زلف را تاب داد چنداني شاعر : عطار که نه عقلي گذاشت نه جاني زلف را تاب داد چنداني بي سر زلف او پريشاني نيست در چار حد جمع جهان ظلماتي و آب حيواني کس چو زلف و لبش نداد نشان عالمي قند در نمکداني دهن اوست در همه عالم ميشدم تيز کرده دنداني دي براي شکر ربودن ازو او چنين تيز کرده مژگاني ليک گفتم به قطع جان نبرم مگر از حسن کرد جولاني بامدادي که تيغ زد خورشيد گشت خورشيد تنگ ميداني گوي سيمين او چو ماه بتافت زرد رويي کبود خلقاني...