در قعر جان مستم دردي پديد آمد

در قعر جان مستم دردي پديد آمد شاعر : عطار کان درد بنديان را دايم کليد آمد در قعر جان مستم دردي پديد آمد هرگز کسي نديدم کانجا پديد آمد چندان درين بيابان رفتم که گم شدستم وين منکران ره را گفت و شنيد آمد مردان اين سفر را گم‌بودگي است حاصل زيرا که کافر اينجا مست نبيد آمد گر مست اين حديثي ايمان تو راست لايق جام محبت او با بوسعيد آمد شد مست مغز جانم از بوي باده زيرا عمرش درازتر شد عيشش لذيذ آمد تا داده‌اند بويي عطار را ازين مي ...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در قعر جان مستم دردي پديد آمد
در قعر جان مستم دردي پديد آمد
در قعر جان مستم دردي پديد آمد

شاعر : عطار

کان درد بنديان را دايم کليد آمددر قعر جان مستم دردي پديد آمد
هرگز کسي نديدم کانجا پديد آمدچندان درين بيابان رفتم که گم شدستم
وين منکران ره را گفت و شنيد آمدمردان اين سفر را گم‌بودگي است حاصل
زيرا که کافر اينجا مست نبيد آمدگر مست اين حديثي ايمان تو راست لايق
جام محبت او با بوسعيد آمدشد مست مغز جانم از بوي باده زيرا
عمرش درازتر شد عيشش لذيذ آمدتا داده‌اند بويي عطار را ازين مي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط