صورت نبندد اي صنم، بي زلف تو آرام دل

صورت نبندد اي صنم، بي زلف تو آرام دل شاعر : عطار دل فتنه شد بر زلف تو، اي فتنه‌ي ايام دل صورت نبندد اي صنم، بي زلف تو آرام دل ديري است تا سوداي تو، بگرفت هفت اندام دل اي جان به مولاي تو، دل غرقه‌ي درياي تو تا دل ز نامت زنده شد، پر شد دو عالم نام دل تا جان به عشقت بنده شد، زين بندگي تابنده شد تا از شراب عشق خود، پر باده کردي جام دل جانا دلم از چشم بد، نه هوش دارد نه خرد کي خواهد آمد حاصلم، اي فارغ از پيغام دل پيغامت آمد از دلم، کاي ماه حل کن...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
صورت نبندد اي صنم، بي زلف تو آرام دل
صورت نبندد اي صنم، بي زلف تو آرام دل
صورت نبندد اي صنم، بي زلف تو آرام دل

شاعر : عطار

دل فتنه شد بر زلف تو، اي فتنه‌ي ايام دلصورت نبندد اي صنم، بي زلف تو آرام دل
ديري است تا سوداي تو، بگرفت هفت اندام دلاي جان به مولاي تو، دل غرقه‌ي درياي تو
تا دل ز نامت زنده شد، پر شد دو عالم نام دلتا جان به عشقت بنده شد، زين بندگي تابنده شد
تا از شراب عشق خود، پر باده کردي جام دلجانا دلم از چشم بد، نه هوش دارد نه خرد
کي خواهد آمد حاصلم، اي فارغ از پيغام دلپيغامت آمد از دلم، کاي ماه حل کن مشکلم
کام دل من چون تويي، هرگز نيابم کام دلاز رخ مه گردون تويي، وز لب مي گلگون تويي
عطار را در هر دمي، جانا تويي آرام دلاي همگنان را همدمي، شادي من از تو غمي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما