زیباشناسی، مثل هر بررسی میکند، معین سازد؛ آن ویژگیهای زیبایی و هنر را میکاود، اما سعی میکند که این را نیز توضیح دهد که چرا زیبایی به روشی خاص عمل میکند و چرا هنر فرمهای خاصی دارد و از فرمهای دیگر احتراز میکند. ممکن است در این باره توضیحات متفاوتی وجود داشته باشد: زیباشناسی تأثیر زیبایی را از لحاظ روانشناختی و فیزیولوژیکی و فرمهای هنری را به لحاظ تاریخی و گاهی جامعه شناختی بیان میکند. وقتی که ارسطو گفت زیبایی اشیاء به اندازه آنها بستگی دارد، او اصلی را بنا می نهاد. اما وقتی که گفت اشیاء تنها زمانی میتوانند مورد تعریف و تمجید قرار گیرند که بلافاصله به راحتی دیده شوند، و اشیاء خیلی بزرگ نمی توانند بلافاصله دیده شوند، تبیینی را ارائه مینمود. وقتی که ارسطو گفت هنر همان تقلید است، (درست یا غلط) اصلی را بنا می نهاد، اما وقتی که میگفت انسان طبیعتأ به تقلید تمایل دارد آن را تبیین میکرد. به طور کلی، زیباشناسی دوران قدیم به بنیاد نهادن اصول می پرداخت در حالی که زیباشناسی مدرن بیشتر بر تبیین آنها تأکید میکند. این ششمین ثنویت و دوگانگی ای میباشد که بر زیباشناسی پرتو افکنده است.
[زیباشناسی فلسفی و زیباشناسی خاص]
معروف ترین نظریههای زیباشناختی ابتکار فیلسوفان بوده است: فیلسوفانی نظیر افلاطون، ارسطو، هیوم، برک (Burke) هگل، کروچه (Croce) و دیویی (Dewey). اما بقیه مطالب زیباشناسی، برخی کار هنرمندان بود، هنرمندانی مثل لئوناردو (Leonardo) برخی نیز کار دانشمندان، مثل ویتروویوس (Vitruvius) یا ویتلو (Vitelo). رنسانس ایتالیایی دو زیباشناس بزرگ را داشت: فیچینو (Ficino) یک فیلسوف و آلبرتی که یک هنرمند و محقق بود.همه انواع زیباشناسی هم تجربی اند و هم پیشینی (aprioristic) با وجود این، در فلسفه گرایشی به سمت زیباشناسی پیشینی وجود دارد؛ و صد سال قبل فیشتر (Fechner) با زیباشناسی فلسفی تحت عنوان «زیباشناسی از بالا» و زیباشناسی علمی تحت عنوان «زیباشناسی از پایین» مخالفت کرد.
زیباشناسی موضوعاتش را از هنرهای مختلف می گیرد؛ یعنی از شعر، نقاشی و موسیقی و غیره. این هنرها از همدیگر متفاوت هستند و نظریۂ زیباشناختی آنان نیز مسیر متفاوتی را طی می کند. تضادهای واقعی و محسوس، هنرهای عالی (Fine arts) را که حواس را مستقیما تحت تاثیر قرار می دهند، از شعر که متکی بر علایم زبانی است، از هم جدا می کند. و این طبیعی است که نظریه های زیباشناختی و ایده ها از همدیگر متفاوت باشند، زیرا برخی بر ادبیات، برخی بر هنرهای عالی، برخی بر تصاویر حسی و برخی بر زیبایی عقلانی تأکید دارند. یک نظریه زیباشناختی کامل باید هر دو را دربرگیرد: زیبایی حسی و زیبایی عقلانی، هنر بی واسطه و هنر سمبلیک. آن بایستی هم زیباشناسی هنرهای عالی باشد و هم زیباشناسی ادبیات.
به طور خلاصه، هر زیباشناسی بر اساس علائق خود و در راستای یکی از این چند مسیر حرکت میکند. او با ۱. بیشتر به زیبایی علاقه دارد و یا به هنر، ۲. یا مطالعه اشیاء زیباشناختی را می پسندد یا تجربه زیباشناختی ذهنی را، ۳. یا توصیفات را فراهم می آورد یا تجویزات و توصیه ها را، ۴. یا در زمینه روان شناسی زیبایی و یا در زمینه جامعه شناسی زیبایی کار میکند، ۵. یا در پی نظریه است و یا در پی سیاست هنر، ۶ یا اصولی را بنا می نهد یا آنها را تبیین و تفسیر می کند، ۷. دیدگاههایش را یا بر ادبیات یا بر هنرهای عالی مبتنی می سازد. زیباشناس می تواند میان این مسیرها دست به انتخاب زند؛ اما مورخی که میخواهد گسترش و پیشرفت موضوع مورد مطالعه اش را بنمایاند، باید همه این مسیرها را دنبال کند.
مورخ در خواهد یافت که اندیشه و علائق زیباشناختی در طول قرنها تغییرات زیادی را متحمل شدهاند. تلاقی تدریجی اندیشههای مربوط به هنر و زیبایی، گذر تدریجی از مطالعه زیبایی عینی به مطالعه تجربه ذهنی زیبایی، رواج تحقیقات روانشناختی و جامعه شناختی و بیان توصیفات و کنار گذاشتن تجهیزات و توصیه ها، رویدادهای مهمی در تاریخ زیباشناسی هستند.
مورخ زیباشناسی نه تنها باید تحول و تطور انواع مختلف زیباشناسی را مورد بررسی قرار دهد، بلکه او خود نیز باید روشها و نقطه نظرهای مختلف را به کار گیرد. در بررسی اندیشههای زیباشناختی قدیمیتر این کافی نیست که تنها به چیزهایی رجوع شود که تحت عنوان زیباشناسی هستند، یا به رشته زیباشناختی مشخصی تعلق دارند، یا واژههای «زیبایی» یا «هنر» را به کار گرفته اند. این کافی نیست که صرفا برگزارههای صریح و آشکار تکیه شود. مورخ مجبور است که به ذوق و سلیقه رایج در دورههای مشخص نیز توجه کند و به آثار به وجود آمده در آن دورهها هم اشاره نماید. او تنها به نظریه تکیه نمی کند، بلکه تجربه را نیز باید یکی از مواد کار خود بداند، مثل مجسمهها، موسیقیها، شعرها و سخنرانیها.
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص20-16، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392