مبانی مجازات در آیینۀ برخی باورهای دینی و کیفرهای شرعی (1)

کاوش در زيرساخت هاي نظري و پايه هاي استوار کننده کيفر در آموزه هاي ديني در دو محور باورهاي کلي يا جهان بيني و نيز تحليل مجازت هاي وضع شده ، در آن ، مطرح مي باشد. مختار بودن انسان، حق بودن مجازت هاي ديني
سه‌شنبه، 5 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
مبانی مجازات در آیینۀ برخی باورهای دینی و کیفرهای شرعی (1)
مباني مجازات در آيينه ي برخي باورهاي ديني و کيفرهاي شرعي (قسمت اول)
 
 
نويسنده:حسين ابراهيم پور ليالستاني


 

چکيده

کاوش در زيرساخت هاي نظري و پايه هاي استوار کننده کيفر در آموزه هاي ديني در دو محور باورهاي کلي يا جهان بيني و نيز تحليل مجازت هاي وضع شده ، در آن ، مطرح مي باشد. مختار بودن انسان، حق بودن مجازت هاي ديني و به دليل پيوند با حقانيت خداوند، در رديف قضا و قدر الهي جاي داشتن جرم و پيامد هاي ناشي از آن و نمونه هايي از اين دست ، سيماي نخست اين بررسي را سامان مي بخشند. از سوي ديگر، مقاله به کندو کاو در زواياي گوناگون قصاص در قلمرو محور دوم پرداخته است و در اين زمينه، پس از نپذيرفتن دلايل مخالفان همچون به حساب آوردن حق حيات در دريف حقوق طبيعي و در نتيجه، حق نداشتن جامعه در ستاندن آن، به دفاع از حقانيت اين مجازات پرداخته است.
کليد واژه ها: مباني ، مجازات ، رحمت ، بازتاب ، رفتار، ستاننده حيات، قصاص، مقابله به مثل، خون مسلمان ، پيش گيري.

مقدمه

مجازات در اسلام، به دليل پيوند با ويژگي مختار بودن انسان جايگاهي برجسته دارد زير دستاورد اين ويژگي مسئول بودن او در برابر گزينش هاي خود مي باشد. وانگهي، مسئول بودن نيز بدون پاداش و کيفر بي معناست. (1)قرآن کريم نيز ناگزيري کيفر را به هدفمندي آفرينش پيوند مي دهد:
«ان في خلق السماوات و الأرض واختلاف الليل و النهار لآيات لأولي الألباب الذين يذکرون الله قياما وقعودا و علي جنوبهم و يتفکرون في خلق السماوات و الأرض ربنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النار» (آل عمران 190-191)؛
بي گمان در آفرينش آسمان ها و زمين آمد و شد شب و روز نشانه هاي (روشني) براي خردمندان است. کساني که ايستاده ، نشسته و آن گاه که بر پهلو خوابيده اند(يعني در همه حال) خداوند را ياد مي کنند و در آفرينش آسمان ها و زمين مي انديشند . (سپس مي گويند:) بارالها ، اينها را بيهوده نيافريده اي ، تو (از آفرينش بيهوده جهان) منزهي ، ما را از کيفر آتش نگه دار.
آيه شريفه پس از سفارش به ذکر و انديشه ورزي به عنوان راه کار و دست يابي خردمندان به اصل هدفمندي آفرينش ، با عبارت « فقنا عذاب النار» چنين هشدار مي دهد که دستاورد ناهمسويي با اصل ياد شده و انجام رفتارهاي بيهوده و باطل، از جمله جرم ، کيفراست؛ وانگهي حذف مجازات به بيهودگي آفرينش مي انجامد. (2) به باور برخي مفسران مجازات مطرح شده در آيه مزبور به گونه اخروي آن پيوند خورده ؛ (3)ولي با روي آوري به معياري که در آن براي اشخاص برشمرده شده است يعني بيهوده انگاري آفرينش و بي حساب و کتاب دانستن آن، چنين به ديد مي آيد که نتوان آيه ي شريفه را به مجازات از گونه ي دنيايي آن نيز گسترش داد؛ زيرا حذف اين گونه کيفرها از يک سو، به بيهودگي و ناهدفمندي مي انجامد - همان که در آيه ي شريفه از آن نکوهش شده است؛ چرا که با حذف پاداش، افراد جامعه انجام کارهاي شايسته را بي ثمر خواهند پنداشت - و از سوي ديگر گستاخي بزه کاران در انجام کارهاي ناشايست رو به فزوني خواهد گذارد . در حقيقت، دسته نخست ، انجام کارهاي نيک، و گروه دوم يا دست کم برخي از آنان، خودداري از انجام گونه بد آن را، به دليل در پي داشتن خطر مجازات، بيهوده به حساب خواهند آورد و اين همه نيز رهاورد نيرومند شدن احساس بيهودگي در آنهاست. در اين مبحث ، نخست برخي از پايه هاي اعتقادي، هر چند با پيوندي دورادور و غير مستقيم با مجازات ، بررسي مي شود.سپس به منظور عيني و ملموس تر شدن مباحث نظري و نيز برابر کردن آنها با مصاديق و نمونه ها، بعضي از مجازات هاي تشريع شده در اسلام مورد بررسي قرار خواهد گرفت .

الف. در پرتو برخي از باورهاي ديني

نيم نگاهي به رويگرد اسلام درباره مجازات اين نتيجه را به دست مي دهد که اين دين در مقايسه با مکاتب کيفري ژرف انديشي بيشتري کرده و گستره اي فراتر را پيش روي انسان نهاده است . توجه به همه ظرفيت ها و زواياي وجودي انسان، سفارش به پالايش دروني و استوار کردن ساز و کار آن بر پايه عميق ترين باورها درباره جهان، يعني توحيد و معاد و مواردي نظيرآن؛ از جمله قلمروهاي اين رويکرد مي باشد. در ذيل به بررسي برخي از آنها مي پردازيم .

1- خداوند خاستگاه خير و حق

سازگاري مردم و حاکميت، عرف و عادات اجتماعي و مواردي اين چنين ، از جمله ديدگاه هاي گوناگوني هستند که حقوق دانان درباره خاستگاه حقوق مطرح کرده اند، ولي در نگرش اسلامي سرچشمه همه حقوق ، خداوند مي باشد، به گونه اي که ساير حقوق شاخه هاي اين تنه اصلي به شمار مي روند.
امام سجاد در اين باره مي فرمايد: «توجه داشته باش اطراف تو را حقوقي فرا گرفته اند که حتماً بايد آنها را رعايت کني. از ميان اين حقوق ، اصلي ترين و بايسته ترين آنها که ساير حقوق از آن سرچشمه مي گيرند ، حق خداوند برتوست.» (4)برخي از انديشه وران اسلامي نيز در اين باره رويکردي همانند در پيش گرفته اند . براي نمونه آيه الله مصباح مي گويد:
تبيين دين در اين زمينه آن مي باشد که همه حقوق از يک حق بر مي خيزد و ريشه تمامي آنها يک حق است وآن حق خداست .(5)
ايشان در جايي ديگر مي نويسد:
چون احکام و مقررات ، خواه فردي و يا اجتماعي - بايد با مصالح اين جهاني و اخروي و ابدي، هر دو، سازگار باشد و عقل بشر از پرده برداري بود و نبود اين همساني، به ويژه سازگاري آن با مصالح اخروي و ابدي، ناتوان است، پس نمي توان قانون وضع کند . از سوي ديگر، چون تنها خداي متعال مي باشد که اولاً داناي نهان و آشکار است و همه مصالح دنيوي و اخروي و ابدي انسان ها را مي داند و نزديک ترين و بهترين راه هاي تحصيل آن مصالح را مي شناسد و ثانياً تحت تأثير هواهاي نفساني و اغراض شخصي واقع نمي شود و ثالثاً خالق جهان هستي و مالک و صاحب اختيار حقيقي آن مي باشد. پس تنها هموست که مي تواند قانون وضع کند.(6)
در چرايي چنين خاستگاهي براي حقوق مي توان گفت: اثبات هرگونه حقي براي کسي درباره ي چيزي، با مالکيت يا داشتن حق تصرف وي پيوند دارد. به دليل آنکه خداوند آفريننده هستي مي باشد، بالاترين مالکيت ها از آن اوست . نتيجه آنکه آفريده ها از خود حقي ندارند ، مگر آنکه صاحب اصلي حق ، يعني خداوند، آن حق را برايشان قرار دهد ؛ مانند حق مالکيت حق بهره وري از نعمت هايي که زنده ماندن انسان بدان وابسته مي باشد؛ يعني حق خوراک ، حق پوشاک، حق مسکن، حق انتخاب ، و مانند آن . اين حقوق نيز از چگونگي آفرينش ما پديدار آمده اند. و گرنه اگر همين انسان- مثلاً به صورت جماد آفريده شده بود، ديگر براي او چنين حقوقي قرار داده نمي شد. حق فراگير الهي در حوزه حقوق جزا به صورت وضع مجازات براي برخي از رفتارها خود را نمايانده است. اين حق، هم در آيينه سرشت انسان، معقول مي نمايد و هم آيات قرآن بر آن گواهي مي دهند. درباره جايگاه نخست کيفر، يعني همسويي آن با سرشت انسان، مي توان گفت: انسان در ژرفاي وجود خود، اين حقيقت را در مي يابد که مکافات عمل، امري است منطقي؛ وانگهي، يکي از ساز وکارهاي تنش زدايي از جامعه بشري که از جمله اهداف برجسته دين مي باشد (7) و در آيات قرآن نيز بدان اشاره شده، (8) به کار بستن مجازات درباره بزه کاران و بيراهه روندگان است تا جامعه از آسيب هاي آنان در امان بماند. کوتاه سخن آنکه برخورد با مجرم رويکردي است منطقي، معقول و فهم پذير در آيينه سرشت انسان . افزون برنکته ي پيش گفته، حق الهي در وضع مجازات را در آيات قرآن نيز مي توان يافت. براي نمونه ، در آيه ي 33 سوره ي مبارکه ي الرحمن مي خوانيم :
يا معشر الجن و الانس ان استطعتم أن نتفذوا من أقطار السماوات والأرض فانفذوا لا تنفذون الا بسلطان»؛ اي گروه انسيان و جنيان، اگر مي توانيد از کرانه هاي آسمان ها و زمين به بيرون رخنه کنيد، پس رخنه کنيد. ولي جز با (به دست آوردن)تسلطي رخنه نمي کنيد.
برابر با بيان آشکار اين آيه ي شريفه ، برون رفت از چيرگي کامل الهي بر هستي و قانونمندي هاي حاکم برآن شدني نيست . دامنه اين سلطه ، کيفر و پاداش را نيز در بر مي گيرد. شهيد مطهري در اين باره مي نويسد:
آيه به قيامت مربوط مي باشد و آن وقتي است که انسان ها قدرت را تنها يک قدرت حس مي کنند؛ يعني مي دانند که جز يک قدرت ، قدرتي نيست. کلمه ي سلطان در آيه ي شريف يعني قدرت الهي. مراد اين است که اينجا (قيامت) را که مي بينيد سراسر کيفر است و پاداش. جز کيفر و پاداش در اينجا چيزي وجود ندارد. بله ، اگر مي توانيد از ملک خدا خارج شويد (و به جايي برويد) که در آنجا پاداش و کيفر نباشد ، برويد خارج شويد. معنايش اين است که چنين چيزي امکان ندارد، مگر به سلطان؛ منظور همان سلطنت الهي است.(9)
ايشان سپس به پيوند آيه شريفه ياد شده با رويداد هاي دنيا اشاره مي کند و چنين مي گويد :
آيه وقتي مي خواهد بگويد که به زماني خواهيم رسيد که در آن وقت ، [تنها] کيفر و پاداش هست مي گويد: پس الان [هم] چنين چيزي هست . [شما] اگر مي توانيد از ملک خدا خارج شويد که کار به آنجاها نکشد، خارج شويد. اگر مي توانيد از اقطار آسمان ها و زمين خارج شويد، خارج شويد، ولي اينکه يک امر شدني نيست، از قانون و ملک خدا که نمي شود بيرون رفت. ملک خدا يعني ملک وجود؛ هر جا که برويد ، ملک وجود است و هرجا که برويد ؛ ملک خداست . پس همه جا حوزه قدرت الهي است و چون چنين است، همه جا حوزه قانون الهي است. قانون الهي [هم] براي انسان هاست؛ يعني قانون پاداش و کيفر، [قانون] عمل و عکس العمل.(10)
ملاحظه مي شود که هرچند بخش نخست توضيح به پيوند آيه پاداش و کيفر اخروي اشاره داشت ؛ در قسمت دوم آن، نويسنده مي گويد که آيه ي شريفه همه هستي را قلمرو پاداش و کيفر الهي به حساب آورده است. قرآن کريم در آيه اي ديگر، چرايي مجازات را در پيوند با مالکيت مطلق الهي پيوسته مي داند:
« ولله ما في السماوات وما في الارض ليجزي الذين أساؤوا بما عملوا و يجزي الذين أحسنوا بالحسني» (نجم 31) و هرچه در آسمان ها و هرچه در زمين مي باشد ، از آن خداست تا کساني را که بد کرده اند به [سزاي] آنچه انجام داده اند کيفر و آنان را که نيکي کرده اند به نيکي پاداش دهد.
بدين سان ، آيه ي شريفه حق پاداش و کيفر الهي را وامدار مالکيت فراگير خداوند بر جهان و در نتيجه، حاکميت و تدبير آن از سوي او مي داند. از نشانه هاي اين تدبير و حاکميت ، حکمت مي باشد که برپايه ي آن، نگاه برابر به نيکان و بدان بي معناست. از اين رو، براي رفتارهايشان پاداش و کيفر در نظرگرفته شده است.
مجازات و قضا و قدر الهي، روشن است کيفرهايي که از نظام قانونمند الهي سرچشمه مي گيرند تنها مجازات اخروي وجهنم نمي باشد، بلکه دامنه آن، کيفرهاي ديگر از جمله مجازات هاي دنيايي را نيز دربر مي گيرد . اين کيفرها در احکام جزايي اسلام تحت عناوين مجازات هاي حد، قصاص و تعزيرات بيان شده است . البته افزون بر کيفرهاي سه گانه ياد شده که ساختار اساسي کيفر را در اين دين الهي تشکيل مي دهند، گاه بازتاب رفتارهاي ناشايست و گناه ، رويدادهاي ويژه اي را در عالم رقم مي زند. براي نمونه، در آيه ي نود و ششم سوره ي مبارکه «اعراف» آمده است:
«ولوأن أهل القري آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم برکات من السماء و الأرض ولکن کذبوا فأخذناهم بما کانوا يکسبون» و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند ، قطعاً از آسمان و زمين، برايشان برکاتي مي گشوديم ، ولي تکذيب کردند. پس به [کيفر] دستاوردشان [گريبان] آنان را گرفتم.
آيات بسيار ديگري نيز بدين حقيقت، گواهي مي دهند. (11) البته به دليل چيرگي رحمانيت الهي برخشم او، واکنش خشمگينانه الهي تنها بخشي از رفتارهاي نادرست انسان را در بر مي گيرد. از سوي ديگر، اين اندازه نيز تنها از آن روست که او را از خود فراموشي و فرورفتگي در بي خبري برهاند، نه اينکه به مقابله به مثل کامل با وي برخيزد. بدين حقيقت در جاي ديگر از قرآن اشاره شده است:
«ولو يواخذ الله الناس بظلمهم ما ترک عليها من دابه » (نحل 61) و اگر خداوند مردم را به [سزاي] ستمشان مؤاخده مي کرد، جنبنده اي بر روي زمين باقي نمي گذاشت.
نيز در آيه ي چهل و پنجم سوره ي مبارکه ي «فاطر» بازخواست برآنچه که انجام داده اند به جاي بيدادگري آمده است .
شهيد مطهري در توضيح آيه هاي هجدهم تا بيستم و يکم سوره ي مبارکه ي «قمر» که به موضوع روي دادن برخي از حوادث عالم به عنوان بازتاب رفتارهاي ناشايست انسان پرداخته است با تأييد اين پيوستگي مي فرمايد:
ممکن است انسان اين طور خيال کند که اين اوضاع و احوال عالم که دارد مي گردد، نسبت به انسان ها بي تفاوت است، خواه بشر خوب باشند يا بد. [اين گروه مي پندارند] حال اگر در آخرت عکس العملي هست ، در دنيا، عالم هيچ عکس العملي نسبت به خوبي ها و بدي هاي بشر... ندارد؛ افراد جامعه ي بشري خوب باشند يا بد، اوضاع عالم عکس العملي در مقابل آن نشان نمي دهد... دنيا براي خودش جرياني دارد، حال، همه ي مردم روي زمين صالح ، متقي، درستکار، موحد، خداپرست و عادل باشند، به يکديگر ظلم و تعدي کرده، در ميان آنها فسق و فجور باشد، باز عالم کار خودش را همان گونه که بايد، انجام مي دهد. [يعني دنيا] نسبت به بشريت بي تفاوت است و اگر بشر مجازاتي بايد ببيند يا پاداشي مي خواهد بگيرد، [تنها] در آخرت خواهد بود. (12)
وي با اشاره به اين نکته که شاخصه دولت ولي عصر(عج) همسويي رفتار بشر در آن زمان با آهنگ طبيعت است مي گويد:
قرآن مطلبي را بيان مي کند که گرچه ابتدا قبولش براي اذهان عادي سنگين مي باشد، اما حقيقتي است... يکي از مطالب همين که « ولو أن أهل القري » (اعراف 96) ... از جمله چيزهايي که در آن دولت [دولت ولي عصر (عج)] کاملا به چشم مي خورد يک نوع توافق و هماهنگي و به عبارت ديگر، يک نوع سير مهرباني است که ميان طبيعت و انسان برقرار مي شود؛ يعني ديگر اين عالم طبيعت آن حوادث زيادي را که عکس العمل هاي زيادي ، مانند سيلها و طوفان ها به شکل ديگري و از جاي ديگري آنها را خارج مي کند، بکلي نفي مي کند و برعکس ، زمين آنچه از ذخاير در باطن خود دارد، همه را در اختيار مي گذارد. آن يک امراستثنايي نيست. بلکه عملي و اجرا شدن همان (ولو أن أهل القري) است. ما الان نمي توانيم پيش بيني کنيم که چقدر راز بدبختي ها نکبت هايي که از ناحيه عالم به ما مي رسد به اعمال ناشايستي بستگي دارد که خودمان بر روي زمين انجام مي دهيم. ولي از نظر قرآن، اين مطلب حقيقتي مسلم و ترديد ناپذير است... « فکيف کان عذابي و نذر» (قمر16)... براي اين است که به ما بفهماند اعراض کردن از آنچه انبياء براي مردم آورده اند.... و به عبارت ديگر ، کفران اين نعمت چه عکس العملي در گذشته داشته و در آينده هم خواهد داشت . (13)
در آيه اي ديگر نيز اين حقيقت با رويکرد «طغيان و سرکشي نکردن در ميزان » بيان شده است :
«والسماء رفعها و وضع الميزان ألا تطغوا في الميزان» (الرحمن 7-8) آسمان را برافراشت و ترازو را گذاشت تا مبادا از اندازه درگذريد.
باز هم توضيح شهيد مطهري در اين باره شنيديني است.
ميزان به ميزان جسماني محدود نمي باشد بلکه دامنه اش از دايره زندگي اجتماعي و اجتماع بشر هم بيشتر است و همه عالم را فرا مي گيرد. اساساً آفرينش برپايه ميزان و با يک سنجش و معين است... بالعدل قامت السموات و الارض» آسمان ها و زمين که برپاست به عدل برپاست . با ميزان عدل، برپاست ، يعني اگر ظلم و اجحاف و عدم رعايت استحقاق ها مي بود ، اين نظامي که شما مي بينيد بر پا نبود. همه اينکه براي چيست ؟ «ألا تطغوا في الميزان» شما بشرها در ميزان طغيان نکيند ، خلاف عمل نکيند... معني همه اين حرف ها و آنچه تو از همه اينها بايد بفهمي ، اين است .(14)
حال که همسو با اين آيه ي شريفه ي عالم برپايه ي ميزان استوار مي باشد و انسان ها از سرکشي و نافرماني در برابر آن بازداشته شده اند ، جايگاه کيفر به عنوان عنصري ناگزير روي مي کند؛ زيرا وسيله اي است براي مهار چالش هاي زندگي دوري ناپذير اجتماعي بشر که آن نيز به نوبه خود از سود جويي هاي سيري ناپذير انسان ها سرچشمه مي گيرد و اين همزيستي گروهي که به باور برخي، به دليل شتابدهي به بالندگي و پاسخگو بودن به بخشي از نيازهاي تکاملي انسان، چونان زندگي فردي وي مي باشد و دستاورد توجه او به قبله آمال و معبود حقيقي او و در نتيجه از سرشت خداجويي او الهام گرفته است، (15) به عرصه اي لبريز از تيرگي ، حق کشي ، کشمکش و فرومايگي دگرگون مي سازد. پيداست قانون و کيفر، عامل اطمينان بخشي مي باشند تا نابساماني ها وآشفتگي هاي ياد شده، گريبان اين ضرورت برخاسته از نهاد بشر، يعني زندگي اجتماعي را نگيرد و آن را دستخوش فروپاشي نکند.
مجازات و حق: حق که ورود باطل در آن ناشدني است ، در صورتي عملي از فعل خداوند است و فعل خداوند نيز هر آن چيزي مي باشد که در عرصه هستي لباس وجود به خود گرفته است. (16) کوتاه سخن آنکه حق ، آن چيزي مي باشد که به اراده خدا موجود شده است . (17) قرآن کريم نيز بر چنين رويکردي درباره ي حق گواهي مي دهد، آنجا که مي فرمايد:
« الحق من ربک فلا تکن من الممترين » (آل عمران 60)؛ حق از جانب پروردگار توست ، پس از ترديد کنندگان مباش.
ناگزيري پيروي از خداوند و هر آنچه که از او سرچشمه مي گيرد، از جمله قانون و کيفر نيز از آن روست که از ويژگي هدايت ذاتي برخوردار مي باشد، به گونه اي که به جز خداوند، همه تنها در پرتو آن مي توانند به حق رهنمون شوند. قرآن کريم در اين باره مي فرمايد:
«قل هل من شرکائکم من يهدي الي الحق قل الله يهدي للحق أفمن يهدي الي الحق أحق أن يتبع أمن لا يهدي الا أن يهدي فما لکم کيف تحکمون (يونس 35)؛ بگو آيا از شريکان شما کسي هست که به سوي حق رهبري کند؟ بگو خداست که به سوي حق رهبري مي کند، پس آيا کسي که به سوي حق رهبري مي کند سزاوار تر است مورد پيروي قرار گيرد يا کسي که راه نمي يابد ، مگر آنکه هدايت شود؟ شما را چه شده؟ چگونه داوري مي کنيد؟
استدلال آيه ي شريفه بر اين پايه استوار است که شخص هدايت پذيرفته از ديگران، به خودي خود نمي تواند هدايت کند، مگر آنکه نخست در پرتو هدايت گر ذاتي به هدايت دست يابد. وانگهي، اين اندازه کارآيي نيز تنها در قلمرو ارائه راه مي باشد، وگرنه رساندن عملي به سر منزل مقصود تنها از هدايتگر گونه ي نخست ساخته است. بدين سان قانون و کيفري کارآمد است که حق مدار باشد. از سوي ديگر، دارا بودن اين ويژگي نيز به سرچشمه گرفتن آن از خداوند يا نمايندگان معصوم او پيوند مي خورد و سرانجامي را که به دنبال مي کند رساندن انسان به کمال حقيقي و نيکبختي جاوداني است. به ديگر سخن، چنين قانون و کيفري خير محض مي باشد ، زيرا همان گونه که گفته شد - هر آنچه از خداوند سرچشمه گيرد، اين گونه است . قرآن کريم نيز بر اين حقيقت پاي مي فشرد که انسان ، بدون بهره گيري از هدايت و حياني در شناخت خير و شر خود ناتوان مي باشد:
« و لا يملکون لأنفسهم ضرا ولا نفعا» (فرقان 3) براي خود نه زياني را در اختيار دارند و نه سودي را .
با روي آوردن به اين آيه و آيات همانند آن ، (18) مي توان چنين برداشت نمود که همه خيرها، از جمله وضع قانون کيفري مناسب، تنها از ذات مقدس الهي سرچشمه مي گيرد و انسان نبايد به حقانيت و مطابق با واقع بودن چنين کيفرهايي با ديده ترديد بنگرد . به ويژه آنکه اين مجازات ها در زمره ي هدايت تشريعي خداوند جاي دارند و حذف آنها يعني گم راهي ، همچنان گفته شده است:
هدايت تشريعي که ارائه قانون سعادت بخش و تبيين حکمت عملي جامعه مي باشد، داراي مقابلي است به نام ضلالت .(19)
به ديگر سخن، پاي بند نبودن به کيفرهاي الهي و حق مدار ندانستن آنها يعني پايمال کردن راه کار هدايت تشريعي الهي که خود همان گم راهي آشکار است . اين گم راهي نيز اشکال گوناگون دارد که وضع قانون زيان بار يا جلوگيري از قانون سودمند از جمله آنهاست.
گم راهي به صورت قانون زيان بار و طرح شقاوتمندانه ظهور مي کند و زماني به صورت اخفاي قانون سودمند و کتمان حکمت عملي حيات بخش در مي آيد... «و ان يروا سبيل الرشد لا يتخذوه سبيلا و ان يروا سبيل الغي يتخذوه سبيلا» (اعراف 146)(20)
کوتاه سخن آنکه همه مجازات هاي شرعي از روي حکمت و مصلحت مي باشد، زيراقانون الهي از هرگونه نارسايي به دور است.
[خداوند] هيچ کس را از فيض هدايت، بي بهره نگذاشته است و هرگز کسي را بدون اتمام حجت، مجازات نمي کند. [نيز] هرگز جامعه را بدون قانون رها نمي سازد. در قانون خود نيز هيچ عيب و نقصي راه نمي دهد... خلاصه آنکه قرآن کريم ضلالت تشريعي را به گونه اي جدي از خداوند متعال دور دانسته است و آن را برنامه اغوايي طاغوتيان روزگار مي داند که در اثر سبک مغزي پيروان خويش ، آنان را با قانون جعل و جاهلي گم راه مي نمايند. (21) قانون سعادت بخش را از مردم باز داشتن، آن را کتمان کردن، راه را عوض نشان دادن و ... همه اين امور از اوصاف سلبيه ي خداوند است.(22)
نتيجه آنکه همه قانون هاي الهي، از جمله مجازات هاي وضع شده ، از سوي او ، به دليل جاي گرفتن در قلمرو هدايت هاي تشريعي ، با حق همسان مي باشد و در اين باره هيچ گونه ترديدي برجاي نمي ماند.

پی نوشت:

1- ناصر مکارم شيرازي و ديگران ، تفسير نمونه(تهران،دارالکتب الاسلاميه ،1373) ، ج 19،ص 386.
2 و 3- سيد محمد حسين طباطبايي ، الميزان (بيروت ، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات ، 1417 )، ج 4 ،ص 89.
4. محمد باقر مجلسي، بحارالانوار (بيروت ، احيا التراث العربي، 1983)، ج 74، ص 10.
5- محمد تقي مصباح ،نظريه ي حقوقي اسلام (قم ، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ،1380 )، ص 114.
6- محمد تقي مصباح ، حقوق و سياست در قرآن ، نگارش محمد شهرابي(قم ، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ، 1379)، ص 99.
7- همان، ج 2، ص 131.
8- براي نمونه، ر.ک بقره : 213.
9- مرتضي مطهري، آشنايي با قرآن (قم، صدرا، 1375)، ج 6، ص 56.
10- همان ، ص 57.
11- براي نمونه، ر.ک نحل 61 / فاطر : 45.
12- مرتضي مطهري: پيشين ، ج 5، ص 233.
13- مرتضي مطهري ، پيشين.
14- همو، ج 6، ص26.
15- سيد محمد حسين طباطبايي ، پيشين ، ج1، ص 333.
16- همان ، ج 3، ص 247.
17- همان، ج 10، ص 54.
18- براي نمونه، ر.ک آل عمران: 26/ طه :50/ نور: 2/ يونس :65/تغابن :1/ روم :54.
19- عبدالله جوادي آملي ، هدايت در قرآن (تهران، رجاء 1363)، ص 44.
20- همان، ص 46.
21- زخرف :54.
22- همان ، ص 49.

منبع:مجله ي معرفت 125

 


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط