پيمانهاي ناتو، سنتو و سيتو شكل گرفت و سازمانهاي مخوف امنيتي و جاسوسي بسياري در كشورهاي زير سلطه (مانند ساواك در ايران) به راه افتاد. پيمان نظامي دو جانبه بين آمريكا و بسياري از كشورهاي جهان منعقد گرديد و رژيمهاي سركوبگر و ديكتاتور مورد حمايت آمريكا قرار گرفتند. اين همه در راستاي افزايش قدرت آمريكا و جلوگيري و پيشگيري از نفوذ شوروي اتفاق مي‌افتاد.
دكترين كندي: كندي رئيس جمهور بعدي در آمريكا برخلاف آيزنهاور شيوه نظامي‌گري را پيش نگرفت. او دم از فضاي باز سياسي، حقوق بشر، اصلاحات اقتصادي و مقابله با ديكتاتورها مي‌زد. وي معتقد بود بايد رژيمهاي ديكتاتوري را به اصلاحات در كشورهايشان وادار كنيم و اصلاحات اقتصادي و اجتماعي بايد در اين كشورها به مرحله اجرا درآيند. كندي بر اين باور بود كه آمريكا از اين طريق مي‌تواند جلوي نفوذ كمونيسم را سد كند. در ايران نيز به تبعيت از دكترين كندي چنين شعارهايي مطرح شد. علي اميني كه سفير ايران در آمريكا بود با حمايت آمريكا نخست وزير ايران شد. در همين راستا اصلاحات ارضي، بحث انجمنهاي ايالتي و ولايتي و به دنبال آن اصول انقلاب سفيد مطرح شد. شاه كه از اطاعت كامل اميني از آمريكا و حمايت اين كشور از وي نگران بود، ضمن مسافرت به آمريكا و ملاقات كندي درخواست كرد آمريكا اجازه دهد تمام اصلاحات مورد نظر آمريكا را شاه شخصا انجام دهد.
به دنبال آن اميني بركنار و علم به جاي وي برگزيده شد. علم تصويبنامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي را مطرح كرد اما با مخالفت حضرت امام(ره) و ساير مراجع و نيروهاي مذهبي شكست خورد. شاه خود پرچمدار انقلاب سفيد شد و در سال 1341 اصول انقلاب سفيد را مطرح و رفراندم تاييد آنرا برگزار نمود. در همين زمان تقويت نيروهاي آمريكايي در كشور منجر به پذيرش كاپيتولاسيون از سوي ايران(در سال 1343) گرديد كه اين واقعه نيز مورد اعتراض شديد حضرت امام خميني(ره) قرار گرفت.
دكترين نيكسون: آمريكا در گرداب جنگ ويتنام گرفتار شده بود انگليس اعلام كرد قصد دارد نيروهاي نظامي خود را از شرق كانال سوئز خارج و پايگاه‌هاي نظامي خود را جمع‌آوري كند. طبعا آمريكا بايد جاي انگليس را مي‌گرفت. نيكسون فورا سياست خود مبني بر اين كه آمريكا قصد دارد امنيت مناطق را به خود كشورها واگذار نمايد را اعلام كرد. اين سياست به سياست دو ستوني در خليج فارس و درياي عمان مشهور گرديد كه مراد از دو ستون يكي ايران و ديگري عربستان بود. به دنبال اعلام اين سياست، ايران ضمن خريدهاي كلان نظامي، نيروهاي دريايي و هوايي خود را تجهيز كرد و ايران به ژاندارم آمريكا در منطقه تبديل شد. اين سياست براي آمريكا چند فايده به همراه داشت: اول آنكه مي‌توانست امنيت منطقه را آنگونه كه مي‌خواست و بدون صرف هزينه تامين نمايد. ثانيا تسليحات فراواني را به فروش مي‌رساند و از اين طريق دلارهاي نفتي به آمريكا بازگردانده مي‌شد.
دكترين كارتر: پس از نيكسون- بعد از ماجراي واترگيت- كارتر قدرت را به دست گرفت. كارتر با شعار حقوق بشر و فضاي باز سياسي وارد صحنه شد. برخلاف آنچه معروف است كه در آمريكا حزب دموكرات با شعارهاي آزادي و حقوق بشر به ميدان مي‌آيد و جمهوري خواهان با سياستهاي نظامي‌گري، اما واقعيت آن است كه كارتر در خصوص ايران از سياسيت معروف دموكراتها چندان پيروي نكرد. در زمان رياست جمهوري كارتر انقلاب اسلامي در ايران به وقوع پيوست. در ميان دولتمردان آمريكا در خصوص نوع برخورد با انقلاب اسلامي اختلافاتي وجود داشت. برخي افراد نظير برژينسكي معتقد به سركوب شديد و دفعي انقلابيون بودند و برخي ديگر همچون سايروس ونس سياست حقوق بشر و تغيير مهره‌ها را پيشنهاد مي‌كردند. كارتر كه با دو موضع متضاد مواجه بود به شاه گفت هر تصميمي كه او اتخاذ كند از آن حمايت خواهد كرد. جناح برژينسكي كه از سركوب شديد و راه حل نظامي حمايت مي‌كرد، ژنرال هايزر را به ايران فرستاد اما وي موفقيتي نداشت و در نهايت انقلاب اسلامي با شعار «نه شرقي و نه غربي» به پيروزي رسيد.

جهت‌گيريهاي سياست خارجي ايران معاصر

1-موازنه عدمي يا موازنه منفي: از اين سياست با عنوان جهت‌گيري به سمت نيروي سوم نيز تعبير مي‌گردد. نيروي سوم براي اولين بار در دوره قاجار توسط كساني نظير قائم مقام و اميركبير مطرح شد. موازنه عدمي نيز توسط شهيد مدرس اعلام شد كه تفاوت چنداني با موازنه منفي نداشت. موازنه منفي همچنين در مقطعي به شدت از سوي مصدق تعقيب مي‌شد. او معتقد بود بايد شوروي و انگليس را كنار گذاشته و به سمت آمريكا(نيروي سوم) برويم زيرا اين كشور سابقه استعماري ندارد.
2-موازنه مثبت: اين سياست توسط شاهان وابسته و از جمله محمدرضا پهلوي دنبال مي‌شد. وي در دهه 1320.ش موازنه مثبت و يا به تعبير ديگر ناسيوناليسم مثبت را مطرح كرد. اما منظور از موازنه مثبت در واقع آن بود كه هرچه آمريكا و انگليس خواستند در اختيار آنها قرا دهيم. هرچند شاه در آغاز دهه چهل شمسي جهت‌گيري سياست خارجي ايران را سياست مستقل ملي ناميد اما اين شعاري بيش نبود. زيرا شاه همزمان كاپيتولاسيون را پذيرفت و تنها به سفارش آمريكا به تنش زدايي با شوروي و رابطه كنترل شده با آن اقدام كرد.
3-سياست نه شرقي و نه غربي: جمهوري اسلامي هرچند با سياست نه شرقي، نه غربي به پيروزي رسيد اما برداشتهاي مختلف از آن وجود داشت. منظور دولت موقت و برخي عناصر ديگر از طرح سياست نه شرقي و نه غربي همان سياست موازنه منفي بود. اما در مقابل مردم و گروههاي مذهبي از سياست نه شرقي و نه غربي يك رويكرد ارزشي را طلب مي‌كردند. در اين ديدگاه در حاليكه نقاط قوت موازنه منفي وجود دارد، دغدغه استقلال به چشم مي خورد اما علاوه برآن اين شعار برخاسته از مباني ديني خواهد بود.
حال ممكن است اين پرسش مطرح شود كه آيا پس از فروپاشي شوروي و بلوك شرق مي‌توان هنوز سياست فوق را مطرح كرد؟ در پاسخ بايد بگوييم اگر منظور از اين شعار، شكل و ساختار ظاهري بوده باشد با فروپاشي شوروي و بلوك شرق، ديگر جايي براي ادامه سياست فوق باقي نمي‌ماند. اما بايد دانست منظور از «سياست نه شرقي و نه غربي» امري محتوايي نه شكل ظاهري است. منظور اصلي از شعار نه شرقي و نه غربي پرهيز از زير سلطه بيگانه رفتن است و اينكه جمهوري اسلامي- آمادگي دارد با حفظ احترام متقابل با ديگر كشورها رابطه برقرار سازد اما حاضر نيست سلطه هيچ قدرتي را بپذيرد. با اين توضيحات به نظر مي رسد سياست خارجي جمهوري اسلامي تاكنون چهار مرحله را پشت سر گذاشته است:
1-دوره بسط محوري: مربوط به امواج انقلاب و شرايط حاكم بر وضعيت پس از انقلاب است كه انديشه صدور انقلاب مطرح شد.
2- دوره حفظ محوري: با حمله عراق به ايران به خطر افتادن نظام و تماميت ارضي، حفظ نظام در اولويت قرار گرفت. سياست خارجي ايران نيز حول محور حفظ جمهوري اسلامي و تماميت ارضي ايران تنظيم شد.
3-دوره سازندگي: پس از اتمام جنگ، جمهوري اسلامي در سياست خارجي خود به دنبال برقراري روابط اقتصادي با ديگر دولتها در راستاي كمك به توسعه اقتصادي و بازسازي كشور بود. اين مقطع دوره هشت ساله رياست جمهوري آقاي رفسنجاني و آغاز اقدامات سياسي معروف به« تنش زدايي» را در برمي‌گيرد.
4-دوره تنش زدايي: اصل محوري سياست خارجي در اين دوره اعتماد سازي بوده است. اين مقطع از زمان رياست جمهوري آقاي خاتمي شروع شد و كماكان ادامه دارد.10
بررسي تفصيلي اين دوره‌ها و تعيين نسبت هر كدام از مقاطع نسبت به حفظ منافع ملي، مصالح جهان اسلام و مستضعفان و نيز نقش آرمانها، امكانات و واقعيات در سياست خارجي جمهوري اسلامي از مسائلي است كه با همه اهميتي كه دارند، در اينجا مجال گفتار از آنها را نيافتيم.

پي نوشت :

1-آنچه در اين مقاله مي خوانيد، بخشي از مباحث ارائه شده در درس تحولات سياسي اجتماعي ايران معاصر توسط نگارنده مي‌باشد.
2- نگاه كنيد به: اصول سياست خارجي و سياست بين الملل، عبدالعلي قوام، انتشارات سمت و همچنين؛ روابط بين الملل در جهان متغير، جوزف فرانكل، ترجمه: عبدالرحمن عالم، دفتر مطالعات وزارت خارجه، تهران، 1369
3-براي نمونه نگاه كنيد به: روابط خارجي ايران(دولت دست نشانده)، عليرضا ازغندي، نشر قومس، 1367و سياست خارجي آمريكا و شاه، مارك، ج، گازيوروسكي، ترجمه: جمشيد زنگنه، تهران، موسسه خدمات فرهنگي رسا،1371
4-اين نظام كه از آن با عنوان سيستم پنتارشي ياد مي شود به دنبال معادهده«وستفالي» در سال 1648 ميلادي برقرار گرديد و به موجب آن پنج كشور روسيه، انگلستان، فرانسه، آلمان و اتريش به عنوان پنج قدرت برتر بر جهان حاكم شدند.
5-با اتمام جنگ جهاني اول، سازماني به نام جامعه ملل تاسيس گرديد. بر اساس منشور جامعه ملل حمله به يكي از كشورهاي عضو جامعه ملل، حمله به تمام اعضاي جامعه ملل تلقي مي گرديد كه از آن با عنوان سيستم امنيت دسته جمعي ياد مي شود.
6-شوروي دو حكومت دست نشانده در مناطق كردستان و آذربايجان به وجود آورده بود. حكومت آذربايجان در دست پيشه‌‌وري و رهبري حكومت كردستان قاضي محمد بود.
7- گازيوروسكي در ماخذ پيش گفته روابط ايران و آمريكا را در عصر پهلوي براساس همين چارچوب نظري و با استفاده از مفهوم«خودمختاري» توضيح داده است.
8-نگاه كنيد به: منوچهر محمدي، مروري بر سياست خارجي ايران در دوره پهلوي، نشر دادگستر-گراهام فولر، قبله عالم، ترجمه: عباس مخبر، نشر مركز-محمدعلي كاتوزيان، اقتصاد سياسي ايران، ترجمه: محمدرضا نفيسي و كامبيز عزيزي، نشر پاپيروس-جميزييل، شير و عقاب، ترجمه: فروزنده برليان، نشر فاخته -عبدالرضا هوشنگ مهدوي، سياست خارجي ايران در دوره پهلوي، نشر البرز
9-نگاه كنيد به: فصلنامه علوم سياسي، شماره 9، ويژه امنيت ملي- بيژن ايزدي، درآمدي بر سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، دفتر تبليغات اسلامي قم، چاپ دوم،1377- جواد منصوري،سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران -منوچهر محمدي، اصول سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران -سياست خارجي خاتمي از منظر صاحبنظران، گردآوري و تدوين: مهدي ذاكريان، انتشارات همشهري -انوشيروان احتشامي، سياست امنيت خارجي ايران در دوران سازندگي، ترجمه: ابراهيم متقي و زهره پوستين چي -نجف لك زايي، ايران و آمريكا؛ نزاع وجودي، فصلنامه علوم سياسي، شماره

منبع: ماه نامه زمانه




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط