دلي کز عشق او ديوانه گردد شاعر : عطار وجودش با عدم همخانه گردد دلي کز عشق او ديوانه گردد ز عشق شمع او ديوانه گردد رخش شمع است و عقل ار عقل دارد به گرد شمع چون پروانه گردد کسي بايد که از آتش نترسد همه در عالم شکرانه گردد به شکر آنکه زان آتش بسوزد همان بهتر که در کاشانه گردد کسي کو بر وجود خويش لرزد به فرزيني کجا فرزانه گردد اگر بر جان خود لرزد پياده چرا گرد مقامرخانه گردد بخيلي کو به يک جو زر بميرد بکل از خاکيان بيگانه گردد ...