بر درد تو دل از آن نهادم

بر درد تو دل از آن نهادم شاعر : عطار کان درد براي جان نهادم بر درد تو دل از آن نهادم با درد تو در ميان نهادم از مال جهانم نيم جان بود بس گنج که رايگان نهادم از در سرشک و گوهر اشک در بوته‌ي امتحان نهادم هر روز هزار بار خود را مهر غم تو بر آن نهادم از بوته چو پا برون گرفتم از دست تو در جهان نهادم آن سر که ببند کس نيايد بنياد جنون چنان نهادم شوريده به شهر در فتادم در جنب نه آسمان نهادم کز يک دم خويش هفت دوزخ سر بر سر آستان...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بر درد تو دل از آن نهادم
بر درد تو دل از آن نهادم
بر درد تو دل از آن نهادم

شاعر : عطار

کان درد براي جان نهادمبر درد تو دل از آن نهادم
با درد تو در ميان نهادماز مال جهانم نيم جان بود
بس گنج که رايگان نهادماز در سرشک و گوهر اشک
در بوته‌ي امتحان نهادمهر روز هزار بار خود را
مهر غم تو بر آن نهادماز بوته چو پا برون گرفتم
از دست تو در جهان نهادمآن سر که ببند کس نيايد
بنياد جنون چنان نهادمشوريده به شهر در فتادم
در جنب نه آسمان نهادمکز يک دم خويش هفت دوزخ
سر بر سر آستان نهادمبس شب که در اشتياق رويت
در پيش سگانت خوان نهادمبس روز که دل کباب کردم
با مغز در استخوان نهادمسوداي تو سر چو بر نمي‌تافت
هر تير که در کمان نهادمچه سود که بي تو بر من آمد
زان غمزه‌ي دلستان نهادمصد ساله ذخيره‌ي ملامت
زان لعل شکرفشان نهادمصد لقمه‌ي زهر در دهانم
بندي است که بر دهان نهادمهر فکر که از لب تو کردم
از مهر تو بر زبان نهادمعطار به جان رسيده را مهر


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما