معرفی گروه‌های چریكی دانشجویی!

چکیده: پس از این تلاش‌ها گروه‌های چریكی شكل گرفتند كه عمدتاً پایگاه دانشجویی و دانشگاهی داشتند. مهمترین آنها عبارتند از: سازمان چریك‌های فدایی خلق ایران ، سازمان مجاهدین خلق ایران ، ماركسیست‌های منشعب...
يکشنبه، 13 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معرفی گروه‌های چریكی دانشجویی!
معرفی گروه‌های چریكی دانشجویی!
معرفی گروه‌های چریكی دانشجویی!

نويسنده: علیرضا کریمیان
چکیده: پس از این تلاش‌ها گروه‌های چریكی شكل گرفتند كه عمدتاً پایگاه دانشجویی و دانشگاهی داشتند. مهمترین آنها عبارتند از: سازمان چریك‌های فدایی خلق ایران ، سازمان مجاهدین خلق ایران ، ماركسیست‌های منشعب از مجاهدین (سازمان پیكار) ، گروه‌های كوچك ماركسیست مانند سازمان آزادی‌بخش خلق‌های ایران ، گروه لرستان ، سازمان آرمان خلق ، گروه توفان ، اتحادیه كمونیست‌ها و ...
رژیم شاه‌، به رغم طرح شعار فضای باز سیاسی كه در سال 1339 مطرح كرد، نشان داد كه عملاً هر گونه انتقاد و اعتراض را سركوب خواهد كرد. حمله به دانشگاه در اول بهمن 1340 و دستگیری و زندانی كردن رهبران گروه‌های سیاسی و سپس سركوب قیام 15 خرداد نشان داد كه راه هرگونه فعالیت سیاسی در چارچوب قانون بسته است و از طرف دیگر عواملی همچون توانایی نیرهای مسلح در سركوب قیام‌ها ، كارایی ساواك در ریشه‌كن ساختن احزاب مخفی و زیرزمینی و بی‌اعتنایی سازمان‌های مهم مخالف، به ویژه حزب توده و جبهه ملی به كنار گذاشتن روش‌های مقاومت مسالمت‌آمیز، دست به دست هم دادند تا مخالفان جوان را به جستجوی شیوه‌های جدید مبارزه ترغیب كنند. پس شگفت‌اور نیست كه در سال‌های بعد ، دانشجویان دانشگاه‌ها گروه‌های مباحثه مخفی و كوچكی را برای بررسی تجربه‌ها یاخیر چین ،‌ ویتنام ، كوبا و الجزایر و ترجمه آثار مائو ، جیاب ، چه‌گوارا و فانون تشكیل دادند.
در اوایل دهه 1340 اولین عملیات مسلحانه با ترور حسنعلی منصور توسط «هیأت‌های مؤتلفه اسلامی» آغاز شد. هیأت‌های مؤتلفه اسلامی در بهار 1342 فعالیت فرهنگی و سیاسی خود را آغاز كرد و پس از قیام 15 خرداد با تصویب قانون كاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی به تركیه ، مشی مسلحانه را در پیش گرفت.
دو ماه بعد از این ترور، در فروردین 1344 شاه از یك ترور ناموفق توسط رضا شمس‌آبادی جان سالم به در برد. رژیم شاه به بهانه این ترور پرویز نیكخواه و چند دانشجوی وابسته به سازمان انقلابی حزب توده ( طرفدار چین و منشعب از حزب توده) را دستگیر كرد. نیكخواه و گروه او از فعالین جنبش دانشجویی در خارج از كشور بودند.
در سال 1324 دو گروه دیگر تحت عنوان « حزب ملل اسلامی» به رهبری سیدكاظم بجنوردی و جنبش انقلابی مردم ایران (جاما ) به رهبری دكتر كاظم سامی و حبیب‌الله پیمان با گرایش مبارزه مسلحانه تشكیل و در همان سال قبل از هر اقدامی دستگیر و به زندان‌های طولانی مدت محكوم شدند.
در سال 1348 حدود 200 نفر توده‌ای كه از تصمیم حزب توده در خصوص عدم توسل به خشونت بر ضد رژیم نارضای بودند، «سازمان انقلابی كمونیست‌های ایران» را تشكیل دادند و به عملیات مسلحانه رو آوردند. این گروه نیز فرصت عملیات پیدا نكرد و اعضای آن دستگیر شدند. در همین سال 18 دانشجو و استاد توده‌ای ، هنگام تلاش برای خروج از مرز عراق و پیوستن به سازمان آزادی‌بخش فلسطین دستگیر شدند.
پس از این تلاش‌ها گروه‌های چریكی شكل گرفتند كه عمدتاً پایگاه دانشجویی و دانشگاهی داشتند. مهمترین آنها عبارتند از: سازمان چریك‌های فدایی خلق ایران ، سازمان مجاهدین خلق ایران ، ماركسیست‌های منشعب از مجاهدین ( سازمان پیكار ) ، گروه‌های كوچك ماركسیست مانند سازمان آزادی‌بخش خلق‌های ایران ، گروه لرستان ، سازمان آرمان خلق ، گروه توفان ، اتحادیه كمونیست‌ها و ...
همچنین گروه‌های كوچك اسلامی محلی مانندگروه ابوذر در نهاوند، گروه شیعیان راستین در همدان، گروه الله‌اكبر در اصفهان ، گروه والفجر در زاهدان و ....
در این بررسی امكان تشریح وضعیت و عملكرد همه گروه‌های فوق‌الذكر نیست بلكه به بررسی مهمترین سازمان‌های مسلح كه بیشتر در ارتباط با دانشجویان بوده‌اند می‌پردازیم.

1ـ سازمان چریك‌های فدایی خلق ایران و جنبش دانشجویی

سازمان چریك‌های فدایی خلق ایران كه در فروردین 1350 اعلام موجودیت كرد از ائتلاف دو گروه قدیمی دانشجویی كه پیشینه شكل‌گیری آنها به دهه 1340 بر‌می‌گشت، بوجود آمد . گروه اول در سال 1342 توسط 5 دانشجوی د انشگاه تهران (بیژن جزنی ، عباس سوركی، علی‌اكبر صفایی فراهانی، محمد آشتیانی و حمید اشرف) به رهبری بیژن جزنی سازمان داده شد.
جزنی از ده سالگی در سال 1326 به عضویت سازمان جوانان حزب توده در آمد. بعد از كودتای 28 مرداد 1332 به مدت دو سال در زندان بود و با مشاهده نقاط ضعف حزب توده به ویژه وابستگی آن به شوروی و عدم كارایی درمبارزه با رژیم شاه، به فكر احیای مجدد حزب توده و یا متشكل ساختن افراد مبارز پراكنده برای از سرگیری مبارزه افتاد. طی سال‌های 34ـ 1338 با كمك چند تن از دوستانش؛ از جمله چوپان‌زاده، گروهی را تشكیل داد و نشریه‌ای را به صورت پلی‌كپی در سطح محدودی منتشر كرد. در این نشریه بر وحدت نیروهای ضد رژیم و ایجاد جبهه وسیع برای مقابله آن تأكید شده بود. جزنی در سال‌های 1339ـ1340 در دانشكده ادبیات داشنگاه تهران در رشته فلسفه تحصیل كرد. در همین زمان به عنوان مسئول فعالیت‌های علنی و دموكراتیك در كارد مركزی گروه انتخاب شده و طولی نكشید كه به عنوان یكی از رهبران جنبش دانسجوی یدر آمد. وی در این دوره بارها به زندان افتاد.
جزنی در سال 1342 با درجه ممتاز دكترا در رشته فلسفه از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. رساله‌ او درباره نیروهای انقلاب مشروطیت ایران بود وی همچنین كتاب‌های « تاریخ سی ساله» «چگونه مبارزه مسلحانه توده‌ای می‌شود؟» ، «نبرد با دیكتاتوری» و مجموعه مقالاتی دیگر را تدوین كرد.
گروه بیژن جزنی درسال 1342 اقدام به سازمان‌دهی جدید كرد و استراتژی مبارزه قهرآمیز را برگزید و به مطالعه شیوه عملیات مسلحانه پرداخت. در زمستان 1346 به خاطر نفوذ یك عنصر توده‌ای به نام عباس شهریاری كه در خدمت ساواك بود، شناسایی شد. به همین علت بیژن جزنی و عباس سوركی، (دانشجوی علوم سیاسی و عضو سابق حزب توده، دستیگر و تا فروردین 1354 زندانی و سپس تیرباران شدند. علی‌اكبر صفایی فراهانی ، دانشجوی دانشكده فنی و محمد صفار آشتیانی، دانشجوی حقوق از مرز خارج شند و به لبنان رفتند و مدت دو سال در اردوگاه‌های وابسته به سازمان آزادی‌بخش فلسطین، آموزش چریكی دیدند. صفایی فراهانی در سال 1348 به ایران برگشت و پس از برقراری ارتباط با حمید اشرف و دو نفر دیگر كه دستگیر نشده بودند، مجدداً به لبنان رفت و با تهیه اسلحه و مهمات به همراه آشتیانی در بهار 1349 به ایران بازگشت و به شناسایی نواحی شمالی برای عملیات پرداخت و در عین حال با گروه مسعود احمدزاده ارتباط برقرار كرد.
گروه دوم تشكیل دهنده سازمان چریك‌های فدایی خلق ایران را مسعود احمدزاده ، دانشجوی ریاضی دانشگاه صنعتی آریامهر و امیر پرویز پویان ، دانشجوی رشته ادبیات دانشگاه ملی رهبری می‌كردند.
این دو دانشجو اهل مشهد بودند و با انجمن اسلامی دانش‌آموزان مشهد همكاری داشتند و در دانشگاه نیز با جبهه ملی در ارتباط بودند.
احمدزاده در هنگام تحصیل در دانشگاه به ماركسیسم رو آورد و رد سال 1346 برای بحث بر روی آثار چه‌گوارا، انقلابی هوادار جنگ‌های چریكی در آمریكایی لاتین، رژی دبره ، نویسنده و انقالبی فرانسوی و كارلوس ماریگلد انقلابی برزیلی و طراح جنگ‌های چریكی شهری، یك گروه كوچك مخفی تشكیل داد. احمدزاده در سال 1349 یكی از آثار مهم تئوریكی سازمان فداییان خلق را با عنوان «مبارزه مسلحانه: هم استراتژی و هم تاكتیك» نوشت. پویان نیز در دانشگاه به ماركسیسم، به ویژه از نوع كاسترویی آن گرایش پیدا كرد و كتاب‌های «ضرورت مبارزه مسلحانه» و «تئوری بقا» از آثار اوست.
دو گروه احمدزاده و جزنی پس از آشنایی با هم و آگاهی از نظریات سیاسی یكدیگر در فاصله شهریور تا دی 1349 به مباحثات طولانی و منظم بر سر انتخاب استراتژی و تاكتیك مبارزه مسلحانه ادامه دادند. گروه جزنی كه بیشتر رهبران آن از اعضای پیشین حزب توده بودند درباره ادغام ، بر اهمیت ایجاد سازمانی توانمند تكیه داشت. اما اعضای گروه احمدزاده كه بیشتر عضو پیشین جبهه ملی بودند ، به نقش توده‌های خودجوش و عملیات قهرمانانه اهمیت می‌دادند.
در این مذاكرات سرانجام به این نتیجه رسدیند كه با توجه به جو خفقان و كنترل شدید پلیس، در اوایل كار، ایجاد هر نوع سازمان گسترده به منظور بسیج توده‌ها غیرممكن است. از این روبه تئوری كار گروهی به منظور برخوردهای مسلحانه و در هم شكستن جو خفقان رو آوردند تا از این طریق ثابت كنند كه مبارزه مسلحانه تنها راه رهایی است.
امیر پرویز پویان درباره ضرورت مبارزه مسلحانه تأكید داشت و می‌گفت اختناق، سركوب و نبود دموكراسی ، ایجاد سازمان‌های كارگری را برای ما ناممكن كرده است. برای شكستن این طلسم ضعف و ناتوانی و به حركت درآوردن مردم ، باید به مبارزه مسلحانه انقلابی متوسل شویم.
جنگ چریكی به عنوان استراتژی اصلی دو گروه جزنی و احمدزاده شناخته شد و بعد از عملیات سیاهكل ، در فروردین 1350، سازمان فدائیان خلق را ایجاد كردند. در حقیقت پس از شكست‌های پی‌ در پی حزب توده و جبهه ملی، پیروزی كاسترو در كوبا ، مائو و جیاپ در چین و ویتنام و اعتباریابی چریك‌های آمریكای لاتین، تأثیر نیروبخش بر روشنفكران جوان ایران داشت. سازمان فدائیان خلق با تدوین این استراتژی ساده، در واقع از دیگر سازمان‌های سیاسی؛ از جمله جبهه ملی، حزب توده و نهضت ازادی كه روش مبارزه سیاسی در قالب قانون اساسی و امید به دگرگونی مسالمت‌آمیز را در پیش گرفته بودند، انتقاد می‌كردند. آنها همچنین حزب توده را به علت وابستگی به شوروی مورد انتقاد قرار دادند. بیژن جزنی ، بنیانگذار فكری فداییان خلق، در كتاب «تاریخ سی ساله» با انتقاد از حزب توده در دهه 1340 می‌نویسد:
«درست در هنگامی كه رژیم به سركوبی شدید مردم و تحكیم دیكتاتوری خود پرداخته بود، ماه عسل مناسبات ایران و شوروی آغاز شد. این بار دیگر اثبات كرده جنبش انقلابی ایران ابید مسیر خود را مستقل از مشی و سیاست شوروی و هر قدرت خارجی دیگری پی‌ریزی كرده و با اتكاء به نیرو خلق به راه خود ادامه دهد؛ چنانكه شوروی و دیگر قدرت‌ها و جریان‌های جهان نیز بدون توجه به منافع و مصالح جنبش ، مناسبات خود را با ایران تنظیم می‌كنند».
فداییان خلق از طرف دیگر، سازمان انقلابی حزب توده ایران و گروه‌های طرفدار چین را به دلیل كاربست مكانیكی نظریات مائو و عدم درك روح خلاق و اندیشه او مورد انتقاد قرار داد.
درباره عملیات‌ها ی چریك‌های فدایی خلق می‌توان به عملیات گروه بیژن جزنی ( جنگل ) به رهبری صفایی فراهانی در منطقه سیاهكل در 19 بهمن 1349 اشاره كرد. این عملیات كه بر اساس افكار بیژن جزنی مبتنی بر عملیات مكمل در شهر و روستا صورت گرفت، به منظور تبلیغ عملیات سملحانه و تغییر جو سیاسی در سطح كشور انجام شد. چریك‌ها امیدوار بودند كشاورزان شمال با سنت رادیكال خود، همانطور كه از جنبش میرزا كوچك‌خان حمایت كردند، به جنبش آنها نیز روی خوش نشان دهند. طرح این عملیات چریكی با طرح عملیاتی فیدل كاستور در قبام بر ضد با تیستا ، دیكتاتور وابسته به آمریكا در كوبا ، شباهت داشت.
عملیات سیاهكل كه توسط 9 نفر از چریك‌ها آغاز شد، به دلیل دستگیری اتفاقی یكی از كادرهای گروه جنگل ـ به دلایل غیر مرتبط با این گروه ـ به شناسایی آنان توسط ساواك انجامید. به همین علت به زودی با نیروهای ژاندارمری پاسگاه سیاهكل درگیر شدند و پس از تصرف پاسگاه و گرفتن غنائم، با موج عظیم عملیات نیروهای مسلح مواجه و كشته یا اسیر شدند. ساواك در ادامه دسگیری‌ها در مجموع از افراد تیم‌های 33 نفری جنگل و شهر ، 17 تن را دستگیر كرد. از آن عده 13 تن به حكم دادگاه نظامی در اسفند 1349 تیرباران شدند.
5 نفر از افراد گروه جنگل كه در عملیات سیاهكل شركت نداشتند، صبح روز 18 فروردین 1350، سرتیپ فرسیو، دادستان اداره دادرسی ارتش را در تهران ترور كردند. پس از این عملیات، طرح ادغام گروه‌ها و ایجاد سازمان چریك‌های فدایی خلق صورت گرفت. پس از این عملیات ، طرح ادغام گروه‌ها و ایجاد سازمان چریك‌های فدایی خلق صورت گرفت. از این پس كارهایی از قبیل بمب‌گذاری‌در انجمن ایران و آمریكا، دستبرد به بانك‌ها ، قتل مأمورین ساواك ، بمب‌گذاری در سفارت‌خانه های انگلیس، امریكا و عمان؛، دتفر مركزی تلفن و تلگراف بین‌المللی، دفتر هواپیمایی ، قرارگاه‌های پلیس تهران، تبریز ، گرگان، مشهد‌، آبادان و ... توسط سازمان چریك‌های فدایی خلق انجام شد. در سالگرد واقعه سیاهكل ، اعتصاب‌ها و تظاهرات هر چند كوچك در دانشگاه تهران ترتیب داده شد. دراین دوران، به ویژه از سال 1354 رژیم شاه در سایه تبلیغات بر ضد ملحدین تروریست و به بهانه ریشه‌كن ساختن «خرابكاران»، ناآرامی‌های دانشگاه‌ها و مدارس عالی را به نحو چشمگیری سركوب كرد، اما اقدام‌های سازمان‌های فداییان و مجاهدین خلق در شكستن فضای دیكتاتوری شاه و ایجاد روزنه امید برای جنبش دانشجویی مؤثر افتاد.
به رغم همه این فعالیت‌ها ، در اواخر سال 1354، پس از پنج سال مبارزه مسلحانه، كاملا روشن شد كه فعالیت‌های سازمان فداییان خلق نتوانسته است مشعل انقلاب را روشن كند و به این معنا، مبارزه این سزمان با رژیم به بن‌بست رسید. رژیم شاه موفق شده بود شمار زیادی از چریك‌ها را از میان بردارد و با جنگ تبلیغاتی گسترده، جنبش فدائیان خلق را به دانشگاه ها محدود كند. برای مقابله با این فشارها و پایان دادن به بن‌بست، پس از بحث ‌های طولانی، سازمان فداییان خلق به دو شاخه تقسیم شد:
شاخه «اكثریت» كه تا هنگام مرگ حمید اشرف در اوسط سال 1355 توسط وی رهبری می‌شد، بر ادامه جنگ مسلحانه تا شكل‌گیری یك قیام توده‌ای پافشاری می‌كرد.
شاخه «اقلیت» خواهان خودداری از درگیری مسلحانه، گسترش فعالیت‌های سیاسی، به ویژه در میان كارگران كارخانه‌ها و برقراری پیوند نزدیك با حزب توده بود. این گروه در اواسط سال 1355 به حزب توده پیوست و گروه «منشعب از سازمان چریك‌های فدایی خلق وابسته به حزب توده ایران» (فداییان منشعب) را تشكیل داد.
بعد از این انشعاب ، فعالیت چشمگیری از دو گروه كه سلاح‌ها خود را حفظ كرده بودند، مشاهده نشد. با شروع انقلاب در سال 1357 فدایئان بار دیگرظاهر شدند، ولی در ایجاد حركت مردم و برپایی تظاهرات ضد رژیم پهلوی، نقشی نداشتند. در برخوردهای مسلحانه روزهای 21 و 22 بهمن با حمله به پاسگاه‌های پلیس و پادگان‌های نظامی پیشگام بودند و اسلحه و مهمات زیادی را به چنگ آوردند و در نقاط مختلف مخفی كردند.
در طی سال‌های مبارزه سازمان فدائیان، از مجموعه 172 چریك فدایی كشته شده، 73 نفر دانشجو بودند و همچنین 43 نفر دیگر نیز فارغ‌التحصیل دانشگاه بودند.

2ـ سازمان مجاهدین خلق ایران و جنبش دانشجویی

سازمان مجاهدین خلق ایران با استراتژی مبارزه مسلحانه در شهریور 1344 به وسیله سه تن از دانشجویان پیشین دانشگها تهران به نام‌های محمد حنیف‌نژاد ، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع‌زادگان كه فعالیت‌های جبهه ملی و نهضت آزادی آنان را قانع نكرده بود، برای براندازی رژیم شاهنشاهی بنیانگذاری شد.
حنیف‌نژاد در سال 1317 در تبریز به دنیا آمد و در رشته مهندسی ماشین‌های كشاورزی دانشگاه تهران تحصیل كرد. وی در دوران تحصیل با جبهه ملی ، انجمن‌های اسلامی دانشجویان و سپس نهضت آزادی همكاری كرد. حنیف‌نژاد به همراه دیگر اعضای نهضت آزادی در بهمن 1341 به علت مخالفت با رفراندم شاه ، دستگیر و به مدت 7 ماه در زندان بود و پس از آزادی از زندان به دانشگه برگشت و تحصیلات خود را در سال 1342 به پایان رساند. حنیف‌نژاد در دوران دانشجویی، سنگ بنای انجمن اسلامی دانشكده كشاورزی دانشگاه تهران را گذارد.
وی پس از پایان تحصیلات در دوران خدمت سربازی به مطالعه مبارزه مردم كوبا ، الجزایر و ویتنام پرداخت و سپس با گردآوری دوستان دانشجوی خود، هسته اول سازمان مجاهدین خلق را تشكیل داد.
سعید محسن در سال 1318 در زنجان به دنیا آمد. وی ضمن تحصیل در رشته تأسیسات دانشگاه تهران در سال‌های 1339ـ1342 از فعالین جنبش دانشجویی در جبهه ملی ، انجمن اسلامی دانشجویان و نهضت آزادی بود.
او در دوران دانشجویی چند بار به زندان افتاد؛ از جمله یك بار در واقعه اول بهمن 1340 و یك بار پس از قیام 15 خرداد 1342. سعید محسن همانند حنیف‌نژاد پس از پایان تحصیلات به سربازی رفت و سپس در جریان تأسیس سازمان مجاهدین شركت كرد.
علی‌اصغر بدیع‌زادگان در ال 1317 در اصفهان متولد شد و در رشته شیمی دانشگاه تهران تحصیل كرد. در دانشگاه با فعالیت جبهه ملی و نهضت‌ آزادی و مسائل سیاسی آشنایی پیدا كرد. بدیع‌زادگان پس از پایان تحصیلات، به خدمت سربازی رفت و در كارخانه اسلحه‌سازی تهران مشغول به كار شد و در عین حال استاد شیمی دانشگاه تهران بود. وی در جریان تأسیس سازمان مجاهدین خلق همكاری كرد و در سال 1349 در پایگاه‌های الفتح فلسطین آموزش چریكی را فرا گرفت و به صورت مخفی با مقادیری اسلحه و مهمات به ایران بازگشت و تا شهربور 1350 كه دستگیر شد از فعالین سازمان بود.
بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق بلافاصله پس از تأسیس، دست به اقدام علنی نزدند تا هم بتوانند مبانی فكری و ایدئولوژیك خود را تدوین كنند و نیز به كادر خود ، آموزش عمیق فكری و عقیدتی بدهند.
محمد عسگری‌زاده ، دانشجوی رشته مدیرت بازرگانی دانشگاه تهران ، ضمن توضیح چگونگی شروع فعالیت خود درباره انگیزه‌های كار سیاسی خود چنین می‌گوید:
« ... در بدو شروع به كار،‌ فعالیت‌های من از حد مطالعه و تشكیل جلسات مذهبی تجاوز نمی‌كرد و كم كم در اثر مطالعات بیشتر هدف‌ها جنبه سیاسی به خود گرفت و چون در اثر برخورد با جامعه و ادارات و دستگاه‌های دولتی به این نتیجه رسیده بودم كه فساد و فحشا و بی‌عدالتی و ظلم موجود در جامعه، از طریق وعظ و خطابه از بین نخواهد رفت و از طرفی مبارزات آوارگان فلسطینی جهت به دست آوردن سرزمین‌‌های خود و همچنین جنگ‌هایی كه در كشورهای مختلف از قبیل الجزایر به منظور آزادی و استقلال رخ داده، این فكر را در ما تقویت و ثبیت كرد كه در ایران منحصرا از طریق زور و انقلاب می‌توان فحشا ، فقر و بی‌عدالتی را از بین برد و یك حكومت اسلامی برقرار نمود..»
محمد بازرگانی، دانشجوی مدرسه عالی بازرگانی و از افراد كادر مركزی سازمان نیز می‌نویسد:
«... ایدئولوژی ما اسلام بوده و هدف نهایی آن پیشبرد هدف‌های عالیه اسلامی و راه رسیدن به این هدف در شرایط فعلی مبارزه مسلحانه بوده كه قصد عملی كردن آن را داشتیم .... »
علی باكری[برادر شهیدان مهدی و حمید باکری] نیز ضمن اشاره به مبارزه گروه‌های سیاسی طی سال‌های 41ـ1340 و ناكامی آنها اظهار می‌دارد:
«... وقایعی كه در مورد نهضت نفت و حكومت مصدق به وقوع پیوست باعث گردید این فكر تثبیت شده در من به وجود آید كه رژیم ایران مانند بسیاری از رژیم‌های دیگر جهان وابسته به امپریالیسم آمریكا و انگلیس است و برنامه‌هایش در جهت حفظ منافع خود و امپریالیسم می‌باشد. بنابراین ملت همیشه تحت فشار سیاسی ، فقر و بدبختی و فساد می‌باشد و عامل اصلی اینگونه درماندگی‌ها را رژیم فعلی می‌دانیم. بنابراین با توجه به زمینه‌هایی كه از قبل داشتیم بوجود آوردن یك جامعه دمكراتیك و ایجاد وضع عادلانه هدف و انگیزه من بود...»
در مجموع از دیدگاه كادر مركزی سازمان مجاهدین خلق كه عمدتاً دانشجو و فارغ‌التحصیل دانشگاه بودند، وجود فقر ، نابرابری و بی‌‌عدالتی‌، ظلم و ستم در جامعه و نیز وابستگی دولت ایران به امپریالیسم غرب باعث شده بود كه این افراد برای به دست آوردن مساوات و برابری، آزادی و استقلال دست به تشكیل سازمان مذكور بزنند و از آنجا كه احساس می‌كردند رژیم شاه از طریق مسالمت‌امیز قابل اصلاح نیست به مبارزه مسلحانه رو آوردند.
به لحاظ فكری ، اعضای سازمان مجاهدین ضمن حضور در سخنرانی‌های مسجد هدایت و حسینیه ارشاد ، كار مطالعاتی بر روی انقلاب‌های كوبا ، چین ، روسیه والجزایر ، نظریات سوسیالیستی و ماركسیستی، تاریخ ایران ، قرآن ، نهج‌البلاغه و سایر متون مذهبی را در برنامه خود قرار دادند. همچنین آثار آیت الله طالقانی ، مهندس مهدی بازرگانی و به ویژه دكتر علی شریعتی مورد توجه آنان قرار گرفت.
از دیدگاه آنها همانوطور كه مهندس ابزرگان و دكتر سحابی توانستند به برخی از باورهای دینی ، لباس علمی بپوشانند، چنین روشی را می‌توان درباره اصول دین و چارچوب اعتقادی اسلام نیز به كار گرفت.
از سوی دیگر افكار آیت‌الله طالقانی و آثارش نظیر « مالكیت در اسلام» ، «حكومت اسلامی» و تفسیرهای وی از قرآن ، مجاهدین را به این باور ترغیب كرد كه اسلام، دین عدالت اجتماعی و سازگار با مقتضیات اجتماعی هر عصری است و همچنین آثار دكتر شریعتی ، روح مبارزه سیاسی بر اساس افكرا اسلامی را در آنان تقویت كرد.
اندشیه‌های مجاهدین خلق به تدریج از افكار و جهان ‌بینی معلمین اولیه آنان فراتر رفت. آنان در توسعه اندیشه‌های خود و متأثر از اندیشه‌های ماركسیستی رایج در میان جریان‌های رادیكال مخالف رژیم، به تدریج در تبیین و تلفیق برخی از نظریات پرطرفدار ماركسیسم در قالب باورهای اسلامی تلاش كردند. به این ترتیب ردپای نظریه‌های ماركسیستی در زمینه‌های تكامل اجتماعی، تضاد دیالكتیك؛ ماتریالیسم تاریخی و برخی دیگر از مقولات در اندیشه‌های مجاهدین پدیدار شد و به تدریج پررنگتر و متداول گردید.
سازمان مجاهدین در ارزیابی مشكلات جامعه ایران، نظریات فدائیان خلق را با پوشش اسلامی تكرار می‌كرد. از دیدگاه این سازمان، ایران زیر سلطه امپریالیسم آمریكا قرار داشت. انقلاب سفید، ایران را از جامعه‌ای فئودالی به جامعه بورژوازی كاملا وابسته به امپریالیسم غرب تبدیل كرده و كشور را در معرض خطر امپریالیسم فرهنگی ، نظامی ، اقتصادی و سیاسی قرار داده بود. همچنین رژیم پهلوی فقط با ایجاد خفقان و تكیه بر ارعاب و تبلیغات حكومت می‌كند و تنها راه از بین بردن اختناق ، توسل به مشی مبارزه مسلحانه و خشونت‌بار است.
سازمان مجاهدین همانند ماركسیست‌ها در كنار مبارزه با امپریالیسم ، پی‌گیر جامعه بی‌طبقه در ایران و جلوگیری از استثمار فرد بود؛‌ با این تفاوت كه نظام بی‌طبقه توحیدی را تبلیغ می‌كرد.
به هر حال نظر مجاهدین آنقدر به ماركسیست‌ها نزدیك شد كه رژیم شاه آنها را « ماركسیست‌های اسلامی» نامید. سازمان مجاهدین در پاسخ اعلام كرد هر چند كه ماركسیسم را به عنوان روش پیشرفته تحلیل اجتماعی پذیرفته است اما ماتریالیسم را مردود می‌داند و اسلام را سرچشمه تفكر و ایدئولوژی خود می‌شناسد. همچنین علت نزدیك اسلام به ماركسیسم را به وجود دشمن مشترك و اهداف مشتركی همچون عدالت اجتماعی و فرهنگ مبارزه اعلام كردند.
پس از دستگیری رهبران اولیه سازمان مجاهدین خلق در سال 1350، گرایش به ماركسیسم گسترش بیشتری پیدا كرد و نهایتاً در سال 1354 در جزوه‌ای با عنوان «بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیك» اعلام كردند فلسفه انقلابی راستین را در ماركسیسم باید جستجو كرد نه در اسلام. زیرا ماركسیسم ، ایدئولوژی رستگاری و رهایی طبقه كارگر است؛ اما ایدئولوژی اسلام متتلق به طبقه متوسط است.
پس از این واقعه،سازمان مجاهدین خلق به دو جناج رقیب تقسیم شد: مجاهدین مسلمان كه به اصول اسلامی وفادار ماندند و مجاهدین ماركسیست‌ها به همان عنوان قبلی.

فعالیت‌ها و عملكرد سازمان مجاهدین خلق

مؤسسین سازمان مجاهدین خلق پس از گفتگوهای اولیه، شناسایی و جذب نیروها و تشكیل سلول‌های كوچكی در قزوین ، تبریز ، مشهد ، اصفهان ،‌شیراز ، كرمانشاه ، كرمان و بانه در سال 1347 با تشكیل كمیته مركزی به بررسی روستاها و چگونگی امكان فعالیت سیاسی و مبارزاتی در آنجا ، برنامه‌های آموزشی و چگونگی تشكیل خانه‌های تیمی پرداختند.
در طی سال‌ 1347 پس از تكمیل مطالعات به این نتیجه رسیدند با اجرای برنامه اصلاحات ارضی امكان آغاز مبارزه در روستاها فراهم نیست و شهرها برای انجام عملیات مناسب‌تر هستند. از این رو كمیته مركزی با افزایش تعداد نیروهای خود نسبت به تشكیل گرو‌ه‌های فنی ، اطلاعات ، تبلیغات ، تداركات ، تسلیحات و الكترونیك پرداخت و زمینه را برای تدارك مبارزه مسلحانه آماده كرد. تعلیم فنون ورزشی كشتی و جودو، رانندگی با خودرو و موتور سیكلت و سایر آموزش‌های عمومی در برنامه كار قرار گرفت. از طرف دیگر با برقراری ارتباط با دفتر نمایندگی سازمان آزادی‌بخش فلسطین در دوبی نسبت به اعزام اعضای سازمان به پایگاه‌های الفتح برای كسب آموزش‌های نظامی اقدام شد.
در خرداد 1349 یك گروه سه نفره با تهیه شناسنامه و گذرنامه جعلی از طریق دوبی به لبنان رفتند. متعاقب آن 6 نفر دیگر با همین روش به دوبی رفتند تا از آنجا به اردوگاه‌های چریكی الفتح در لبنان بروند؛ اما پلیس دوبی آن 6 نفر را به گمان اینكه قاچاقچی هستند دستگیر و به زندان انداخت و قصد داشت آنان را به تهران بازگرداند و به مقام‌های انتظامی ایران تحویل دهد. مجاهدین خلق وقتی از این موضوع با خبر شدند و نتوانستند اعضای زندانی را آزاد كنند، طرح ربودن هواپیما را ریختند. سه نفر از اعضا سازمان به عنوان مسافر سوار هواپیما شدند و پس از حركت ، مسیر هواپیما را به طرف بغداد منحرف كردند. بعد از ورود به بغداد مقام‌های عراقی به آنان ظنین شدند و با اعمال شكنجه سعی كردند تا هویت اصلی آنان را بفهمند. سرانجام با میانچیگری مقام‌های فلسطینی ، مجاهدین موفق شدند خود را به پایگاه فلسطینی‌ها در اردن برسانند. ساواك یك سال بعد ، از هویت هواپیما ربایان و تشكیل یك گروه چریكی آگاه شد؛ اما هنوز اطلاع دقیقی از چگونگی این سازمان نداشت. متعاقب این جریان ، سازمان مجاهدین‌، 10 نفر دیگر را از تهران به اردن فرستاد تا در اردوگاه‌های الفتح آموزش نظامی ببیند. روند اعزام به اردوگاه‌های نظامی افراد تا سال 1357 ادامه داشت.
به لحاظ عملیاتی پس از واقعه سیاهكل توسط فداییان خلق ، مجاهدین خلق وادار به شتاب در اجرای عملیات نظامی شدند تا آنان متوجه شوند در پیشقراولی نبرد مسلحانه تنها نیستند. از این رو عملیات خود را از مرداد 1350 برای قطع سیستم اصلی برق سراسری و برهم زدن جشن‌ها ی2500 ساله شاهنشاهی طراحی كردند.
مجاهدین خلق برای تهیه اسلحه و دینامیت به فردی بنام شاه مراد دلفانی ، از اعضای سابق حزب توده كه در سال‌های 1341ـ1342 با ناصر صادق ( از اعضای كادر مركزی سازمان) آشنایی داشت، مراجعه كردند. دلفانی پس از آزادی از زندان با ساواك همكاری داشت و اطلاعاتی را در اختیار ساواك قرار داد.
ساواك نیز با همان شیوه‌ای كه فداییان خلق را دستگیر كرد، به شناسایی سازمان مجاهدین پرداخت.
در شهریور 1350 قبل از بمب‌گذاری برق، در طی مدت كوتاهی 69 تن از اعضا یا هواداران سازمان مجاهدین را دستگیر كرد. از این افراد 24 نفر دانشجو ، 27 نفر مهندس ، 4 نفر كارمند دانشگاه ، 4 نفر دبیر دبیرستان ، 3 نفر حسابدار ، 4 نفر استاد دانشگاه ، 2 نفر بازاری و یك نفر راننده قطار بودند. به این ترتیب از تركیب افراد كاملا مشهود است كه بیش از 90 درصد افراد ، دانشجویان دانشگاهی بودند.
12 نفر از دستگیر شدگان از جمله حنیف‌نژاد، سعید محسن و بدیع‌زادگان محكوم به اعدام شدند و بقیه به محكومیت‌های حبس ابد و زندان‌های طولانی محكوم شدند. پس از این واقعه ، اعضای باقیمانده از جمله رضا رضایی ، كاظم ذوالانوار و بهرام راستین كه هر سه دارای تحصیلات دانشگاهی بودند با تشكیل كمیه مركزی به تجدید ساختار سازمان مجاهدین خلق پرداختند. با قتل رضایی و دستگیری ذوالانوار در سال‌های 50ـ1351 ، تقی شهرام ، 25 ساله و فارغ‌التحصیل ریاضی از دانشگاه تهران و مجید شریف واقفی‌، مهندس برق و 24 ساله از دانشگاه آریامهر كه هر دو از دوران دانشجویی با سازمان مجاهدین در ارتباط بودند به كمیته مركزی راه یافتند و به جذب افراد جدید پرداختند. بسیاری از تازه‌ واردها از دانشجویان و نیز از علاقه‌مندان به كنفرانس‌های حسینیه ارشاد ، مدرسه علوی و مسجد هدایت بودند.
در سال 1352 سازمان مجاهدین ، سلول‌هایی در اصفهان، شیراز ، مشهد ، قزوین، كرمانشاه ، زنجان و تبریز ایجاد كرد و روابط خود را گسترش داد. جهت دریافت كمك‌های مالی با بازاریان در ارتباط بود. همچنین با نهضت آزادی، انجمن اسلامی دانشجویان، كنفدراسیون دانشجویان ایرانی، جبهه ملی ، فلسطینی‌ها ، دولت لیبی و جمهوری دموكراتیك یمن و ... در ارتباط بود.
سازمان مجاهدین خلق نشریات پیام مجاهد و جنگل و دیگر انتشاراتش را در آمریكا، اروپا و هندوستان در دسترس هزاران دانشجوی ایرانی می‌گذاشت. در درون زندان نیز از طریق جلسات گفت و شنود، اعتصاب غذا، مبادله نامه‌ها به داخل و خارج زندان فعالیت داشتند. همچنین در زندان ، افراد جدیدی از گروه‌های كوچك مسلمان را كه به زندان افتاده بودند جذب كردند، از جمله گروه‌ حزب‌الله كه در دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران تشكیل شد، گروه والفجر كه دانشجویان شیعه بلوچستانی در دانشگاه تهران آن را بنیان گذاشتند، گروه ابوذر كه در دبیرستان‌های نهاوند ایجاد گردید و گروه ولی‌عصر كه با ابتكار دانشجویان دانشگاه مشهد سازمان یافت و اداره شد.
در طی سال‌های 1351ـ1354 سازمان مجاهدین دست به یك سلسله كارهایی در جهت مبارزه با رژیم شاه زد. در اردیبهشت 1351، یك هفته پس از اعدام اولین گروه از مجاهدین، به یك پاسگاه پلیس در تهران حمله كردند. سپس دفتر مجله «این هفته» را كه به اشاعه فرهنگ غرب و تخریب روحیه خلق متهم شده بود، منفجر كردند. همچنین در بهار 1351 به مناسبت بازدید نیكسون، رییس جمهوری آمریكا از ایران، در دفتر اداره اطلاعات آمریكا، انجمن ایران و آمریكا، دفاتر پپسی‌كولا، جنرال موتور ، شركت نفت دریایی و هتل اینترنشنال، بمب‌هایی را منفجر كردند. اتومبیل ژنرال‌ هارولد پرایس، رییس هیأت مستشاری آمریكا را در ایران به گلوله بستند؛ اما موفق به كشتن او نشدند. همچنین بمبی را در آرامگاه رضا شاه منفجر كردند.
در 12 مرداد 1351 به نشانه اعتراض به ورود ملك حسین، پادشاه اردن به ایران یك بمب در سفارت اردن منفجر كردند.
مجاهدین، چند روز بعد سرتیپ طاهری، رییس اطلاعات شهربانی را در نزدیكی خانه‌اش با ضرب گلوله كشتند. در شهریور ماه نیز در مراكز سازمان دفاع غیرنظامی ، نمایشگاه صنایع نظامی، كلوپ شاهنشاهی، فروشگاه‌های كوروش و فردوسی و اسلحه‌خانه پلیس قم بمب‌گذاری كردند. در پایان همین ماه با پلیس تهران به درگیری مسلحانه پرداختند كه تعداد از آنان دستگیر و محاكمه شدند.
در سال 1352 دوبار با پلیس به زد و خورد خیابانی پرداختند و در ساختمان‌های هواپیمایی پان امریكن، كمپانی نفت شل، سینما راویوسیتی ، هتل اینترنشنال و سازمان برنامه و بودجه بمب‌گذاری كردند و سرهنگ لویز هاوكینز را به قتل رساندند. در اواخر همین سال به یكی از مراكز پلیس در اصفهان حمله كردند. همچنین در دانشگاه صنعتی آریامهر با همكاری فدائیان خلق ، اعتصابی را سازمان دادند. در ادامه این عملیات‌ها در سال 1352 به نشانه اعتراض به بازدید پادشاه عمان از تهران و اعلام همبستگی با مردم ظفار در جنگ با پادشاه عمان، در ساختمان بانك عمان، جلوی سفارت انگلستان و نیز دفتر هواپیمایی پان امریكن ، بمب‌هایی منفجر كردند.
در فروردین سال 1353 به مناسبت دومین سالگرد اعدام اولین دسته مجاهدین در صدد انفجار دفتر گارد در دانشگاه تهران بر‌آمدند. چهارم خرداد 1353 در سالگرد اعدام دسته دوم مجاهدین، در سه ساختمان شركت‌های چند ملیتی بمب منفجر كردند. در اویل تیر ماه ، پس از اینكه پلیس برای شكستن اعتصاب كاركنان كارخانه لندرور در تهران به زور متوسل شد، مجاهدین در نزدیكی پاسگاه ژاندارمری و پنج كارخانه دیگر كه شایع بود با اسرائیل ارتباط دارند ، بمب منجفر كردند.
در اوایل تیر 1353 به مناسبت بازدید كیسینجر ، وزیر خارجه آمریكا از تهران ، در دفتر كمپانی Itt و یكی دیگر از دفاتر نمایندگی شركت‌های آمریكا‌یی ، بمب منجفر كردند. در ماه‌های بعد در دانشگاه آریامهر تظاهراتی ترتیب دادند. در بهمن 1353 پاسگاه ژاندارمری لاهیجان را با بمب منفجر كردند و در اسفند ماه سرگرد زندی‌پور ، از متصدیان زندان را كشتند. در اردیبهشت 1354 به تلافی اعدام نه زندانی سیاسی ، دو مستشار آمریكایی و یك افسر نیروی هوایی ایران را ترور كردند.

سازمان مجاهدین خلق در سال‌های 1354ـ 1357

بعد از اعلام «بیانیه تغییر مواضع ایدئولوژیك» در سال 1354، شكافی عظیم در میان اعضای سازمان مجاهدین ایجاد شد. اكثریت مجاهدین به ماركسیسم رو آوردند و اقلیتی از آنها تحت عنوان مجاهدین مسلمان به اصول مذهبی پافشاری كردند. البیته جدایی و انشعاب مجاهدین، ناگهانی و غیرقابل انتظار نبود، زیرا كسانی نظیر تقی شهرام و بهرام آرام چنین مباحث ایدئولوژیكی را مطرح و بر روی آن پافشاری می‌كردند. بسیاری از كسانی كه به ماركسیسم گرویدند، از افراد مسلمان متعصب و معتقد به اصول توحید بودند؛ مانند روحانی و حق‌شناس كه در تیم ایدئولوژی اصلی و اولیه عضویت داشتند یا پوران بازرگان، همسر حنیف‌نژاد، كه از معتقدین به مذهب بود.
سرخوردگی مجاهدین از پشتیبانی روحانیون از آنان، ناتوانی جذب روشنفكران جدید كه گرایش به مذهب نداشتند و نیز شتاب در عضوگیری و اطاعت كوركورانه از كادر رهبری سازمان كه به ماركسیسم رو آورده بودند، از جمله دلایل گرایش به ماركسیسم ذكر شده است. البته در طی سال‌های تشكیل تا 1354، تعدادی از روحانیون از جمله آیت‌الله طالقانی، آیت‌الله منتظری، لاهوتی و هاشمی رفسنجانی به سازمان مجاهدین خلق كمك كردند و همین موضوع باعث دستگیری آنان در سال 1354 شد. همچنین اعتراض چند تن از علمای حوزه علمیه قم به محاكمه و محكومیت مجاهدین و نیز برگزاری مجلس ختم برای اعدام شدگان از طرف روحانیون قابل توجه است، اما در مجموع، مواضع فكری سازمان مجاهدین به گونه‌ای بودكه امكان اتحاد را ضعیف می‌كرد و به ویژه امام خمینی پس از بررسی چند كتاب مجاهدین خلق از تأیید آنان خودداری كرد.
پس از اعلامیه مواضع ایدئولوژیك سال 1354 ، مجاهدین ماركسیست تا حفظ آرم سازمان و تغییر علائم و نشان‌های گذشته، حذف آیات قرآن و تاریخ پیدایش سازمان و نیز افزدون مشت گره خورده به نشانه وابستگی به طبقه كارگر ، آرم جدیدی را برای خود تهیه كردند. نشریه «جنگل» را به جای «مجاهد» به عنوان ارگان سازمان منشتر كردند و هر سه ماه یكبار نیز نشریه «قیام كارگر» را انتشار دادند.
مجاهدین ماركسیست با سازمان فدائیان خلق درباره ادغام دو سازمان ماركسیست به گفتگو نشستند ولی به زودی با توسل به دو دلیل كه سازمان فدایی هنوز با ریشه‌های كاسترویی خود پیوند دارد و از محكوم كردن سوسیال امپریالیسم شوروی خودداری می‌كند و با عوامل مشكوكی مانند حزب توده و جبهه ملی رابطه پنهانی دارد،‌ گفتگو را قطع كردند. فدائیان خلق نیز مجاهدین ماركسیست را به پذیرش كوركورانه مائوئیسم و مدعیان دروغ‌پرداز طرفدار طبقه كارگر و فرصت‌طلب متهم كردند.
مجاهدین ماركسیست از طرف دیگر به تسویه حساب با برخی از اعضای برجسته سازمان كه بر روی اصول اسلامی پافشاری داشتند، پرداختند. از جمله مجید شریف‌واقفی و مرتضی صمدیه لباف را ربودند. شریف واقفی را به شهادت رساند و لباف را نیز زخمی كردند و در دام پلیس انداختند.
مجاهدین ماركسیست در ادامه فعالیت‌ها به نفوذ در كارخانه‌ها و كارگران ، برقراری ارتباط نزدیك‌تر با سازمان آزادیبخش فلسطین، مبارزین ظفار، جمهوری دموكراتیك یمن و ماركسیست‌های وابسته به كنفدراسیون دانشجویان ایرانی پرداختند.
مجاهدین مسلمان نیز دچار اختلاف نظر و پراكندگی شدند. كادرهای دستگیر نشده در تهران و شهرستان‌ها برای حفظ سازمان فعالیت كردند. لطیف‌الله میثمی گروهی را كه پس از انقلاب «نهضت راستین»، در تبریز گروهی بنام «فریاد خلق خاموش نشدنی است». در زنجان و مشهد به نام «مجاهدین» فعالیت می‌كردند. برخی از گروه‌ها از چند نفر كه نوعاً در یك شهرستان گرد هم می آمدند ، فراتر نمی‌رفتند و برخی شامل نیروهای جدید و برخی نیز از بقایا و تكه پاره‌های مجاهدین بودند كه تغییر ایدئولوژی نداده و بر سر مواضع اسلامی باقی مانده بودند.
در زندان قصر نیز مجاهدین به رهبری مسعود رجوی به تجدید سازمان و فعالیت پرداختند. اقدام به بمب‌گذاری در دفتر حزب رستاخیز، حمله به پلیس ، افراد ساواك ، ساختمان‌های دولتی و مراكز متعلق به انگلیس و آمریكا، از جمله كارهای مجاهدین مسلمان در این دوران است ...
در طی دورانی كه مجاهدین مسلمان تلاش می‌كردند از ماركسیست‌ها فاصله بگیرند. بخشی از روحانیون، خواهان برخورد تند با ماركسیست‌ها بودند و برخی همچون ایت‌الله طالقانی، آیت‌الله منتظری، لاهوتی، مهدوی كنی و هاشمی رفسنجانی رأی به جدایی از ماركسیست‌ها و خاتمه یافتن «اتحاد استراتژیك» دادند. طی فتاوای معروفی كه در اوایل سال 1355 از طرف روحانیون صادر شد، زندگی اشتراكی با ماركسیست‌ها پایان یافت. رهبری مجاهدین در زندان به ویژه مسعود رجوی، به صدور این فتوا اعتراض داشتند؛ در عین حال خود را حداقل برحسب ظاهر ملزوم به رعایت آن می‌دیدند. پس از این گروهی از مجاهدین به انتقاد از مسعود رجوی پرداختند و از آن فاصله گرفتند. از جمله شهید محمدعلی رجایی و عزت‌الله سحابی كه به طور كلی از آنان جدا شدند.
در هر حال انشعاب سال 1354 ، اختلاف‌های موجود و درگیری‌های گروه‌های مختلف سازمان مجاهدین، ضربات مهلكی را بر این سازمان وارد كرد. ساواك در طی مدت زمان كوتاه پس از انشعاب توانست تعداد زیادی از افراد و گروه‌های پراكنده ماركسیست و مذهبی وابسته به سازمان مجاهدین را به تدریج شناسایی كند و از بین ببرد؛ به طوری كه از اواسط سال 1355 دیگر عملا سازمانی وجود نداشت.
از طرف دیگر انشعاب در سازمان مجاهدین باعث شد كه بر خلاف دوره‌های قبل كه عمدتاً فعالیت‌های سیاسی دانشجویی به صورت مشترك انجام می‌شد و در حقیقت یك اتحاد استراتژیك بین نیروهای ماركسیست و مذهبی در مقابله با شاه وجود داشت، برنامه‌های مشترك خاتمه یافت و با بدبینی شدیدی كه بین ماركسیست‌ها و مذهبی‌ها شكل گرفت، روند چندگانگی نیروهای سیاسی در دانشگاه‌ها، زندان‌ها و جامعه اتفاق افتاد و به طرف مرزبندی دقیق نیروها رفت. گرو‌ه‌های مسلح مذهبی هم كه شكل گرفتند بر خلاف قبل، از همكاری با نیروهای ماركسیست پرهیز داشتند. زیرا معتقد بودند آنها به لحاظ اعتقادی با ما اختلاف دارند و در بین راه به ما خیانت می‌كنند و از پشت خنجر می‌زنند.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط