شوريده کرد شيوه‌ي آن نازنين مرا

عشقش خلاص داد ز دنيا و دين مرا شوريده کرد شيوه‌ي آن نازنين مرا تا خود چها رسد ز چنين همنشين مرا غم همنشين من شد و من همنشين غم تا کي بسوزد اين نفس آتشين مرا زينسان که آتش دل من شعله ميزند
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شوريده کرد شيوه‌ي آن نازنين مرا
شوريده کرد شيوه‌ي آن نازنين مرا
شوريده کرد شيوه‌ي آن نازنين مرا
 


 

شاعر : عبيد زاکاني
 


 

عشقش خلاص داد ز دنيا و دين مرا   شوريده کرد شيوه‌ي آن نازنين مرا
تا خود چها رسد ز چنين همنشين مرا   غم همنشين من شد و من همنشين غم
تا کي بسوزد اين نفس آتشين مرا   زينسان که آتش دل من شعله ميزند
تا يکزمان قرار بود بر زمين مرا   اي دوستان نميدهد آن زلف بيقرار
ديوانه ميکند خرد دوربين مرا   از دور ديدمش خردم گفت دور از او
خورشيد بنده گردد و مه خوشه‌چين مرا   گر سايه بر سرم فکند زلف او دمي
هيچ التفات نيست به خلد برين مرا   تا چون عبيد بر سر کويش مجاورم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط