اي آفتاب طفلي در سايه‌ي جمالت

اي آفتاب طفلي در سايه‌ي جمالت شاعر : عطار شير و شکر مزيده از چشمه‌ي زلالت اي آفتاب طفلي در سايه‌ي جمالت هم نه سپهر مرغي در دام زلف و خالت هم هر دو کون برقي از آفتاب رويت در خواب کرده جان را افسانه‌ي وصالت بر باد داده دل را آوازه‌ي فراقت تا حشر مست خفته در خلوت خيالت عقلي که در حقيقت بيدار مطلق آمد يک تار مي‌نسنجد در رزمه جمالت خورشيد کاسمان را سر رزمه‌ي مي‌گشايد سر پا برهنه گردان در وادي کمالت ترک فلک که هست او در هندوي تو دايم پرورده...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي آفتاب طفلي در سايه‌ي جمالت
اي آفتاب طفلي در سايه‌ي جمالت
اي آفتاب طفلي در سايه‌ي جمالت

شاعر : عطار

شير و شکر مزيده از چشمه‌ي زلالتاي آفتاب طفلي در سايه‌ي جمالت
هم نه سپهر مرغي در دام زلف و خالتهم هر دو کون برقي از آفتاب رويت
در خواب کرده جان را افسانه‌ي وصالتبر باد داده دل را آوازه‌ي فراقت
تا حشر مست خفته در خلوت خيالتعقلي که در حقيقت بيدار مطلق آمد
يک تار مي‌نسنجد در رزمه جمالتخورشيد کاسمان را سر رزمه‌ي مي‌گشايد
سر پا برهنه گردان در وادي کمالتترک فلک که هست او در هندوي تو دايم
پرورده هر دو گيتي در زير پر و بالتسيمرغ مطلقي تو بر کوه قاف قربت
صد قلب برشکسته در هر صف قتالتصف قتال مردان صف‌هاي مژه توست
تا بو که راه يابد در زلف شب مثالتعطار شد چو مويي بي روي همچو روزت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.