زمين به لرزه درآيد ز دل تپيدن من شاعر : صائب تبريزي شود سپهر زمينگير از آرميدن من زمين به لرزه درآيد ز دل تپيدن من توان بريد به آواز دل تپيدن من هزار مرحله را چون جرس دل شبها نميرسد چو به کس فيضي از رسيدن من مرا چو آبله بگذار تا شوم پامال که داد وحشت خاطر دهد رميدن من فغان که زير فلک نيست آنقدر ميدان نهفته است در آغوش آرميدن من هزار فتنهي خوابيده چون شراب کهن که برگ کاه شود مانع پريدن من درين رياض، چو چشم آن ضعيف پروازم که روشن...