خطا گفتم مگر مشک ختاست او

خطا گفتم مگر مشک ختاست او شاعر : عطار که در پيرامن بدر منير است خطا گفتم مگر مشک ختاست او که کمتر خط پيشش عقل پير است خط نو خيزش از سبزي جوان است چگونه نوبهاري در...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خطا گفتم مگر مشک ختاست او
خطا گفتم مگر مشک ختاست او
خطا گفتم مگر مشک ختاست او

شاعر : عطار

که در پيرامن بدر منير استخطا گفتم مگر مشک ختاست او
که کمتر خط پيشش عقل پير استخط نو خيزش از سبزي جوان است
چگونه نوبهاري در ضمير استنيايد در ضمير کس که آن خط
که او در جنب وصل او حقير استجهان جان سزاي وصل او هست
کزو ناز است و از عاشق نفير استکجا زو بر تواند خورد عاشق
که يک ساعت از آن دلبر گزير استمرا از جان گريز است ار بگويم
که شمع حسن خوبان زود مير استمکن اي عشق شمع خوبان ناز چندين
که در صاحب نصابي او حقير استفريد يک دلت را يک شکر ده
لبش شکر فروش جوي شير استچه رخساره که از بدر منير است
جهان سرنگون را دستگير استسر هر موي زلفش از درازي
که در گرد خطش هم جوي قير استقمر ماند از خط او پاي در قير


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط