عرفان نمايي‌ها، دردها و درمان‌ها

آنچه مي‌خوانيد حاصل گفتگوي ما با حجت الاسلام و المسلمين حسينعلي رحمتي، از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه و از پژوهشگران فلسفه، کلام معارف اسلامي و غرب است.
سه‌شنبه، 7 شهريور 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
عرفان نمايي‌ها، دردها و درمان‌ها
عرفان نمايي‌ها، دردها و درمان‌ها



 

گفتگو با حجت الاسلام و المسليمن حسنعلي رحمتي

آنچه مي‌خوانيد حاصل گفتگوي ما با حجت الاسلام و المسلمين حسينعلي رحمتي، از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه و از پژوهشگران فلسفه، کلام معارف اسلامي و غرب است.
انتشار مقاله وي در کنگره عارف حکيم، آيت الله العظمي شاه آبادي با عنوان شعبده اهل راز (درنگي در عرفان نمايي‌ها و شبه عرفان‌هاي جامعه امروز ايران، دردها و درمان‌ها) بهانه اين گفتگو بوده است.

موضوع بحث ما درباره مساله عرفان نمايي‌ها يا شبه عرفان‌ها در جامعه امروز ايران است. ابتدا مقصود خود را از اين اصطلاح بيان کنيد.

بسم الله الرحمن الرحيم. از آنجا که اين موضوع با حوزه عرفان در ارتباط است، ابتدا بايد اشاره کنيم که توجه به امور عرفاني و سلوک معنوي، موضوعي است که در زندگي بشر سابقه‌اي ديرينه دارد. اين گرايش با شدت و ضعف متفاوت در همه جوامع و اديان وجود داشته است و دارد و هر يک از اينها هم شاخصه‌ها و ويژگي‌هاي هويت بخش خود را دارند به گونه‌اي که شما امروزه با عنوان‌هايي چون عرفان شرقي، غربي يا اسلامي، مسيحي، يهودي و بودايي رو به رو هستيد که درباره هر کدام آثار زيادي نوشته شده و حتي برخي از آنها به عنوان رشته‌اي علمي در دانشگاه‌ها و مجامع پژوهشي دنيا مطرح شده و صاحب نظران، نويسندگان و نظريه پردازان خاص خود را دارد.
عرفان در انديشه و مکتب اسلامي هم جايگاه و شان شايسته‌اي دارد و در جهان اسلام نيز قدمتي به‌ اندازه پيدايش خود اسلام دارد. يکي از مهمترين جنبه‌ها و جلوه‌هاي زندگي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)، امامان بزرگوار و ديگر پيشوايان اسلامي وجود روح عرفاني و سلوک معنوي در ايشان بوده است. مروري بر آيات و روايات برجا مانده از اين بزرگان و همچنين مطالعه احوالات آنان نشان دهنده اين موضوع است. بخشي از آموزه‌هاي اسلامي را دستورالعمل‌ها، راهکارها، اذکار و دعاهايي تشکيل مي‌دهد که از طرفي بيانگر لزوم توجه انسان به امور عرفاني است و از طرف ديگر، ناظر به طراحي مسيري است که در آن عرفان اسلامي با ديگر ابعاد اسلام ارتباطي منظومه وار و منطقي پيدا مي‌کند و همچنين مانع از آن مي‌شود که سالک در مسير خود به وادي افراط و تفريط بيفتد.
نکته ديگري که مقدمه ورود به بحث و پاسخ به پرسش مطرح شده است، آن که همواره در جوامع اسلامي، گرايش‌ها و حرکت‌هاي فردي يا گروهي بوده است که به نوعي با آن جريان اصيل عرفاني مرزبندي و زاويه داشته است. اين موارد را مي‌توانيم جريان‌هاي غير اصيل بناميم؛ البته اين جريان‌ها يا فرقه‌ها تنها بخشي از مصاديق آن چيزي است که در جامعه امروز ايران، شبه عرفان يا عرفان نما ناميده مي‌شوند. در اين ميان بايد از نگرش‌ها، نحله‌ها و فرقه‌ها و گروه‌هاي ديگري نيز نام برد که برخي از آنها اصلا ديني نيستند و چنين ادعايي نيز ندارند بلکه با اهدافي چون ايجاد آرامش يا معنا بخشي به زندگي و با ادعاي درمان مشکلات روحي و معنوي افراد شکل گرفته‌اند.
بنابراين در بحث حاضر وقتي سخن از افراد يا جريان‌هاي غير اصيل عرفاني به ميان مي‌آيد چه در تبيين بحث و چه در نقد و بررسي اين جريان‌ها و چه در انتخاب نوع رويکرد به آنها، بايد به اين تنوع و گونه گوني توجه جدي داشت؛ چرا که اهداف، انگيزه‌ها، تاثيرات و پيامدهاي هر يک از اين موارد با يکديگر متفاوت است.
حال اگر بخواهيم مبنايي براي بحث خود پيدا کرده و ويژگي‌هاي مشخصي براي شبه عرفان‌هاي امروز در جامعه خود پيدا کنيم، ابتدا لازم است شاخصه‌هاي آنچه عرفان اصيل و قابل دفاع مي‌دانيم را بيان کنيم تا از اين راه بتوان موارد غيراصيل را باز شناخت.
در اين بحث، ما عرفاني را اصيل دانسته و از آن دفاع مي‌کنيم که اين ويژگي‌ها را داشته باشد:
اول داراي يک ساختار معرفتي و انسان شناختي نظام مند باشد. به اين معنا که مبتني بر يک ديدگاه قابل توجيه (stifable) درباره انسان و جهان باشد.
دوم، در ارتباط با يک مبدا متعالي، يعني خداوند باشد.
سوم، اهداف و انگيزه‌هاي مشروع و صحيح داشته باشد. به اين معنا که هدفش گشودن افق‌هايي فراتر از افق‌هاي عالم ماده روي انسان و گستردن شعاع انديشه و شهود او، همچنين راه براي انسان به سوي رشد و سعادت باشد. با اين شاخصه، عرفان‌ها و مدعياني که در پي اهداف مادي يا نردبان کردن ديگران براي رسيدن به مقاصد سياسي، کسب شهرت و مانند آن هستند، از دايره عرفان اصيل خارج مي‌شوند.
چهارم، عرفان اصيل آن است که از روش و ابزارهاي مشروع، معقول و منطقي بهره گيرد. با اين ويژگي، افراد و گروه‌هايي که براي رسيدن به مقصود از انجام اعمال و رفتار غير شرعي و گاه غير اخلاقي يا حتي غير عقلاني استفاده مي‌کنند، همچنين کساني که در سلوک معنوي، خود را بي نياز از شرع و دستورهاي ديني مي‌دانند در جرگه عرفان نماها قرار مي‌گيرند.
پنجم، متعادل و به دور از افراط و تفريط باشد. تاکيد بر اين موضوع به خاطر خارج کردن آن رويکردهايي است که به عنوان مثال، عرفان و خودسازي را مستلزم بريدن از جامعه، فرار از مسووليت‌ها و تعهدهاي الهي و انساني و تلاش براي بيرون کشيدن گليم خود از آب مي‌دانند.
و آخر اين که يکي ديگر از ويژگي‌هايي که براي يک فرآيند معنوي و عرفاني اصيل مي‌توان برشمرد، ارائه اين امور از سوي افراد صالح و شايسته است. توجه به اين موضوع از آن رو مهم است که بدانيم برخي مشکلات و پيامدهاي ناگواري که گاهي براي دعوت شده‌ها به افراد، فرقه‌ها، گروه‌ها و محفل‌هاي معنوي و عرفاني پيش مي‌آيد نه به خاطر سوءنيت مسوولان و گردانندگان اين محافل، بلکه به خاطر آن است که اين افراد، صلاحيت‌هاي علمي و عملي لازم را براي هدايت معنوي ديگران ندارند، بنابراين باعث بروز مشکلاتي براي خود و بقيه مي‌شوند.
بايد توجه داشت ويژگي‌هاي بيان شده معطوف به تعريفي از عرفان مبتني بر دين بود. نماينده عرفاني چنين تعريفي در اسلام، کساني چون امام علي (عليه السلام) و سيدالشهدا (عليه السلام) هستند، يعني کساني که در عين داشتن سلوک معنوي و عرفاني، در بطن تحولات جامعه حضور داشتند و در واقع مصداق «کن في الناس و لا تکن مع الناس» بودند. غير از ايشان هم در تاريخ اسلام، کساني بوده‌اند که به‌اندازه خود کوشيده‌اند وجوه و جوانب گوناگون را در خود جمع کنند و بين عمل به آموزه‌هاي عرفاني و تقيد به شريعت تناقضي نبينند و از طرف ديگر هم در عين توجه به امور معنوي و دروني، از سرنوشت مکتب و جامعه خويش غافل نمانند.
تاکيد مي‌کنم اگر کسي با تعريف و شاخصه‌هايي که گفته شد، موافق نباشد در آن صورت مفهوم و مصداق عرفان اصيل و هم شبه عرفان يا عرفان نمايي در نزد او متفاوت خواهد بود. به هر صورت چنانچه عرفان اصيل را عرفاني بدانيم که ابعاد و ويژگي‌هاي ياد شده را داشته باشد، مي‌توانيم تصوير و تعريفي نسبتا روشن از افراد و جريان‌هاي عرفاني غير اصيل به دست آوريم. بر اساس اين تعريف، شبه عرفان‌ها يا عرفان نماها، مواردي هستند که دست کم يکي از شرايط ياد شده را نداشته باشند که اينها طيفي وسيع از عرفان‌هاي غيرديني، عرفان‌هاي مبتني بر برداشت‌هاي نادرست از دين، طالع بيني‌هاي مدعي عرفان، خرافه گرايي‌ها، عرفان‌هاي موسوم به سرخ پوستي، آثار کساني چون کاستاندا و کوئيلو و مواردي از اين گونه را در بر مي‌گيرد.

