دلي کز عشق او ديوانه گردد

دلي کز عشق او ديوانه گردد شاعر : عطار وجودش با عدم همخانه گردد دلي کز عشق او ديوانه گردد ز عشق شمع او ديوانه گردد رخش شمع است و عقل ار عقل دارد به گرد شمع چون پروانه گردد کسي بايد که از آتش نترسد همه در عالم شکرانه گردد به شکر آنکه زان آتش بسوزد همان بهتر که در کاشانه گردد کسي کو بر وجود خويش لرزد به فرزيني کجا فرزانه گردد اگر بر جان خود لرزد پياده چرا گرد مقامرخانه گردد بخيلي کو به يک جو زر بميرد بکل از خاکيان بيگانه گردد ...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دلي کز عشق او ديوانه گردد
دلي کز عشق او ديوانه گردد
دلي کز عشق او ديوانه گردد

شاعر : عطار

وجودش با عدم همخانه گردددلي کز عشق او ديوانه گردد
ز عشق شمع او ديوانه گرددرخش شمع است و عقل ار عقل دارد
به گرد شمع چون پروانه گرددکسي بايد که از آتش نترسد
همه در عالم شکرانه گرددبه شکر آنکه زان آتش بسوزد
همان بهتر که در کاشانه گرددکسي کو بر وجود خويش لرزد
به فرزيني کجا فرزانه گردداگر بر جان خود لرزد پياده
چرا گرد مقامرخانه گرددبخيلي کو به يک جو زر بميرد
بکل از خاکيان بيگانه گرددچو ماهي آشنا جويد درين بحر
مکن تعجيل تا ترنانه گرددچو در دريا فتاد آن خشک نانه
دل خونابه را پيمانه گردداگر تو دم زني از سر اين بحر
که در دم داشتن مردانه گرددبسي افسون کند غواص دريا
همه افسون او افسانه گردداگر در قعر دريا دم برآرد
ندانم مرد گردد يا نگردددرين دريا دل پر درد عطار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط