لعلت از شهد و شکر نيکوتر است
لعلت از شهد و شکر نيکوتر است
شاعر : عطار
رويت از شمس و قمر نيکوتر است لعلت از شهد و شکر نيکوتر است هندوي رويت بصر نيکوتر است خادم زلف تو عنبر لايق است سر ز پا و پا ز سر نيکوتر است حلقههاي زلف سرگردانت را از لب تو گلشکر نيکوتر است از مفرحها دل بيمار را کار با تو سر به سر نيکوتر است بوسهاي را ميدهم جاني به تو استخواني از گهر نيکوتر است رستهي دندانت در بازار حسن زانکه هريک زان دگر نيکوتر است هيچ بازاري چنان رسته نديد هر زماني در نظر نيکوتر است عارضت کازرده گردد از نظر دست با تو در کمر نيکوتر است چون کسي را بر ميانت دست نيست گر خورم چيزي جگر نيکوتر است چون لب لعلت نمک دارد بسي دور از رويت ز زر نيکوتر است کار رويم تا به تو رو کردهام دل ز تو زير و زبر نيکوتر است گر دل عطار شد زير و زبر