به شکر اين که داري دست بر ميخانه اي ساقي

به شکر اين که داري دست بر ميخانه اي ساقي شاعر : صائب تبريزي مرا از دست غم بستان به يک پيمانه اي ساقي به شکر اين که داري دست بر ميخانه اي ساقي چمن را پاک کن از سبزه‌ي بيگانه اي ساقي مصفا کن ز عقل و هوش ارواح مقدس را مرا شيرازه کن چون گل به يک پيمانه اي ساقي خمار مي پريشان دارد اوراق حواسم را ز درد باده کن تعمير اين ويرانه اي ساقي اگر چه آب و خاک من عمارت بر نمي دارد خلاصي ده مرا زين عالم بيگانه اي ساقي برآر از پرده‌ي مينا شراب آشنارو را به...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
به شکر اين که داري دست بر ميخانه اي ساقي
به شکر اين که داري دست بر ميخانه اي ساقي
به شکر اين که داري دست بر ميخانه اي ساقي

شاعر : صائب تبريزي

مرا از دست غم بستان به يک پيمانه اي ساقيبه شکر اين که داري دست بر ميخانه اي ساقي
چمن را پاک کن از سبزه‌ي بيگانه اي ساقيمصفا کن ز عقل و هوش ارواح مقدس را
مرا شيرازه کن چون گل به يک پيمانه اي ساقيخمار مي پريشان دارد اوراق حواسم را
ز درد باده کن تعمير اين ويرانه اي ساقياگر چه آب و خاک من عمارت بر نمي دارد
خلاصي ده مرا زين عالم بيگانه اي ساقيبرآر از پرده‌ي مينا شراب آشنارو را
به دور انداز ساغر را تو هم مستانه اي ساقيبه خورشيد سبک جولان، فلک بسيار مي‌نازد
جدا کن عقل را از ما، چو کاه از دانه اي ساقيحريف باده‌ي بي‌غش، ز غشها پاک مي‌بايد
ز هم مگذار اجزاي مرا بيگانه اي ساقيکشاکش مي‌برد هر ذره خاکم را به صحرايي
بريز از پرتو مي، رنگ آتشخانه اي ساقيمرا سرماي زهد خشک چند افسرده دل دارد؟
به راهي مي‌رود هر خشت اين غمخانه اي ساقينگردد پشتبان رطل گران گر قصر هستي را
چه کم مي‌گردد از سامان اين ميخانه اي ساقي؟اگر از خاک برداري به يک پيمانه صائب را


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.