به چه دليل آسيب شناسي عرفان نمايي‌هاي معاصر براي جامعه امروزي ايران ضروري است؟

همان گونه که پيشتر هم به آن اشاره شد، پيدايش جريان‌هاي عرفاني غيراصيل، موضوع جديدي نيست و در طول تاريخ در اسلام، اديان ديگر، در ايران و ديگر نقاط جهان سابقه داشته است. نقد و بررسي اين جريان‌ها نيز دست کم در تاريخ اسلام وجود داشته است، بنابراين آسيب شناسي آنها در جامعه امروز ما؛ گر چه لازم و ضروري است، ولي موضوعي جديد و نوپيدا نيست، اما آنچه ايجاب مي‌کند که اين مساله مورد توجه و آسيب شناسي قرار گيرد، پيامدها و تبعات ناگواري است که از رهگذر پيدايش و گسترش اين عرفان نمايي‌ها، دامنگير مکتب، فرد و جامعه مي‌شود. برخي از اين پيامدها عبارت است از: مخدوش کردن چهره عرفان اصيل ديني و حتي ايجاد بدبيني به خود دين، ايجاد روحيه انزواطلبي و جامعه گريزي در افراد و دور کردن آنها از انجام وظايف و تعهدات فردي و اجتماعي، تشويق و ترغيب افراد به انجام افعال خلاف شرع، عقل يا عرف و همچنين بي توجهي به دستورات و مناسک شرعي، يا ارتکاب اعمال و رفتار خلاف اخلاق، از هم پاشيدن کانون خانواده و ايجاد نزاع و درگيري بين افراد و اقوام، اختلال در نظم جامعه، ميدان يافتن افراد شياد و فريبکار، ايجاد ياس، انفعال و سرخوردگي در جامعه.
در اينجا توجه به 2 نکته ضرورت دارد: يکي آن که نمي‌توان پيامدهاي عنوان شده را براي همه افراد يا جريان‌ها و فرقه‌هاي مدعي عرفان به يک اندازه صادق دانست، بلکه مقصود آن است که هر کدام يا چند مورد از اين پيامدها مي‌تواند درخصوص هر گروه عرفان نمايي به وجود آيد. به عنوان مثال، گرايش به يک فرقه ممکن است نه تنها منجر به فساد اخلاقي نشود، بلکه شخص را هر چه بيشتر مقيد به آداب و اخلاق کند، ولي از طرف ديگر او را تبديل به فردي منزوي و بريده از جامعه کند. نکته ديگر آن که هر چند اين پيامدها کم و بيش در دوران‌هاي گذشته هم وجود داشته است، اما آنچه ايجاب مي‌کند، امروز بيش از گذشته گفتار و کردار افراد و گروه‌هاي مدعي عرفان مورد نقد و بررسي و آسيب شناسي قرار گيرد، آن است که امروز به مدد تحولات اجتماعي و گسترش و تنوع ابزارهاي اطلاع رساني، امکان تبليغ و جذب افراد بيشتري فراهم شده و به همين اندازه هم شعاع تاثير و انتشار اين پيامدها بيشتر شده است، همچنين ابزارها و شيوه‌هايي هم که مورد استفاده قرار مي‌گيرد از تنوع و جذابيت بيشتري برخوردار شده است.

عرفان يکي از نحله‌هاي مهم فرهنگي در جهان اسلام است و عرفا هم در تاريخ ما نقش برجسته‌اي داشته‌اند. آيا پيدايش برخي عرفان نمايي‌هاي موجود در جامعه ما ادامه تصوف و عرفان اسلامي ايراني است يا پديده‌اي جديد است؟

همان گونه که بيان شد در اين که بخشي از معارف اسلامي مربوط به حوزه عرفان است و يکي از ابعاد وجودي پيشوايان ديني هم بعد عرفاني آنها بوده است، ترديدي وجود ندارد. همچنين اين موضوع هم روشن است که از بدو پيدايش تمدن اسلامي همواره عارفان مسلماني بوده‌اند که در عرصه عملي و نظري يا هر دو فعال بوده‌اند. در بين فرق اسلامي نيز همان گونه که دکتر کامل مصطفي شيبي در کتاب «تشيع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجري» تا حدودي نشان داده، تشيع هم با تصوف در داد و ستد بوده است. از طرف ديگر وجود افراد و نحله‌هاي اهل تصوف در ايران هم سابقه‌اي ديرينه دارد و به گفته دکتر عبدالحسين زرين کوب در کتاب «جستجو در تصوف در ايران» بررسي تاريخ ايران از اين جهت نشان مي‌دهد که در کشور ما محيط و شرايط گرايش به تصوف وجود داشته است. تنها کافي است نگاهي به ادبيات عرفاني فارسي داشته باشيم تا ببينيم که عرفان و تصوف تنها در حوزه ادب فارسي چه تاثيراتي را از خود باقي گذاشته است. اين موضوع در گذشته بوده و تا امروز هم به نوعي ادامه يافته است. هر چند نمي‌توان عرفان پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) يا ائمه بزرگوار را تصوف ناميد، ولي به هر حال ترديدي هم در اين نيست که عارفان يا صوفيان مسلمان تا حدود زيادي، بن مايه‌انديشه‌هاي خود را از اين بزرگان گرفته‌اند. مقصود اين است که جامعه ايران چه قبل و چه بعد از اسلام با آموزه‌هاي عرفاني بيگانه نبوده است.
حال اگر بخواهيم با توجه به اين مقدمه به پرسش مطرح شده پاسخ دهيم، بايد بگوييم که سخن شما به نحو موجبه جزييه صحيح است، يعني هر چند جامعه امروز ايران بر آن بستر تاريخي که گفته شد، باليده است و طبيعي است که اموري را از آن به ارث برده باشد، ولي اين گونه نيست که لزوما همه آنچه امروز شبه عرفان يا عرفان نما ناميده مي‌شود، ادامه منطقي جريان تصوف ايراني اسلامي باشد. در اين که برخي از فرقه‌ها و نحله‌هاي صوفيانه در ايران امروز، داراي تاريخچه‌اي کهن هستند، ترديدي نيست، اما غير از آنها، امروزه ما با جريان‌ها و گرايش‌هايي مواجهيم که در جامعه ما سابقه چنداني ندارند و گاه نوعي گرته برداري از جريان‌هايي هستند که در جوامع ديگر، مثل جوامع غربي به وجود آمده‌اند. بله، مي‌توان بر اين نکته تاکيد داشت که آن بستر تاريخي تصوف و عرفان اسلامي تنها يکي از عوامل زمينهساز گرايش برخي افراد جامعه ما به امور عرفاني و معنوي است. جامعه ما امروزه با وجود تحولات گوناگون فرهنگي و اجتماعي که در آن انجام گرفته و با وجود تاثيرهايي که با فرهنگ و تمدن‌هاي ديگر داشته و دارد، هنوز هم صبغه اسلامي و هم وجهه شرقي خود را حفظ کرده است. يکي از شاخصه‌هاي جوامع شرقي هم غلظت گرايش‌هاي رازواره، عرفاني و صوفيانه در آن بوده است، بنابراين مي‌توان گفت بخشي از عوامل و زمينه‌هاي پيدايش و گرايش به آنچه امروزه شبه عرفان يا عرفان نما مي‌ناميم، معطوف به بستر تاريخي اسلامي و شرقي جامعه ماست و بخشي از آن هم به خاطر عواملي است که ويژه شرق يا غرب نيست؛ چرا که مي‌بينيم امروزه در خود جوامع غربي هم توجه به امور رازواره و نوعي ماوراگرايي و معنويت پذيري، در حال پر رنگ شدن است. اين موضوع نشان مي‌دهد که در همه انسان‌ها به گونه‌اي شرايط و زمينه گرايش به اين امور وجود دارد، از اين رو طبيعي است که در برخي جوامع شديدتر و در برخي خفيف تر باشد.

کدام زمينه‌هاي عيني و ذهني به رشد عرفان نمايي‌ها در جامعه ما کمک کرده است؟

رشد و گسترش عرفان نمايي‌ها را مي‌توان پديده‌اي اجتماعي دانست و پديده‌هاي اجتماعي هم اموري يک بعدي يا تک عاملي نيستند. اين نکته مهمي است که متاسفانه، گاه در بررسي اين جريان‌هاي شبه عرفاني و نيز در چاره جويي براي آنها ناديده گرفته مي‌شود. براي اتخاذ يک رويکرد معقول، مشروع و منطقي در برابر عرفان نمايي‌ها بايد ابتدا به درستي آنها را شناخت. اين شناخت هم بايد مبتني بر بررسي و تحليل علل، عوامل و زمينه‌هايي باشد که موجب پيدايش يا گرايش به چنين جريان‌هايي مي‌شود. اين عوامل را نيز مي‌توان از جهات گوناگون تقسيم بندي کرد. از يک جهت مي‌توان آنها را به فردي و اجتماعي تقسيم کرد. از جهت ديگر مي‌توان به عوامل رواني، سياسي، اجتماعي، اقتصادي، اخلاقي و مانند آن تقسيم نمود، همچنين مي‌توان به عوامل مقطعي و غير مقطعي نيز تقسيم کرد.
براي پاسخ به سوال مطرح شده در اينجا صرفا به برخي از مهمترين عواملي که به نظر مي‌رسد در رشد گرايش‌هاي شبه عرفاني در جامعه ما نقش جدي دارند، اشاره مي‌شود.
جداي از زمينه‌هاي تاريخي که به آن اشاره شد، مي‌توان آرامش طلبي و فرار از ياس و سرخوردگي‌هاي گوناگون در زندگي فردي يا اجتماعي و سياسي را يکي از عواملي دانست که افراد را به سوي نوعي درون گرايي، جامعه گريزي و آرامش طلبي سوق مي‌دهد. در اين هنگام برخي از افراد با تبيين يک ديدگاه صحيح و واقع بينانه نسبت به شرايط خود، راه‌هاي درست و معقول را در پيش مي‌گيرند و گروهي هم در جستجوي آب، راه را گم کرده و به سراب مي‌رساند. اين امر بويژه درباره نسل جوان به خاطر روحيات و شرايطي که دارند بيش از ديگر مقاطع سني پيش مي‌آيد. از آنجا که جامعه ما جامعه‌اي جوان است، طبيعي است که در اين موارد زمينه و استعداد بيشتري براي گرايش به امور روحاني و عرفاني وجود دارد.
از ديگر عواملي که مي‌توان برشمرد يکي هم نبود اطلاع و آگاهي کافي است. انساني که اولا از ويژگي‌ها و شاخصه‌هاي يک عرفان اصيل و يک راهبر عرفاني و معنوي صالح بي خبر است و ثانيا نمي‌داند در اين وادي پيروي از افراد و جريان‌ها و فرقه‌هاي ناصالح چه پيامدها و تبعاتي دارد، طبيعي است که در انتخاب خود اشتباه کند و گاه در اين راه به دام کساني بيفتد که از سادگي و صداقت افراد و نياز آنان به امور معنوي و روحاني، نردباني براي رسيدن به اهداف و اميال نادرست خود درست مي‌کنند. اين موضوع بار ديگر وظيفه و مسووليت حساس و مهم افراد، نهادها و ارگان‌هاي تبليغي و تربيتي را در جامعه ما به خوبي مشخص مي‌کند. در اينجا بايد به مناسبت بحث اشاره کنيم که در گرايش به عارف نمايان و شبه عرفان‌هاي موجود، نمي‌توان فقط جامعه و جوانان را مقصر دانست، بلکه بايد عملکرد متوليان امر تبليغ، تعليم و تربيت، رسانه‌ها و مطبوعات نيز مورد ارزيابي و آسيب شناسي قرار گيرد و براي انجام هر چه بهتر وظيفه آنها، راهکارهايي انديشيده شود.
عامل ديگري که در گرايش برخي افراد به سوي شبه عرفان‌هاي جديد موثر است، قانع نشدن آنان از عرفان‌هاي موجود يا جذابيت نداشتن اين عرفان‌هاست. بعلاوه در مواردي برخي افراد و جريان‌هاي جديد مدعي عرفان و سلوک از روش‌ها و ابزارهايي چون موسيقي استفاده مي‌کنند که با روحيات و علاقه جوانان سازگاري بيشتري دارد و در جذب آنان نيز موثر است.
تکليف گريزي هم مي‌تواند در جذب افراد موثر باشد؛ چرا که جريان‌هاي عرفاني که در چارچوب شريعت و آيين است همراه با تقيد به تکاليف شرعي نگاه مي‌کنند، از اين رو برخي افراد که انگيزه لازم براي انجام اين تکاليف را ندارند به سمت بديل‌هايي سوق پيدا مي‌کنند که فارغ از آنها و همراه با نوعي ساده پسندي و آسان گيري باشد. از آنجا که عرفان مورد دفاع ما در اين گفتار، عرفاني است که بايد مبتني بر دين و بر مبناي شريعت اسلامي باشد، از اين رو به اين نکته نيز بايد اشاره کنيم که گاهي عملکرد و گفتار و کردار مبلغان و مدافعان عرفان ديني در جامعه ما به گونه‌اي است که موجب گريز جامعه بويژه جوانان از دين و عرفان ديني و در نتيجه جذب آنان به سوي جريان‌هاي غير اصيل مي‌شود، بنابراين همه کساني که به نوعي در جامعه ما در عرصه تبليغ دين يا مناسک و مراسم ديني، مثل مجالس و هياتهاي تنظيم شعائر حسيني فعاليت دارند، بايد پيش و بيش از ديگران، مواظب اعمال و رفتار و سخنان خود باشد؛ چرا که رفتار آنان به حساب مکتب گذاشته مي‌شود و به همان اندازه که مي‌تواند باعث جذب شود، توان دفع و گريز افراد را هم دارد بويژه که امروزه با دسترسي آسان به ابزارهاي اطلاع رساني، کوچک ترين خطا يا سخن نامناسب يک نفر مي‌تواند به سرعت در اختيار همگان قرار گيرد.
علاوه بر آنچه گفته شد، عوامل و زمينه‌هاي ديگري هم براي گرايش به افراد و جريان‌هاي عرفاني غير اصيل يا مدعي عرفان وجود دارد که براي رعايت اختصار اينک از بيان آنها خودداري مي‌شود.

