زمين به لرزه درآيد ز دل تپيدن من

زمين به لرزه درآيد ز دل تپيدن من شاعر : صائب تبريزي شود سپهر زمين‌گير از آرميدن من زمين به لرزه درآيد ز دل تپيدن من توان بريد به آواز دل تپيدن من هزار مرحله را چون جرس دل شبها نمي‌رسد چو به کس فيضي از رسيدن من مرا چو آبله بگذار تا شوم پامال که داد وحشت خاطر دهد رميدن من فغان که زير فلک نيست آنقدر ميدان نهفته است در آغوش آرميدن من هزار فتنه‌ي خوابيده چون شراب کهن که برگ کاه شود مانع پريدن من درين رياض، چو چشم آن ضعيف پروازم که روشن...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زمين به لرزه درآيد ز دل تپيدن من
زمين به لرزه درآيد ز دل تپيدن من
زمين به لرزه درآيد ز دل تپيدن من

شاعر : صائب تبريزي

شود سپهر زمين‌گير از آرميدن منزمين به لرزه درآيد ز دل تپيدن من
توان بريد به آواز دل تپيدن منهزار مرحله را چون جرس دل شبها
نمي‌رسد چو به کس فيضي از رسيدن منمرا چو آبله بگذار تا شوم پامال
که داد وحشت خاطر دهد رميدن منفغان که زير فلک نيست آنقدر ميدان
نهفته است در آغوش آرميدن منهزار فتنه‌ي خوابيده چون شراب کهن
که برگ کاه شود مانع پريدن مندرين رياض، چو چشم آن ضعيف پروازم
که روشن است جهان از نفس کشيدن منمرا چون صبح به دست دعا نگه داريد
ز راه چشم چو شبنم بود چريدن منحيات من به تماشاي گلعذاران است
توان گرفتن از دست و لب گزيدن منعيار آن لب شيرين و ساعد سيمين
دهان مار شود تلخ از گزيدن من!ز بس که تلخي دوران کشيده‌ام صائب


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط