سايلي بنشست در پيش جنيد

سايلي بنشست در پيش جنيد شاعر : عطار گفت اي صيد خدا، بي هيچ قيد سايلي بنشست در پيش جنيد گفت آن ساعت که او در دل بود خوش دلي مرد کي حاصل بود پاي مرد تست ناکامي راه تا که ندهد دست وصل پادشاه زانک او را نيست تاب آفتاب ذره را سرگشتگي بينم صواب کي از آن سرگشتگي بيرون شود ذره گر صد بار غرق خون شود هرک گويد نيست، او غره بود ذره تا ذره بود ذره بود ذره است و چشمه‌ي رخشان نه اوست گر بگردانند او را آن نه اوست اصل او هم ذره‌اي باشد درست ...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه: 1 دقیقه
موارد بیشتر برای شما
سايلي بنشست در پيش جنيد
سايلي بنشست در پيش جنيد
سايلي بنشست در پيش جنيد

شاعر : عطار

گفت اي صيد خدا، بي هيچ قيدسايلي بنشست در پيش جنيد
گفت آن ساعت که او در دل بودخوش دلي مرد کي حاصل بود
پاي مرد تست ناکامي راهتا که ندهد دست وصل پادشاه
زانک او را نيست تاب آفتابذره را سرگشتگي بينم صواب
کي از آن سرگشتگي بيرون شودذره گر صد بار غرق خون شود
هرک گويد نيست، او غره بودذره تا ذره بود ذره بود
ذره است و چشمه‌ي رخشان نه اوستگر بگردانند او را آن نه اوست
اصل او هم ذره‌اي باشد درستهرک او از ذره برخيزد نخست
هم بود يک ذره تا جاويد اوگر به کل گم گشت در خورشيد او
گرچه عمري تگ زند در خود بودذره گر بس نيک و گر بس بد بود
تا تو در گشتي شوي با آفتابمي‌روي اي ذره چون مستي خراب
تا تو عجز خودببيني آشکارصبر دارم، اي چو ذره بي‌قرار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط