آریستون اهل خیوس ( Ariston , Chios ) شاگرد زنون در قرن سوم پیش از میلاد، نیز به مکتب رواقی اولیه متعلق بود. ما فن شعر او را از طریق فیلودموس میشناسیم. به طور با واسطه میدانیم که دیوگنس بابلی نیز که در اواسط قرن دوم پیش از میلاد میزیست به زیباشناسی علاقه داشت. او شاگرد خروسیپوس و استاد پانایتیوس بود و بنابراین پیوندی را میان مکتب رواقی اولیه و میانی برقرار میساخت. با اینکه ما هیچ دانش و اطلاع بیواسطهای از دیدگاههای آریستون و دیوگنس نداریم، اما میدانیم که دستاورد آنها در حوزه زیباشناسی بوده است.
آگاهی و دانش ما از مطالب زیباشناختی پانایتیوس و پوسیدونیوس رهبران مکتب رواقی میانه، جسته و گریخته است، اما این مسئله نشان میدهد که علاقه آنها به زیباشناسی گستردهتر از علاقه فلاسفه رواقی دوره اول بوده است. فلاسفه رواقی را باید دو نوع دانست. برخی مشهور به Panu Storikoi بودند، یعنی متفکران رواقی کامل، افراطی و قاطعی که وابستگی مطلق زیبایی را به فضیلت اشاعه میدادند و فضای اندکی را به مطالعات زیباشناختی اختصاص داده بودند. برخی دیگر کسانی بودند که این مسئله در مورد آنها صادق نبود، مانند آریستون یا پوسیدونیوس.
دوره سوم، رواقیون دوره امپراتوری روم مانند اپیکتتوس (Epictetus) و مارکوس اورلیوس (Marcus Aurelius) را شامل میشود که توجه اندکی به زیبایی و هنر داشتند. سنکا (متوفی به سال ۶۵ پس از میلاد) تا حدی مطالب بیشتری درباره این موضوعات یعنی زیبایی و هنر نوشت. اثر او، نامه ها (Epistolae Morales ad lucilium) منبع نسبتا قابل ملاحظهای درباره زیباشناسی رواقی بود که آنها را با ذوق و سلیقه رومی منطبق کرده و ساده نموده بود. سیسرو رواقی نبود، اما ویژگیهایی از زیباشناسی رواقی در نوشتههای این برجسته ترین زیباشناس رومی راه یافت.
مبانی فلسفی زیباشناسی رواقی
فلسفه رواقی هم در دوره یونانی گرایی و هم در دوره رومی خودش را در وضعیتی ویژه یافت. افلاطون گرایی بسیار مبهم، ارسطوگرایی بسیار تخصصی و شکگرایی نیز بسیار منفی ظاهر شد. اپیکوروس همدلی اندکی با هنر داشت و علاقه چندانی به زیباشناسی نشان نمیداد. این وضعیت به سود زیباشناسی رواقی تمام شد. با این حال، این امر اهمیت چندانی برای خود رواقیون نداشت و به طور تناقض آمیزی در جهان یونانی گرایی از محبوبیت گستردهای برخوردار شد.زیباشناسی رواقیون با پیش فرض های کلی نظام اندیشه آنها محدود شده بود: یعنی با دیدگاه اخلاقی و هستی شناسی آنها. زیباشناسی آنها دارای خصلت اخلاق رواقی بود، زیرا آنها ارزش های زیباشناختی را تابعی از ارزشهای اخلاقی میدانستند. از طرف دیگر، این زیباشناسی مبتنی بر نظریه لوگوس بود که رواقیون را وادار میکرد جهان را سرشار از عقل و دلیل بدانند. آنها برای جهان واقعی، عقل، کمال و زیبایی را نسبت میدادند که افلاطون آنها را تنها در مثل یافته بود.
بنابراین، در حالی که پیشفرضهای اخلاقی رواقیون بدین معنا بود که زیباشناسی شان به زیباشناسی غیرمستقل اپیکوریان شباهت داشت، پیشفرضهای هستی شناختیشان به نظریه افلاطون و ارسطویی شباهت رسانده بود. این مسئله به ظهور دو نوع زیباشناسی رواقی موجب شد: زیباشناسی منفی با ویژگیهای کلبی منش، و زیباشناسی مثبت که عناصر کلبی را با طرفداری از عناصر افلاطونی رد میکرد.
اخلاق بر علیه زیبایی زیباشناختی
رواقیون مفهوم سنتی زیبایی را اخذ کردند که هم زیبایی ذهنی (اخلاقی) و هم زیبایی حسی (تنانی) را در بر میگرفت. اما همانگونه که آنان به زیبایی اخلاقی ارزش بیشتری از زیبایی تنانی میدادند، تمایز روشنتری را نیز بین آن دو قائل بودند که از تمایز پیشینیان دقیقتر بود. از این رو آنها موجب انزوای زیبایی ذهنی از یک سو و زیبایی حسی از سوی دیگر شدند.فیلون اندیشه رواقیون را این گونه توصیف میکند: «زیبایی بدن به اجزاء متناسب، ظاهری زیبا [euchroia] و وضعیت مناسب تن [eusarkia] بستگی دارد و زیبایی ذهن به هماهنگی باور و سمفونی فضایل [symphonia]». استوبایوس (stobaeus) سیسرو و دیگران نیز چنین گزارشاتی را ارائه دادهاند. همه آنها زیبایی معنوی و اخلاقی، یعنی زیبایی ذهنی را تقریبا با خیر اخلاقی یکی دانسته و با زیبایی به مفهوم زیباشناختی کاملا جدا میدانستند. برعکس، آنچه را که به عنوان زیبایی فیزیکی و حسی مورد توجه قرار میدادند، در واقع زیبایی زیباشناختی بود.با این حال، رواقیون برای زیبایی زیباشناختی ارزش اندکی قائل بودند، زیرا معتقد بودند که زیبایی واقعی، زیبایی اخلاقی است. آنها از لحاظ اخلاق گرایی زیباشناختی از افلاطون نیز پیشی گرفتند. رواقیون نوشتند که زیبایی و خیر یا با فضیلت مترادفند و یا با هم مرتبط. زنون، مؤسس مکتب رواقی، ادعا میکرد که وظیفه هنر اینست که در خدمت اهداف سودمند باشد که در نظر او تنها اهداف اخلاقی سودمند بودند. از آنجایی که رواقیون فضیلت را با حکمت یکی میدانستند، بنابراین اعلام کردند که انسان حکیم و فرزانه زیباترین انسانهاست حتی اگر کریه و زشت باشد، به عبارت دیگر، او به لحاظ اخلاقی زیباست گرچه به لحاظ فیزیکی زشت است.
کلئانتس در پاسخ به این پرسش که «خیر چیست» ۳۱ صفت را برشمرد: یکی از این صفتها و تنها یکی از این ۳۱ صفت «زیبا» بود. هنگامی که سنکا از زیبایی صحبت میکرد، منظورش را بایستی عمدتأ زیبایی اخلاقی دانست، زیرا او معتقد بود که چیزی زیباتر از فضیلت نیست و در کنار آن تمام انواع زیباییهای دیگر رنگ میبازند. این فضیلت است و به تن انسان زیبایی حقیقی را میبخشد و «آن را مقدس میکند» (corpus suum consecrat) اپیکتتوس مینویسد: «زیبایی انسان زیبایی فیزیکی نیست. بدن و موی شما زیبا نیست، بلکه این ذهن و اراده شماست که میتواند زیبا باشد. آنها را زیبا کنید، در این صورت شما زیبا خواهید شد».
سنکا حتی گفته ویرژیل (Virgil) را مبنی بر اینکه «در یک بدن زیبا، فضیلت از زیباییهای دیگر جذابتر است» قبول ندارد. فضیلت «فی ذاته زیور است و در بدن کاملا چشمگیر میباشد». زیبایی تنانی ممکن است برای انسانی که از آن استفاده میکند مضر باشد و در اینجاست که از زیبایی معنوی که همواره خوب است، جدا میشود. اگر اخلاق گرایان رواقی برای صحبت کردن درباره زیبایی، بیشتر از اپیکوریان تمایل نشان میدادند، بدین خاطر بود که آنها اساسأ به زیبایی اخلاقی میاندیشیدند.
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص382-373، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392