مرز عرفان‌هاي اصيل ديني با عرفان‌هاي کاذب کدام است؟ چگونه مي‌توان اين مرز را تبيين کرد؟

اين پرسش در واقع بيانگر يکي از مهمترين موضوعاتي است که در بحث از عرفان و عرفان نمايي بايد به آن اشاره کرد. پاسخ به آن هم مبتني بر تعريفي است که ما از عرفان اصيل ارائه مي‌کنيم. به عبارت ديگر تا وقتي مشخص نشود که ما چه چيزي را عرفان اصيل مي‌دانيم، امکان تعريف و تميز عرفان‌هاي غير اصيل فراهم نخواهد شد. مرزبندي بين اين دو هم مبتني بر تبيين دقيق ويژگي‌ها و شاخصه‌هاي عرفان اصيل است. به عنوان مثال همان گونه که در پاسخ به يکي از پرسش‌هاي پيشين، چند ويژگي براي عرفان اصيل ذکر کرديم ويژگي‌هايي چون وجود يک مبدا متعالي به نام خداوند به عنوان هدف نهايي سلوک عرفاني يا استفاده از ابزارها و روش‌هاي مشروع و معقول، همچنين ارائه دستورها و آموزه‌هاي عرفاني از سوي افراد صالح. حال مي‌توان اين امور را مرز بين عرفان مقبول و مطرود به شمار آورد؛ البته خود اين شاخصه‌ها هم فعلا تا حدودي کلي اند و نيازمند وضوح و تمايز است که بايد در جاي خود بررسي و مستدل شود.
تبيين ويژگي‌ها چندين فايده دارد، يکي آن که براي تبيين مرزي که گفته شد به کار مي‌آيد. ديگر آن که در مباحث نظري مي‌تواند مبناي يک بحث روشن قرار گيرد. به عنوان مثال، هنگام بحث يا نقد و بررسي با ديگران، مي‌تواند نقطه آغاز گفتگو شود؛ چرا که مهمترين و نخستين گام براي ورود علمي به يک موضوع، ارائه تعريف است، البته براي مرزبندي و تمايز بين عرفان اصيل و غير اصيل، تنها بحث‌هاي نظري و انتزاعي کافي نيست و دست کم براي عامه مردم چندان کاربرد عملي ندارد. از اين رو لازم است علاوه بر تبيين چارچوب‌هاي نظري بحث، مصاديق عملي و الگوها و اسوه‌هاي عرفان اصيل و قابل دفاع هم معرفي شوند.
البته بايد به اين موضوع اذعان کرد که در مواردي هم واقعا شناخت و تميز عرفان اصيل از غيراصيل و مرزبندي دقيق و شناخت مصاديق آنها کار آساني نيست، چرا که امور عرفاني مانند امور تجربي، ملموس و آزمون پذير نيستند که براي همگان تشخيص سره از ناسره و تفکيک عارف از عارف نما و مدعي به آساني امکان پذير باشد. به همين خاطر بايد سفارش کرد افرادي که در خود توانايي لازم براي اين تشخيص را ندارند، از انسان‌هاي آگاه و قابل اعتماد کمک بگيرند تا مبادا در دام افراد و جريان‌هاي ناصالح بيفتند. همچنين وجود اين ظرافت‌ها و پيچيدگي‌هاست که موجب مي‌شود تاکيد کنيم چه در بررسي اين امور و چه در چاره جويي براي آنها، بايد از صاحب نظران و آگاهان رشته‌هاي گوناگون کمک گرفت.

با کدام رويکرد مي‌توان از عرفان حقيقي دفاع و چگونه مي‌توان با شبه عرفان‌ها مقابله کرد؟

بهتر است به جاي مقابله بگوييم چاره‌انديشي؛ چرا که وجه ايجابي آن قوي تر است. از آنجا که حوزه مورد بحث ما مقوله‌اي است حساس و چند بعدي، اتخاذ هر رويکردي بايد بسيار حساب شده و منطقي باشد در غير اين صورت نه تنها به نتيجه مثبتي منتهي نمي‌شود که مشکلات جديدي هم پديد مي‌آورد. براي وصول به چنين مقصودي، چند نکته مهم را بايد در نظر گرفت:
اولين و مهمترين نکته آن است که هر گونه چاره‌انديشي بايد مبتني بر نگاه ايجابي، فرهنگي و آگاهي بخشي باشد. يکي از مهمترين عوامل پيدايش يا گسترش شبه عرفان‌ها يا عرفان‌هاي غير اصيل در جامعه، ضعف آگاهي افراد است، بنابراين بهترين و کارسازترين و لااقل کم پيامدترين کار، انجام فعاليت‌هاي اطلاع رساني و آگاهي بخشي به جامعه است. اين کار مانع از بروز مشکلات و هزينه‌هاي بعدي مي‌شود. نکته ديگر، شناخت زمينه‌ها و علل و عوامل تاريخي، سياسي، فرهنگي، رواني، اخلاقي و حتي اقتصادي پيدايش و رشد اين جريان‌هاست. اين موضوع به انتخاب رويکرد مناسب کمک مي‌کند. نکته بعد، طرح موضوع به صورت بين رشته‌اي و با بهره گيري از کارشناسان و متخصصان ديني، سياسي، اجتماعي، روان شناسي، جامعه شناسي، تاريخ و با بهره گيري از خرد جمعي است. مطلب بعدي توجه به تنوع موجود در افراد و جريانها و تفکيک آنها از يکديگر است. بايد توجه داشت که عنوان‌هايي چون «عرفان‌هاي غير اصيل» يا «شبه عرفان»، عنوان‌هايي عام و کلي هستند که بر مصاديق فراواني صدق مي‌کنند، بنابراين هر يک از اين مصاديق از نظر اهداف، روش‌ها، ابزارها، تعداد پيروان و شعاع تاثير با يکديگر تفاوت‌هاي جدي دارند، از اين رو نمي‌توان براي همه آنها يک حکم صادر کرد و همه آنها را با يک چشم نگريست يا يک رويکرد داشت. نکته ديگر آن که حتي مواجهه با هر يک از اين مصاديق هم بايد براساس يک مرحله بندي مشخص باشد و ديگر آن که هر گونه اقدامي بايد در چارچوب شرع، قانون و مصالح جامعه باشد. سيره پيشوايان اسلامي بيانگر آن است که از نظر اسلام هيچ گاه نمي‌توان حتي براي رسيدن به اهداف صحيح و مشروع از ابزار و روش‌هاي نادرست استفاده کرد. آموزه‌هاي قرآني از جمله در سوره نحل، آيه 125 به ما ياد ميدهد که هر گونه تلاش براي هدايت جامعه به سوي صلاح، سداد و اصلاح امور بايد براساس «حکمت، موعظه حسنه و جدال احسن» باشد. مطلب ديگر آن که کنشگران اين عرصه نيز بايد خود انسان‌هايي صاحب صلاحيت و مسووليت باشند. در غير اين صورت چه بسا که نقض غرض شده و حتي نظم و انتظام جامعه به هم بخورد. آنچه گفته شد برخي از اموري است که مي‌تواند براي اتخاذ يک رويکرد معقول و مشروع در مواجهه با آنچه شبه عرفان يا عرفان نمايي در جامعه ما ناميده مي‌شود کارساز باشد، بي توجهي به نکته‌هايي از اين دست موجب مي‌شود که کار، نه تنها به سامان خود نرسد که تاثير معکوس هم داشته باشد و حتي باعث مظلوم نمايي و جلب توجه ديگران و حتي تبليغ مدعيان شود.

جايگاه و نقش عقلانيت در دين شناسي به طور کلي و در مواجهه با شبه عرفان‌ها به طور خاص چيست؟

خوشبختانه درباره نسبت دين با علم و عقلانيت آثار خوبي نوشته شده و ما را از توضيح بيش از حد در اينجا بي نياز مي‌کند. آنچه در پاسخ به سوال شما مي‌توان به اختصار بيان کرد آن است که از نظر اسلام «عقل» پيامبر باطني انسان است. همچنين پذيرش دين و اصول بنيادين عقايد آدمي بايد بر اساس عقل و استدلال باشد. از اين رو در ابتداي رساله‌هاي عمليه هم تاکيد شده که اصول دين بايد بر اساس تحقيق باشد و تنها در فروع دين است که بايد از افراد صاحب صلاحيت تقليد کرد. آيات و روايات فراواني هم وجود دارد که بر به کارگيري عقل، علم، آگاهي، فهم و درايت تاکيد دارد. سيره عملي پيشوايان اسلامي هم نشانگر آن است که آنان نه تنها خود از آگاهان و دانايان زمان خويش بودند، بلکه ديگران را نيز به کسب علم و آگاهي و همراه کردن تدين و تعقل و بصيرت، تشويق و ترغيب مي‌کردند. بسياري از شاگردان و ياران پيامبر (ص) و ديگر پيشوايان اسلامي هم افرادي دانشمند و صاحب نظر بودند. يکي از منابع استنباط احکام اسلامي هم عقل است. بنابراين در اين که از نظر اسلام، دينداري بايد همراه با خرد ورزي و عقلانيت باشد، ترديدي وجود ندارد؛ البته اين نکته وجود دارد همان طور که‌انديشمندان اسلامي مثل شهيد مطهري در مباحث شناخت مطرح کرده‌اند، عقل يکي از راه‌هاي شناخت است و انسان راه ديگري هم براي وصول به حقيقت دارد که آن، راه دل و عرفان است. پس بايد توجه داشت که اين هر دو راه اگر با يکديگر مورد استفاده قرار گيرند، گستره‌اي وسيع تر از معرفت و حقيقت را در برابر انسان قرار مي‌دهند. در هر صورت، آنچه اکنون به مناسبت بحث مي‌توان گفت، آن است که از نظر اسلام، حيات آدمي بايد يک «حيات معقول» باشد به اين معنا که چه در انتخاب مسير زندگي و چه در انتخاب آيين خود، چه در انجام شعائر ديني و اتخاذ سلوک معنوي خويش، بايد از عقلي و عقلانيت بهره گيرد. جنبه ديگر بحث عقلانيت که بيشتر به مساله عرفان‌هاي غير مقبول يا شبه عرفان‌ها مربوط مي‌شود، آن است که يکي از بهترين راهکارها براي مواجهه با اين امور، گسترش فضاي عقلانيت و آگاهي در جامعه است. تجربه نشان داده به هر اندازه افراد فرهيخته و صاحب نظر، ميدان بيشتري براي فعاليت داشته باشند، سطح آگاهي و درک جامعه نيز بالاتر مي‌رود و در نتيجه زمينه عرض اندام افراد کم يا بي سواد هم محدودتر مي‌شود. دليل اين موضوع هم روشن است، چرا که پيشتر هم گفته شد که يکي از عوامل گرايش به افراد و جريان‌هاي مدعي عرفان و باطني گري و مانند آن، ناآگاهي از جريانهاي اصيل عرفاني يا بي خبري از پيامدهاي گرايش به افراد و جريان‌هاي غيراصيل است. مفهوم مخالف اين سخن آن است که گسترش آگاهي موجب کم شدن رونق بازار اين افراد و جريانها ميشود، هر چند به دلايل گوناگون نميتوان انتظار داشت که پيدايش و گسترش جريان‌هاي غير اصيل در جامعه براي هميشه متوقف شود. از منظر بحث حاضر، فعال شدن فضاي علمي و مباحث عقلي که در آن انديشه‌هاي گوناگون امکان طرح داشته باشند، ثمرات فراواني دارد که از آن جمله است: امکان معرفي منظومه وار و دستگاه مند اسلام به گونه‌اي که در آن عقل، دل، عرفان و برهان هر کدام در جايگاه شايسته خود و با يکديگر در تعامل هستند تا مبادا در غياب يکي، ديگري رو به انحطاط رود. ثمره ديگر چنين فضايي، رونق گرفتن فضاي نقادي است که موجب مي‌شود گفتار، کردار و ادعاهاي افراد و گروه‌هاي مدعي عرفان و امور اسرارگونه و سلوک معنوي، در بوته نقد نهاده شده و سره آنها از ناسره‌اش جدا شود. اين موضوع موجب هوشيار شدن غافلان و کساد شدن دکان شيادان مي‌شود. در چنين فضايي است که مي‌توان شاخصه‌ها و مرزهاي عرفان اصيل از غيراصيل را باز شناخت و آن را به جامعه معرفي کرد تا مبادا مرزها، مخدوش و علاقه مندان سر در گم شوند. همچنين در فضاي همراه با عقلانيت است که امکان آسيب شناسي عملکردها فراهم مي‌شود، خرافه‌ها و بدعت‌ها شناسايي و نقد شده و راه براي تکرار خطاها بسته مي‌شود. رونق يافتن بحث‌هاي علمي و تلاش‌هاي عقلاني همچنين جرات ادعاهاي گزاف را از مدعيان مي‌ستاند و آنان را وا مي‌دارد که يا زبان در کام گيرند يا پاي خود را به‌اندازه گليم توانايي‌هاي خويش دراز کنند.

چه کساني در قبال عرفان نمايي‌ها مسوولند؟

در يک کلام مي‌توان گفت همه افراد و گروه‌هاي جامعه در اين زمينه مسووليت دارند، ولي هر کسي به‌ اندازه توان خودش، از نظر عقلي و شرعي به هر اندازه که افراد در جامعه جايگاه بالاتري داشته باشند، مسووليتي بالاتر نيز دارند و به همين اندازه هم بايد مواظب گفتار و رفتار خود باشند. اگر از منظر بحث حاضر بخواهيم به مساله نگاه کنيم، بايد بگوييم که هم بزرگان و چهره‌هاي ديني، اجتماعي و سياسي و هم رسانه‌هاي گروهي بويژه صدا و سيما، مي‌توانند در زمينه مورد بحث ما ايفاي نقش کنند. اين موضوع بايد برخاسته از احساس مسووليت باشد و معطوف به ايجاد آگاهي درباره جريان‌هاي اصيل عرفاني و معنوي و از طرف ديگر هشدار در خصوص پيامدهاي گرايش به شبه عرفان‌ها. از سوي ديگر، آحاد مردم جامعه بويژه جوان‌ها هم مسوولند و لازم است پيش از پيوستن به افراد يا گروه‌هايي که ادعايهاي عرفاني را مطرح ميکنند يا مدعي آرامش بخشي، طالع بيني، راهبري معنوي، مداواي روحي و اموري از اين دست هستند، اطلاعات و آگاهي‌هاي لازم را به دست آورده و بخوبي تحقيق و بررسي کنند. در اين موارد بهتر است با افراد آگاه و دلسوز مشورت کنند تا مبادا به خاطر صداقت و سادگي و نداشتن آگاهي کافي و جامع در مسيري قرار بگيرند که علاوه بر محروم شدن از يک سلوک معنوي قابل اعتماد، سرمايه ارزشمند جواني و عزت و آبرو و گاه مال و جان خود را به پاي کساني بريزند که آگاهانه يا ناآگاهانه، ديگران را ابزار رسيدن به منافع خود مي‌کنند. در مواردي ديده شده که پا نهادن در اين راه‌هاي نامطمئن، در نهايت منتهي به سقوط در دره‌هايي شده که هيچ راه بازگشتي نداشته است.
نکته ديگر اين که دلسوزان مکتب و جامعه نيز نبايد از گرايش جوانان به برخي افراد و گروه‌هاي مدعي عرفان و معنويت که داراي ويژگي و صلاحيت‌هاي لازم نيستند، خوشحال شوند با اين توجيه که اين کار مانع از گرايش جوانان به امور غير اخلاقي مي‌شود؛ چرا که ورود افراد بدون صلاحيت‌هاي علمي و عملي لازم به عرصه امور ديني و معنوي، هر چند ممکن است ابتدا چندان مشکل آفرين به نظر نرسد، ولي بي ترديد به مرور زمان و با افزوده شدن شاخ و برگ‌ها و حاشيه‌هاي فراوان به جلسات و محافل کم کم حاشيه بر متن غلبه کرده و باعث پيدايش مشکلات جدي مي‌شود که اصلاح آنها اگر ناممکن نباشد، بسيار دشوار و پرهزينه است.

با توجه به اين که بخشي از انحرافات در ايام عزاداري سالار شهيدان ديده مي‌شود، شايد بد نباشد به مساله بزرگداشت حماسه عاشورا هم از منظر بحث حاضر اشاره‌اي داشته باشيم.

بله، پيشنهاد خوبي است. در اينجا درباره اهميت و جايگاه حماسه انسان ساز عاشورا و نقش آن در تاريخ انسان و اسلام، همچنين درسها و عبرت آموزي‌هايي که براي همه انسان‌ها بويژه مسلمانان دارد، اشاره‌اي نمي‌کنيم؛ چرا که خوشبختانه در اين زمينه نيز کارهاي فراواني انجام شده، هر چند که هنوز هم جاي کار هست. بعلاوه که اين امر ما را از بحث خود دور مي‌کند. آنچه اينک و به مناسبت بحث مي‌توان گفت آن است که واقعه عاشورا و جايگاه و عملکرد پرچمدار بزرگ آن، حضرت اباعبدالله (عليه السلام) و ديگر يارانش مي‌تواند حاوي درس‌هايي بزرگ از منظر نقش و جايگاه عرفان در اسلام باشد. حماسه حسيني واقعه‌اي چند بعدي بود، همان طور که پيشگامان و پرچمداران آن هم افرادي چند بعدي بودند. يکي از اين ابعاد، بعد عرفاني و معنوي اين واقعه است. بررسي اين جنبه از حادثه عاشورا مي‌تواند شاخصه‌هاي عرفان اصيل اسلامي را به ما نشان دهد. در پرتو اين معيار شناسي است که مرز عرفان مقبول از عرفان مطرود مشخص مي‌شود. جداي از تربيت عرفاني امام حسين (عليه السلام) تا پيش از واقعه عاشورا، بررسي و تحليل رفتارها و گفتارهاي ايشان از ابتدا تا انتهاي خود واقعه هم نشان دهنده روح عرفاني امام است. سخنان امام در زيارت عرفه، توکل ايشان بر خداوند، راز و نيازهايي که در طول حادثه داشتند، رسيدن به مقام صبر و رضا در روز واقعه، نماز ظهر عاشورا، همه و همه نشان دهنده انساني است که سلوک عرفاني را مرحله به مرحله طي کرده و در آخر به مقام فناي في الله و بقاي بالله مي‌رسد. حرکت امام نشان داد که از نظر اسلام، عرفان و سلوک معنوي مستلزم دوري از صحنه عمل اجتماعي و رها کردن مسووليت در قبال مکتب و جامعه نيست. قيام حسيني نقطه اوج تلاقي عرفان و حماسه بود. علاوه بر ديگر ابعاد، اين جنبه و جلوه از قيام عاشورا نيز براي انسان امروز و جامعه اسلامي در عصر حاضر درس‌هاي فراواني دارد. مهم آن است که اين درس‌ها شناخته مي‌شود و راهنماي عمل قرار گيرد. کوتاهي در اين زمينه نه تنها کوتاهي در عمل به رسالت و مسووليت بزرگ تبيين و تبليغ دين و آموزه‌هاي ديني است، بلکه موجب جلب و جذب جامعه بويژه جوانان به سوي کساني مي‌شود که صلاحيت‌هاي لازم را براي اين کار ندارند.
با توجه به اهميت ايام بزرگداشت شعائر حسيني بايد خاطر نشان کنيم که سخنرانان، مداحان، مرثيه سرايان و ديگر کساني که در اين زمينه فعال هستند، مسووليتي بسيار خطير و حساس به عهده دارند، چرا که ميراثي عظيم و سرمايه‌اي گرانقدر به امانت در اختيارشان نهاده شده که بايد بخوبي از آن پاسداري کنند. اين امر نيز محقق نمي‌شود، مگر آن که هر يک به سهم خويش، ابتدا در صدد شناخت هر چه بهتر شخصيت و شعارهاي عاشورا برآيند سپس چهره زلال و روشن اين واقعه را به ديگران معرفي کنند. از اين رو، بيان هر مطلب يا انجام هر حرکتي که به جلوه و جمال نهضت حسيني خدشه وارد کند در واقع کوتاهي در انجام اين رسالت الهي و اسلامي است. براي ايفاي هر چه بهتر وظيفه تبليغ و تعظيم شعائر عاشورا، لازم است که مديريت امور مجالس حسيني در اختيار افراد اسلام شناس، روشن بين و آگاه به زمان باشد؛ يعني کساني چون شهيد مطهري که هم درد دين دارند و هم دغدغه حفظ و حراست شعائر ديني در برابر خرافات و تحريفات را. علاوه بر دست اندرکاران مراسم بزرگداشت قيام امام حسين (عليه السلام)، افراد و مردم عادي نيز هر يک به سهم خود در قبال اين واقعه مسوولند و بايد به گونه‌اي عمل کنند که شعارها و آرمان‌هاي امام حسين (عليه السلام) و يارانش در گفتار و رفتارشان تجلي کند.
ايام محرم فرصت مغتنمي است براي تبليغ عرفان اصيل اسلامي، به شرط آن که هم مسوولان هيات‌ها و مجالس تعظيم شعائر حسيني هم افراد، نهادها و رسانه‌هاي تبليغي و فرهنگي جامعه ما با احساس مسووليت جدي وارد ميدان شده و براي اين موضوع برنامه ريزي کنند. بايد توجه داشت که يکي از راه‌هاي تقويت روح معنويت و سلوک عرفاني در بين افراد جامعه بويژه نسل جوان، فعال کردن و بهره گرفتن از امکانات و سرمايه‌هاي عرفاني است که در اسلام و تشيع وجود دارد. ايامي چون ماه مبارک رمضان و ماه محرم، اعياد گوناگون اسلامي، مراسمي چون اعتکاف، دعاها، زيارت‌ها و مناجات‌هاي گوناگوني که از پيشوايان اسلامي به ما رسيده است، بخشي از اين سرمايه ارزشمند است و در صورتي که به درستي شناخته، فعال، مديريت و تبليغ شود، مي‌تواند علاوه بر سيراب کردن کام تشنگان امور روحاني و معنوي، باعث کم رونق شدن بازار افراد و جريان‌هاي مدعي شود.
منبع مقاله :
جمعي از نويسندگان؛(1388)، کژراهه (گزارش‌هايي از فرقه‌هاي نوپديد و عرفان‌هاي دروغين)، تهران: موسسه جام جم، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط