زلف را تاب داد چنداني

زلف را تاب داد چنداني شاعر : عطار که نه عقلي گذاشت نه جاني زلف را تاب داد چنداني بي سر زلف او پريشاني نيست در چار حد جمع جهان ظلماتي و آب حيواني کس چو زلف و لبش نداد نشان عالمي قند در نمکداني دهن اوست در همه عالم مي‌شدم تيز کرده دنداني دي براي شکر ربودن ازو او چنين تيز کرده مژگاني ليک گفتم به قطع جان نبرم مگر از حسن کرد جولاني بامدادي که تيغ زد خورشيد گشت خورشيد تنگ ميداني گوي سيمين او چو ماه بتافت زرد رويي کبود خلقاني...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زلف را تاب داد چنداني
زلف را تاب داد چنداني
زلف را تاب داد چنداني

شاعر : عطار

که نه عقلي گذاشت نه جانيزلف را تاب داد چنداني
بي سر زلف او پريشانينيست در چار حد جمع جهان
ظلماتي و آب حيوانيکس چو زلف و لبش نداد نشان
عالمي قند در نمکدانيدهن اوست در همه عالم
مي‌شدم تيز کرده دندانيدي براي شکر ربودن ازو
او چنين تيز کرده مژگانيليک گفتم به قطع جان نبرم
مگر از حسن کرد جولانيبامدادي که تيغ زد خورشيد
گشت خورشيد تنگ ميدانيگوي سيمين او چو ماه بتافت
زرد رويي کبود خلقانيلاجرم شد ز رشک او جاويد
پيش رويش نمود برهانيجرم خورشيد بود کز سر جهل
هرچه او کرد نيست تاوانيهست نازان رخش چنانکه به حکم
هر کجا کافر و مسلمانيماه رويا اسير تو شده‌اند
جمله در انتظار فرمانيصد جهان عاشقند جان بر دست
هرکجا هست جان و ايمانيپرده برگير تا برافشانند
دار اسلام کافرستانيچند سازي ز زلف خم در خم
هر که سر بر زد از گريبانيتا به دامن ز عشق تو شق کرد
سبزتر از خط تو ريحانيندمد در بهارگاه دو کون
تازه‌تر از رخت گلستانينتواند شکفت در فردوس
که بود تشنه در بيابانيمن چنانم ز لعل سيرابت
شوم از عشق آتش‌افشانيگر دهي شربتيم آب زلال
کرده گير از فريد قربانيورنه در موکب ممالک تو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط