هورمون زرنگی را پاس بداریم!

یکی از مهمترین دوران زندگی هر انسانی دوره نوجوانی است که در طی آن رفتار نوجوانان دچار تغییر و تحولات تازه ای می شوند. اکثر نوجوانان دوست دارند مستقل شوند و آن را به بزرگترهایشان تحمیل کنند.
چهارشنبه، 5 تير 1398
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: ناهید اسدی
موارد بیشتر برای شما
هورمون زرنگی را پاس بداریم!
نوجوانی دوره ی زرنگ بازی است. هروقت فکر کردید خیلی بیش تر از قبل دارید زرنگ بازی درمی آورید بدانید جفت پا پریده اید توی نوجوانی و کم کم گرد وخاک کودکی دارد از سر و رویتان شسته می شود. آدم همچین که به نوجوانی می رسد فکر می کند حواسش خیلی جمع شده و برای خودش کسی شده و عقلش بیش تراز قبل کار می کند و خلاصه حالا دیگر وقت است زرنگ باشد و زرنگی کند؛ نه این که مثل دوران کودکی توسری خور باشد و هرچیز دیگران گفتند بگوید چشم؛ البته یک کمش تقصیر این هورمون های لامصب است که روی صورت جوش سبز می کنند و صدا را دورگه می کنند؛ برای خودشان کلی اسم های باکلاس پزشکی هم دارند؛ اما نمی دانم چرا هیچ کس بهشان نمی گوید هورمون زرنگی؟! چون مهم ترین کاری که این ها می کنند همین زرنگ کردن بچه هاست و آن جوش و صدا پیش این هیچ است.

آدم نوجوان که می شود دوست دارد بپیچاند؛ مثلاً دوست دارد همین طور الکی پدر و مادرش را بپیچاند. دوست دارد به پدر جواب سربالا بدهد، از زیر کارهایی که مادر به او می سپارد دربرود. حالا اگر مثل بچه ی آدم حرف های آن ها را گوش بدهد زودتر خلاص می شود و می تواند برود توی کوچه و پارک با رفقایش شلنگ تخته بیندازد یا بنشیند پای بازی کامپیوتری هی امتیاز درو کند ها! اما این هورمون بدمصب یک مرضی به جان آدم می اندازد که جواب سرراست دادن و حرف گوش کردن و کار انجام دادن برای آدم می شود مثل فیل هوا کردن، بلکه سخت تر! هِی به خودش می گوید دیگر گذشت آن زمان که حرف گوش کن بودی، گذشت کودکی. الان باید سرسختی کنی و بپیچانی و تا جایی که می شود کم تر تن به کار بدهی. این هورمون یک جوری است که می بینی خود آن کار نیم ساعت وقت می گرفت، اما نوجوان برای پیچاندن آن دو ساعت فکر می کند و آخرسر نقشه ای می کشد که اجرایش سه ساعت وقت می گیرد و آخرش کیف هم می کند! اسمش را هم می گذارد زرنگ  بازی!

آدم نوجوان که می شود دوست دارد بزند توی صف. صف های نانوایی پُر است از نوجوان هایی که زده اند تویش! اصلاً برای خیلی از نوجوان ها اُفت دارد مثل بقیه بروند بپرسند آخرین نفر چه کسی است و بایستند پشتش تا نوبتشان شود. نوجوان تا می آید برود توی صف، همه ی خاطرات دوران کودکی اش می آید جلوی چشمش. آن روزها که او ساکت و مؤدب می ایستاد توی صف و تازه وقتی نوبتش می شد و می رسید جلوی پنجره ی نانوایی، بزرگ ترها یکی یکی دست شان را از بالای سر او می بردند داخل و نان شان را می گرفتند و دست او اصلاً توسط شاطر دیده نمی شد. حالا یک بار این بلا سرش آمده ها، اما احساس می کند نصف کودکی اش در این حالت تلف شده و حالا وقت انتقام است؛ بنابراین سعی می کند به هر بهانه ای شده بزند توی صف و حتی اگر شده یک نفر جلوتر بیفتد، اسمش را هم می گذارد زرنگ  بازی!

آدم نوجوان که می شود دوست دارد بدود، انگشت توی پریز برق کند، ساعت 9 شب نخوابد و تا خود صبح بیدار بماند، با دوست هایش برود هرجا که دلش خواست، با خانواده مسافرت نرود و به جایش کل تابستان را با هم سن وسال ها برود اردو. خیلی خودمانی بگویم، آدم نوجوان که می شود دوست دارد اذیت کند! راه صاف برای نوجوانی که حالا فکر می کند کلی زرنگ شده کسر شأن است. دوست دارد مارپیچ برود، روی جدول لِی لِی کند، وسط اتوبان پشتک بزند!

نوجوان می پیچاند و توی صف می زند و فکر می کند اگر دیگران چیزی نمی گویند به خاطر زرنگ بودن او است؛ غافل از این که نه پدرش گول زرنگ  بازی او را خورده و پیچانده شده، نه مادرش حواسش نبوده و مقهور زرنگ  بازی او شده و نفهمیده چطور از زیر کار دررفته و پریده توی کوچه!

هم پدر و هم مادر و هم آن پیرمردی که گذاشت با او گرم بگیری و بزنی توی صف نانوایی حواس شان بود که داری چه کار می کنی؛ اما خودشان را زدند به آن راه. به روی خودشان نیاوردند تا تو سرخوش از نوجوان شدنت احساس بزرگی کنی و با خیال این که برای خودت مرد یا خانمی  شدی، شب ها با غرور بخوابی وگرنه بعداً خودت می فهمی  که پدرها و مادرها پیچاندنی نیستند، حواس شان بیش تر از این ها جمع است که پیچانده شوند؛ اما خب، استاد فیلم  بازی کردن هستند. یک جوری اَدای پیچانده شده ها را درمی آورند که خودت هم باورت می شود زرنگ بوده ای آقا یا خانم زرنگ!

نویسنده: محمدرضا شهبازی
تصویرساز: فرناز منصوری


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط