کریستوفر پارکر
مترجم: محمد تقی ایمان پور
نقطهی آغاز کار کاترین هال (Catherin Hall) در مورد بررسی توسعهی طبقهی متوسط بیرمنگام در اوائل سدهی نوزدهم میلادی، مانند آلیس کلارک در خصوص جدایی فضای خانگی و محیط کار بود. بحث او این بود که تا اواخر سدهی هجدهم میلادی همسران بسیاری از تجار نقشی کامل و فعال در اقتصاد خانواده بازی میکردند. او میگفت: همان طور که تجارت توسعه مییافت و فربهتر میشد، زنان به صورت فزایندهای به محیط خانواده کشیده میشدند. هال از عدم فعالیت زنان که این تحولات بر زنان طبقهی متوسط جامعه تحمیل کرده بود، احساس تأسف نمیکند، بلکه به عکس به این بحث میپردازد که فرآیند مذکور باعث تحولی جدید شد و به ایجاد تمایز بین هویتهای زن و مرد منجر گردید. هویت یک تاجر موفق بر پایهی مالکیت دارایی و نقش عمومی وی در مجموعهای از سازمانهای بازرگانی، سیاسی و فرهنگی قرار داشت. (1) از سوی دیگر، کار زنان عمدتاً به امور خانه منجر میشد. در آن موقعیت محدود، هنگامی که آنها در زندگی اجتماعی شرکت میکردند، این کار را به گونهای انجام میدادند که تواناییهای زنانهی خاص ایشان را نشان میداد. بنابراین، از آنها برای حمایت از جنبش ضد بردهداری به عنوان مادرانی که به «خواهران ناتنی» خود برای عدم جدایی کودکانشان کمک میکنند، مستقیماً درخواست کمک میشد. (2) این حس ساختن یک هویت در بسیاری از کتابهای راهنمایی که برای آداب معاشرت و مدیریت خانه داری که در سدهی نوزدهم میلادی منتشر شد، مشهود بود. از مشهورترین اینها ایزابلا بیتون (Isabella Beeton) بود که اعلام کرد:
«بانوی یک خانه مانند فرمانده یک ارتش یا رهبر هر مؤسسهای است. روح و حضور او در کل مجموعه دیده و احساس میشود. به نظر ما، از تمام این فضیلتهایی، که بیشتر به ویژگیهای یک زن تعلق دارد، هیچ فضیلتی بالاتر از این وجود ندارد که زن به دنبال کسب دانش وظایف خانهداری باشد.» (3) از نگاه واکوویتز، اهمیت برخی از عکسالعملها و پاسخهای داده شده به مسئلهی جک ریپر این بود که بر ساختار هویت جنسیتی دورهی ویکتوریایی پرتو افکند. عفت غیر شهوانی زنان آرمانی دورهی ویکتوریایی در پی گسترش شهوترانی در فاحشهخانهها و خیابانها که پاتوق روسپیها شد، حفظ گردید. بنابراین از نگاه بیتون، مدیریت چنین خانوادهای تنها یک وظیفهی زنانهی ساده نیست؛ بلکه بیان ویژگیهای شخصیت زنانه و یک توانایی ذاتی محسوب میشود.
تحلیل هال، که آن را با همکاری لئونور دیویدوف (Leonore Davidoff) گسترش داده بود، ساختار اجتماعی هویتهای جنسیتی را با توسعهی طبقات اجتماعی ترکیب میکند. در واقع آنها در پیشگفتار کتاب خانوادهی خوشبخت: زنان و مردان طبقهی متوسط انگلیس در سالهای 1780-1850، (Family Fortunes: Men and Women of the English middle class 1780-1850 ذکر کردهاند: مبحث کلی بر پایهی این فرضیه است که طبقه و جنسیت همیشه با هم کار میکنند، و این که آگاهی طبقاتی همیشه شکل جنسیتی به خود میگیرد. (4) چون در اینجا تأکید روی ساختار اجتماعی است، رویکرد نهفته در آن یک الگوی پویا از توسعهای را فراهم میکند که از طریق زیستشناسی به اثبات نمیرسد. به نظر میرسد این نوع رویکرد دانش خود را به رویکرد فرهنگی از تاریخ اجتماعی مدیون است که در آغاز توسط ای. پی تامپسون (E. P. Thompson) در کتاب ایجاد طبقهی کارگر انگلیس مطرح شده است.(5) بر خلاف ای. پی تامپسون، دیویدوف وهال، دربارهی جنسیت گزارشی تهیه کردند که در آن نشان میداد که مردان و زنان پیشرفتهای اجتماعی را به شیوهی بسیار متفاوتی تجربه میکنند. همچنین هر دو آنان دارای زمینههایی هستند، زیرا جنبش آزادی زنان و تاریخنگاری اجتماعی را که در دههی 1960 میلادی در بریتانیا آغاز به پیشرفت کرده بود. مورد تأیید قرار میدهند. بنابراین رویکرد ایشان دربارهی جنسیت، نشان دهندهی فاصله گرفتنشان از فمینیست- سوسیالیستهای اولیه نبود، بلکه بیانگر توسعهی آن تفکر شمرده میشد.
وجود چنین پیوندهای مشابهی مشخص است و در کتاب جوده واکوویتز (Judith Walkowitz)، به نام شهر لذتهای وحشتناک (City of Deradfal Delight)، نیز تأیید میشوند. او در این کتاب بر کشتارهای «جک ریپر» (جک درنده) تمرکز میکند تا از آن طریق عمل متقابل طبقه و جنسیت را در فرهنگ اواخر دورهی ویکتوریایی شناسایی نماید. (جک ریپر نام مستعار کسی است در لندن که دست کم 5 زن را به قتل رسانید که همگی زنان خیابانی در لندن و نزدیک منطقه وایت چاپل بودند). در گزارش وی «روسپی گری» به مفهوم زیر است:
«این تجسم بوی تعفن و شهوتهای حیوانی است که مردان عقلگرای طبقهی متوسط آن را انکار کردهاند و این که زنان پرهیزکار و پاکدامن، «فرشتگانی» آسمانی بودند «که در خانه سرکوب شده بودند». (6)
بنابراین، از نگاه واکوویتز، اهمیت برخی از عکسالعملها و پاسخهای داده شده به مسئلهی جک ریپر این بود که بر ساختار هویت جنسیتی دورهی ویکتوریایی پرتو افکند. عفت غیر شهوانی زنان آرمانی دورهی ویکتوریایی در پی گسترش شهوترانی در فاحشهخانهها و خیابانها که پاتوق روسپیها شد، حفظ گردید. درست همان گونه که ای.پی تامپسون آن را مورد بحث قرار داد، هویت طبقاتی تنها میتواند از طریق بررسی رابطهی بین طبقات شناخته شود؛ بنابراین واکوویتز نیز معتقد بود که هویتهای جنسیتی نیز از همین طریق شناخته میشوند. یا اگر بخواهیم آن را به شکلی دیگر بیان کنیم، میتوانیم بگوییم که یک همسر پاکدامن در یک طبقهی متوسط تنها از این راه مورد شناسایی قرار میگیرد که او ویژگیهای دنیوی زنان طبقهی پایین جامعه را ندارد که نمونهی کامل آن میتواند یک زن فاحشه باشد. این امر نتوانست از تبدیل شدن زنان طبقهی کارگر به شیئی در راستای امیال مردان طبقهی متوسط جامعه جلوگیری کند؛ بلکه آن امیال به صورت چشمچرانی یا در مکانهای خاص و دور از منزل ابراز میشد. واکوویتز یادآوری میکند که بررسیهای اجتماعی در تراز اول فعالیتهای ارزشمندی هستند که اغلب این کیفیت اغناء کننده را دربر دارند. (7) این نکته در نقل قول زیر که دربارهی استخدام دختران جوان در کارخانههای نساجی است، به وضوح آشکار میشود:
«در اینجا... ما شاهد فقدان مطلق ظرافت و حالات زنانه هستیم- صداها خشک و غریباند- چیزهایی مانند صحبت نرم و آهسته، که «بهترین چیز در زنان است»، وجود ندارد. به دلایل مختلف در اینجا خلقیات عجیب که یکی از اصول اصلی آن هیجان بیش از حد جنسی است، دیده میشود؛ و همهی اینها یک وضعیت صوتی را به وجود آورده است که شباهت زیادی به صدای مردان دارد». (8)
در این نقل قول کاملاً روشن است که چگونه نویسندهی کتاب، پیتر گاسکل (Peter Gaskell)، دخترانی را که در کارخانه کار میکردند، به صورت کسانی که فاقد ویژگیهای زنانهی طبقهی متوسط هستند، توصیف میکند. او همچنین به طور تصادفی نظری هم بر جنبههای هویت مردانهی طبقهی متوسط میافکند؛ زیرا نشانههای روشنی وجود دارد که مردان از لحاظ بدنی به گونهای ظاهر میگشتند که باعث میشد دختران مجذوبشان شوند و نه به عکس آن، به سخن دیگر، این موارد نشان میدهد، که احتمالاً هیجانهای جنسی از سوی مردان بوده است، نه از جانب آن دختران.
اگرچه واکوویتز از دیدگاهی علمی به مسائل میپردازد، اما او هنوز نیم نگاهی هم به زمان حال دارد و در نوشتهها خود تأکید میکند که میتوان از گذشته درسهایی آموخت:
«امروز، همانند گذشته، فمینیستها برای بهرهگیری از یک راهبرد مؤثر به منظور مبارزه با خشونتهای جنسی و تحقیرآمیز، در حال چالش هستند... در این محیط فرهنگی، ما فمینیستها باید بر تناقضات دردناک تاریخی راهبردهای جنسی فمینیستی، نه تنها به خاطر زنان روسپی، بلکه به خاطر خودمان، غلبه کنیم». (9)
این متن نشان میدهد که واکوویتز به تاریخ به عنوان فرآیند رو به پیش نظر میافکند و مهمتر این که تأیید میکند هویتی وجود دارد که گذشته نامیده میشود و از طریق تاریخ میتوان به آن دست یافت. نکتهی اخیر ممکن است تا حد زیادی آشکار و بدیهی به نظر برسد، اما اهمیت دارد؛ چون او را از مورخان پسا مدرنیست متمایز میسازد.
یکی از تحولاتی که بر اثر توسعهی تاریخ جنسیت به وجود آمد، این بود که مردان نیز به اندازهی زنان در مرکز توجه قرار گرفتند. به علاوه، این تحول مردان را نیز قادر ساخت به میدانی وارد شوند که در حد زیادی تحت سلطهی زنان بود. از این رو، در اینجا مهم است که در همین راستا از کتاب جان تاش (John Tosh)، تحت عنوان جایگاه مرد: مردانگی و خانهی طبقهی متوسط در انگلستان عصر ویکتوریا، سال 1999م، (A man Place. Masculinity and the Middle-Class Home in Victorian England)، یاد کنیم. موضوع بررسی ساختار مردانگی، حوزهی مشابهی از آثار پژوهشی هال و دیویدوف را تحت پوشش قرار میدهد؛ اگرچه دورهی زمانی مورد بحث آنها متفاوت است.(10) بحث محوری وی این است که هویت مرد طبقهی متوسط عصر ویکتوریا اساساً با افزایش اهمیت محیط خانه شکل گرفت که در آن، نقشهای روشن و متفاوت هر جنس به اجرا درمیآمد. سرانجام به عنوان یک مورخ که پیشرفت علمی وی تحت تأثیر مارکسیسم قرار داشت، تعجبی ندارد مشاهده کنیم که تاش معتقد به تأثیر و نفوذ رویدادهای گذشته بر زمان حال باشد: «ویکتوریایی بر خلاف آنچه تا آن زمان توسط مردان بیان شده بود، صورت آرمانی زندگی خانگی را، به روشنی نشان دادند». (11)
بیشتر بخوانید: اصول تاریخ نگاری فلسفی و مشکل تعصب نژادی مورخان
مورخان جنسیت و پسامدرنگرایی
همهی مورخان جنسیت که در بالا ذکرشان رفت، هویت جنسیتی را به صورت توصیف تحول اجتماعی در درون جامعهای گستردهتر دیدهاند؛ یا به بیان دیگر، این گونه تغییرها محصول فرآیندی در درون دنیای خارجی گستردهتری به شمار آمده است. به علاوه، آنها همچنین آثار خود را در چارچوبی از رشد یافتنهای مداوم قرار دادهاند. طی سالهای دههی 1980 میلادی شماری از مورخان پدید آمدند تا اندیشهای را رد کند که بنابر آن معتقد بودند زبان به توصیف حوزهی تجربی جداگانهای میپردازد و بدان اشاره میکند. این مورخان رویکردهایی را به کار گرفتند که در آغاز توسط شخصیتهای پیشتازی مثل میشل فوکو (Michel Foucault) به کار گرفته شده بود. آنان با اعتقاد به این که زبان فقط میتواند یک واقعیت صرف باشد، دیدگاهی را مرود شمردند که زبان را واقعیت جداگانهای میدانست؛ چنان که گارت استدمن جونز (Gareth Stedman Jones) اظهار میدارد:«من تا حد زیادی منتقد این تلقی شایع هستم که «مسائل اجتماعی» را منطقاً بیرونی- و غالباً، اگرچه نه ضرورتاً به ترتیب زمانی- بیرونی میدانند، پیش از آن که از طریق زبان بیان شود. (12)
در نتیجه، استدمن جونز پیش از آن که به طبقه همانند حقیقتی هستیشناسانه نگاه کند، آن را حقیقتی درخور بحث میدید. (13) با این دیدگاه، او با طبقه به عنوان یک اصطلاح زبانی برخورد میکند که محرک شماری از همکاریهای فرهنگی و سیاسی است. همچنین، وی آن را بیشتر در کالبد زبان میدانست، تا آن که برایش ساختاری اجتماعی و وجودی خارجی قائل باشد. دشوار خواهد بود که دقیقاً بگوییم زمینهی انتقال و تحول از مارکسیسم به پسامدرنیسم چه بود؛ اما مطمئناً مهم است بدانیم که او کتاب اریک هابسبام (Eric Hobsbawm)، به نام حرکت رو به پیش حزب کارگر متوقف شد، 1981، (The Forward March of Labour Halled, 1981) را به عنوان یکی از نقاط عطف برای ملاحظات خود برشمرده است. هابسبام که کتابش را پس از پیروزی مارگارت تاچر در انتخابات عمومی سال 1979 میلادی نوشته است، میگوید دیدگاه سنتی مارکسیستی دربارهی سیاستهای مرتبط با طبقه، شکست خورده است و دیگر بازدهی ندارد. از این رو حضور پسامدرنیسم ممکن است نتیجه و محصول شکست آن سنت سیاسی محسوب شود؛ یعنی شکستی که به وضوح با فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی بین سالهای 1989 تا 1991 میلادی مورد تأیید قرار گرفت.
برخی از مورخان جنسیت نیز به حوزه و بحثهای پسامدرنیسم کشیده شدند. برای مثال جوان والاک (Joan Scott) و دنیس رایلی (Denise Riley) مطرح میکردند که عبارتهایی مانند «مرد» و «زن» و «زنان» وجود عینی خارج از زبان ندارند. آنها همچنین میگفتند ماهیت بحث برانگیز بودن چنین عبارتهایی به این معناست که ماهیتی متغیر و سیّال دارند که به مرور زمان مفهوم آنها را دگرگون میکند. (14) رایلی همچنین میگفت چنین عبارتهایی حتی برای همهی افراد و در یک زمان دارای معانی یکسان نیست. گفته میشد، مردم هویتهایی چندگانه دارند و تنها اموری را برمیگزینند که دوست دارند آنها را ارتقا دهند:
«برای مثال، در حالی که انسان ممکن است به عنوان یک شخص انتخاب کند که یک فرد معلول یا یک همجنسگرا باشد، اما به مثابهی یک سیاستمدار و از جایگاه موقعیت سیاسی امکان ندارد سیاستهایی خارج از اهداف تعیین شده را برگزینند. برای مثال، همان گونه که انسان دوست ندارد که در زندگی خود را کاملاً به عنوان یک فروشنده یا یک قبرسی یونانی تعریف کند، انسان همواره میتواند چنین هویتهایی را به نام توصیفهایی که متفاوت است و جنبهی شخصی دارد و تعریف دیگری را درستتر میداند، رد کند». (15)
چنین دیدگاهی مسائل مهم و اساسی زیادی برمیانگیزد: اولاً، اگر وجود چنین ماهیت و موجودیتی پذیرفته شود، به نظر میرسد که امکان همبستگی بین زنان را از بین ببرد؛ زیرا به صورت بالقوه آنان چنین ناهمگونی گستردهی هویتی را مورد توجه قرار میدهند. ثانیاً، به نظر میرسید این فرضیه دلالت بر این دارد که هویتها به صورت اجتماعی شکل نگرفتهاند، بلکه به صورت فردی برگزیده شدهاند: این امر بدان معناست که یک فرد به میزان زیادی میتواند به هویت فردی خود شکل دهد و این به نظر میرسد نشأت گرفته از رد نظریهای باشد که معتقد است هر حقیقتی ممکن است ورای زبان وجود داشته باشد. به هر حال، رایلی مدعی است به عنوان پیامد «نظم جدید یافتن» اندیشهها، نظیر «اندیشهی طبیعت»، ساختار «زنان» نیز در طی زمان تغییر میکند. این فرآیند که در سدهی هفدهم میلادی آغاز شد، در قالب عبارتهایی بسیار کلی شکل گرفت و نظم جدیدی از فهم جنسیت را در پی داشت. (16) این گونه به نظر میرسد که فرآیند مذکور دلالت بر تجربهای جمعی دارد؛ اما ممکن است تعجب کنیم که چرا چنین شده است. آیا همان طور که رایلی میگوید، افراد میتوانند با تکیه بر جنبههای مختلف هویتشان و در هر موقعیت تاریخی مطرح شوند و از راههای گوناگون به آن پاسخ دهند؟ ممکن است انسان تصور کند که مشکل رایلی این است که تحلیل تاریخی وی برای توضیح تحولات کلیای به نیروی محرکه نیاز دارد که بدون وجود گونهای از پاسخهای جمعی، ساخت آن بی نهایت دشوار است.
رایلی و اسکات هر دو خود را در درون سنت فمینیستی میدانند، اما معتقدند که ستم زنان مبتنی بر ساختار زبانی اصطلاح «زنان» است؛ زیرا واژهی ستم بخشی اساسی از بحثهای موجود دربارهی این عبارت است. رایلی میگوید: هدف کار تاریخی، حل کردن این هویت «زنان» و جایگزین نمودن آن با هویتهای انسان جامعتری است. مشکل این مسئله و هدف مطرح شده هم آن است که «بشریت» خود میتواند به عنوان موضوع بحث برانگیز دیگری دیده شود. تصویر بشریتی که مخلوق خداست، هویتی بسیار متفاوت با بشریتی دارد که در فلسفهی خلقت داروین یا فروید دیده میشود. پسا مدرنیستها در نشان دادن قدرت زبان در شکل دادن به معنا، نقش بزرگی ایفا کردند. مفاهیمی مانند «گفتمان» نیز، آگاهی از چگونگی قرار گرفتن مفاهیم و اندیشهها را در شبکههایی از معنیها و جامعهها گسترش دادهاند. به هر حال، به رغم چنین دستیابیهایی، مورخ پسا مدرنیست هنوز هم با مشکلاتی نظیر علتها و هدفها مواجه است. در موقعیتی که همهی تجربهها درون زبانی است، چه چیزهای واقعاً باعث وقوع دگرگونی در معنا میشوند؟ به طور مشابه، اگر چیزی ورای زبان وجود نداشته باشد، پس هر «هدف» معینی برای تحول تاریخی همواره مستعد وارد شدن در مجموعهای از تعریفهای بحث برانگیز دیگری است.
نمایش پی نوشت ها:
1- C. Hall, ‘Gender divisions and class formation in the Birmingham middle class 1780-1850’, in R. Samuel(ed), People's History and socialist Theory, pp. 170.
2- Ibid., p. 171.
3- I. Beeton (1968), Beeton's Book of Household Management, First Published 1861, Jonathan Cape, p. 1.
4- I. Davidoff and C. Hall (1987), Family Fortunes: Men and women of the English middle class, Hutchinson, p. 13.
5- E. P. Thomson (1986), The Making of the English Working Class, Penguin, p. 10.
6- J. R. Walkowitz (1992), City of Dreadful Delight, Virago, p. 21.
7- Ibid., pp. 20-21.
8- P. Gaskell (1966), The Manufacturing Population of England(1833), pp.162-4, in E. Royston Pike, Human Documents of the Industrial Revolution, George Allen & Unwin, p. 221.
9- R. Walkowitz, ibid., p.244.
10- J. Tosh (1999), A Man's Place. Masculinity and Middle Class Home in Victorian England, Yale University Press, p. xi.
11- Ibid., pp. 7-8.
12- G. Stedman Jones (1983), Language of Class 1832-1982, Cambridge University Press, p. 7.
13- Ibid., p. 8.
14- Riley (1999), Am I That Name?, p.3; J. Wallach Scott, Gender and the Politics of History, Columbia University Press, p. 49.
15- Riley, ibid., p. 16.
16- Ibid., p. 14.
اسپالدینگ، راجر؛ پارکر، کریستوفر؛ (1392)، مقدمهای بر تاریخنگاری، ترجمه محمد تقی ایمان پور، تهران: پژوهشکدهی تاریخ اسلام، چاپ اول.