تأمل فلسفی درباره ماهیت علوم انسانی (قسمت دوم)

وحدت علوم طبیعی و علوم انسانی برحسب ابزارانگارانه. نظریه‌‌ های علوم انسانی همچون علوم طبیعی، برحسب کارآمدی در حل مسائل اجتماعی درک و ارزیابی می شوند.
چهارشنبه، 31 ارديبهشت 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأمل فلسفی درباره ماهیت علوم انسانی (قسمت دوم)
تمایل پوپر به قائل شدن تفاوت میان علوم طبیعی و انسانی نشان می دهد، سخن گفتن وی از «منطق موقعیت» است. تحلیل موقعیتی که در اصل برای نشان دادن تمایز علوم انسانی از علوم طبیعی مطرح شد، حاکی از این بود که موقعیت - چنانکه افراد آن را درک و دریافت می کنند - متفاوت با موقعیت - آنچنان که هست - می باشد، هرچند هردو، حالت حدسی دارند . هرچند رویکرد موقعیتی و حل مسئله ای پوپر، چون چرخشی هرمنوتیکی در معرفت شناسی وی لحاظ شده که به تفسیر موقعیت ها ناظر است، با این حال، «اصل عقلانیت»  وی در منطق موقعیت، چون یک قانون اجتماعی شبه تجربی و کلی مطرح شده که بر اساس آن، رفتار همه فاعل ها، برای آن است که مسائل موقعیت را به نحو با کفایت و به طور مناسب حل کند. این گرایش به قانون کلی، روشن می سازد که پوپر در چرخش هرمنوتیکی خود نیز تا جایی پیش نمی رود که تفسیر و معنا را به صورت امری شخصی در نظر بگیرد، بلکه موضع قیاسی - قانونمند خود را در علوم انسانی نیز حفظ می کند.
 
دیدگاه «علم یگانه» مورد انتقادهایی قرار گرفته است. مهم ‌ترین انتقادها عبارتند از:
١. نادیده گرفتن تفاوت میان رخدادهای طبیعی و اعمال آدمی که در دومی، دلایل و جنبه‌های التفاتی مطرح است.
 
۲. فروکاهش اعمال آدمی و امور فرهنگی به رفتارها و رخدادهای فیزیکی. این انتقاد بیشتر معطوف به کسانی چون کارناپ است که به فروکاهش علومی چون روان شناسی به فیزیولوژی و سرانجام به فیزیک بودند.
 
٣. ابزارانگاری در عرصه علوم انسانی و فناورانه نگریستن به این علوم. این انتقاد، به ویژه، ناظر به منطق موقعیت پوپر است که حل مسئله را وجهة نظر اصلی خود قرار می دهد. ماینوگ بر آن است که عمل آدمی، تنها صورت ابزارانگارانه حل مسئله را ندارد بلکه ممکن است حاکی از پایبندی فرد به ارزش‌های درونی همچون دین یا وظیفه اجتماعی باشد.
 

عمل گرایی و ابزارانگاری

در این رویکرد که توسط عملگرایان متقدم همچون جان دیویی و عملگرایان متأخر مانند ریچارد رورتیه (۱۹۸۳) مطرح شده است، وحدت علوم طبیعی و علوم انسانی برحسب ابزارانگارانه دانستن آنها‌‌، یعنی هدف و منظور محقق لحاظ شده است. نظریه‌‌ های علوم انسانی همچون علوم طبیعی، برحسب کارآمدی آنها‌‌ در حل مسائل اجتماعی درک و ارزیابی می شوند.
 
از جمله می توان به نظر رورتی در مورد علوم انسانی اشاره کرد. وی در نفی تمایز قائل شدن میان علوم مختلف چنین می گوید: «ما بر این اند‌یشه نخواهیم بود که کدام سبک به طور ویژه برای مطالعه در مورد انسان، مناسب یا نامناسب است زیرا ما بر این اندیشه نخواهیم بود که مطالعه آدمی یا علوم انسانی دارای ماهیتی است، چنانکه در مورد خود انسان نیز چنین اند‌یشه ای نداریم. هنگامی که مفهوم دانش به منزله بازنمایی کنار رود، مفهوم تحقیق به عنوان شاخ‌ه‌هایی مربوط به بخش‌های متمایز با موضوع‌های متمایز نیز کنار می رود. مرزهای میان داستانها، مقالات روزنامه ای و پژوهش جامعه شناختی ناپدید می شوند. مرزهای میان موضوعها با نظر به علایق عملی رایج ترسیم می شوند، نه با جایگاه هستی شناختی مفروض». چنانکه ملاحظه می کنیم، رورتی هم تمایز میان قلمروهای مختلف را نفی می کند و هم رویکردی عملی همچون تمایل به حل مسائل و مشکلات را توصیه می کند.
 
در بیان دیگری، رورتی تمایز معروف «تبیین» در برابر «تفهم» را که در سنت هرمنوتیکی مطرح بوده، مورد تردید قرار می دهد: (هرمنوتیک شیوه‌ای دیگر برای شناخت نیست - «تفهم» در برابر «تبیین» پیش بینی کننده) . بهتر است آن را شیوه دیگری از سازگاری بدانیم».اشاره رورتی به سازگاری به منزله محور هرگونه روش پژوهش، نشانگر منطق عمل گرایانه وی است.
 
انتقادهای وارد شده بر دیدگاه عملگرایان، به طور عمده، معطوف به ابزار انگاری آن بوده است. کارآمدی‌ های نظریه‌ ها می تواند یکی از قراین درستی آنها‌‌ باشد، اما یکی دانستن آن با درستی نظریه، قابل انتقاد است. بر این اساس، نظریه ‌‌های نادرستی کار آمد، به دید؛ قبول نگریسته می شوند، درحالی که باید دغدغه درستی آنها‌‌ نیز مورد نظر باشد و بنابراین، استحکام نظری و عقلی پیش فرض‌ های نظریه‌ها نیز، علاوه بر کارآمدی آنها‌‌ سنجیده شود. از حیث معرفت شناختی نمی توان ساز‌ه‌ های کارآمد را صرفا به دلیل کارآمدی، برخوردار از صدق دانست، زیرا کارآمدی می تواند دلایل متعدد دیگری بجز تناظر با واقعیت داشته باشد. یکی از این دلایل همان است که رشر (۱۹۸۷) آن را خطا ۔ شکیبی» طبیعت می نامد. مراد آن است که طبیعت و ساختارهای آن در برابر ساز‌ه‌های غلط ذهن آدمی و اعمال آنها‌‌ بر طبیعت، از دامنه معینی از شکیبایی برخوردار است و در حیطه این دامنه، پسخوراند منفی نشان نمی دهد. اما این دلیلی بر صدق ساز‌ه‌های مذکور نیست. به عنوان مثال، آدمیان در گذشته زمین را مسطح می دانستند و با همین سازه ذهنی نادرست، نقشه ساختمانی می کشیدند و بناهای عظیم و غول آسایی پدید می آوردند. دوام این بناها دلیل بر آن نبوده و نیست که فرض زمین مسطح در نقشه، سازه درستی است بلکه سبب، آن بود که شیب انحنای زمین چندان ملایم و به تعبیر رشر، شکیباست که چنین جسارتی آن را برنیاشوبد. اما اگر کسی بخواهد با فرض زمین مسطح، بنایی در مساحتی به اند‌ازه ربع کره زمین برپا کند، نخواهد توانست چنین بنایی را استوار کند. اینجا جایی است که دامنه خطا شکیبی طبیعت به انتها می رسد.
 
در این جا مناسب است به برخورد راسل با دیویی اشاره ‌ای داشته باشیم. راسل می نویسد: «زمانی من و دکتر دیویی در شهر چانگشا بودیم و شاهد ماه گرفتگی شدیم؛ مردان نابینایی به پیروی از سنتی دیرینه، مشغول زدن زنگ‌ها شدند تا سگ آسمانی را به وحشت اند‌ازند زیرا علت ماه گرفتگی را تلاش آن برای بلعیدن ماه می دانستند. در طی هزاران سال، این کار به صدا درآوردن زنگها هرگز با ناکامی مواجه نشده است؛ هر ماه گرفتگی که اتفاق افتاده، پس از مدت زمانی کافی از این جار و جنجال، پایان گرفته است». راسل، با شوخ طبعی می خواهد به دیویی بگوید که کارآمدی کافی نیست و باید برای صدق نظریه‌ ها هم فکری کرد.
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی‌ ایران، جلد دوم، خسرو باقری، صص99-96، شرکت انتشارات علمی‌ و فرهنگی، تهران، چاپ نخست، 1389


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط