نویسنده: علی اصغر نصرتی
بحثی در باب نسبت عبودیت حضرت حق و آزادی در اندیشه اسلامی
این نوشتار به بررسی نسبت آزادی و بندگی در اسلام پرداخته است. هدف متن توضیح ارتباطی ارگانیک میان گسترش بندگی خداوند و ارتقاء سطح آزادی انسان است. مباحث با استفاده از برخی از آیات قرآن کریم مستدل شده است.واژگان کلیدی: اسلام، آزادی سلبی، آزادی ایجابی، بندگی، توحید و...
مقدمه
«آزادی» را می توان به دو دسته کلی سلبی و ایجابی تقسیم کرد. قسم نخست آزادی سلبی (به شرط لا) است. منظور از آزادی سلبی آن است که انسان مسلوب الاختیار، و تحت تأثیر بیرون از خود، نباشد. به این ترتیب معنای آزادی در اینجا آن است که فرد از محدودیت هایی که دایره اختیار و اراده او را احاطه کرده است رها باشد.قسم دوم، آزادی مثبت است. آزادی مثبت نه تنها ناظر به این است که اثباتاً اعمال اراده به شرط شیء است؛ بلکه فراتر از آن و ثبوتاً نیز آزادی و اراده به وجود یک امر یا وضعیت دیگر معنا می یابد. آن امر تعلق یا تعبد به اراده خداوند خالق و معبود است.
آنچه که امروز در غرب، که به عنوان خواستگاه یا مدافع آزادی شهرت یافته است، از مفهوم آزادی رایج است، مفهوم سلبی آن است.
محتوای لیبرالیسم،
آزادی یا عبودیت؟در ابتدای دوره جدید غرب (عصر رنسانس و شکل گیری دوران مدرن)، مفهوم آزادی به عنوان پشتوانه فلسفه سیاسی مدنیت غربی، مطرح گردید. این مفهوم، در واقع، به فلسفه غرب این امکان و فرصت را داده بود که به سمت مفاهیم دیگری نظیر دموکراسی، لیبرالیسم و اقتصاد آزاد حرکت کند و اندیشه هایی از این دست را پایه گذاری کند. در واقع تلاش آن ها بنا نهادن یک نظام تمدنی بر مبنای آزادی بود. بر این اساس، و ذیل شعار آزادی، غربیان توانستند ساختار جدیدی را برای زندگی بشر ابداع کنند و آن را ترویج دهند.
با این حال انتقادی مهم به آنچه رخ داد وارد است: آزادی غربی بر مفهومی سلبی از این عنوان تمرکز یافته است.
از آنجا که ورود غربیان به دوران جدید همراه با تلاش برای رهایی از استیلای کلیسا، سلطنت های استبدادی موروثی و سنت های منحط و بی پایه قرون وسطایی بود که انسان ها و جوامع را در محدوده های تثبیت شده ای نگه می داشتند و با جریان آزادی در جامعه مخالف بودند، تمرکز نهضت آزادی خواهی پس از قرون وسطی برشکستن شرایط قدیمی و رهایی از آن قرار گرفت.
به دیگر سخن هدف غربیان عبور از وضعیت قبلی و تولید مناسباتی تازه در روابط انسانی و جوامع بشری بر اساس معیارهای سلبی جدید (سلب محدودیت ها) به منظور ایجاد روابط آزاد انسانی تعریف، سازمان دهی و طراحی شد. نقد مهمی که به اندیشه غربی وارد است عدم توجه به آزادی در معنای مثبت کلمه است. در ادامه به این مبحث باز خواهیم گشت.
آموزه های دین و آزادی
در اسلام، علاوه بر این که آزادی در مفهوم سلبی اش (رها کردن انسان از وضعیت هایی است که جلوی رشد و تکاملش را می گیرد) مدنظر است، مفهوم ایجابی آزادی نیز جلوه آشکاری دارد.همان طور که در شعار اولیه دعوت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) یا «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» می توان مشاهده کرد رویکرد ما به این عرصه باید توأماً حاوی هر وجه و معنای سلبی و ایجابی باشد: «لااله» سلب است یعنی رها کردن انسان از قید الهه های دروغینی که وی را به بندگی خود دعوت می کنند. به این ترتیب این بخش از این جمله آسمانی گویای آن است که نجات و رهایی انسان در گرو دوری گزینی از پرستش آن چیزهایی است که انسان را از رشد بازنگه می دارند و، با نفی آزادی، وی را وادار به عبودیت و اطاعت از خود می کنند. با این حال این تمام ماجرا است؛ چه آن که لازم است تا جایگزینی نیز برای بندگی بت های مختلف در جامعه مشخص شود. به این ترتیب به جای آن ها «الله» عنوان معبود اصیل و صحیح معرفی می شود. واقعیت آن است که اگر قرار باشد که هر گونه الهه ای داشتنی، یا به عبارت دیگر، هر نوع میدان جاذبه ایی برای انسان منتفی شود نمی توان امیدی به توسعه و رشد بشر بست. این از ماهیت بندگی الله برمی خیزد که گویای مفهومی غیر از آن مفهومی است که انسان وقتی گردنش در اطاعت و بندگی سایر الهه ها است به آن مبتلا است. آن الهه ها رقیت برای انسان ایجاد می کنند و اراده را از آدمی می ستانند. آن ها محدودیت ایجاد می کنند در حالی که الله بیانگر وجودی بیکران است.
در واقع اگر انسان به خدا گره بخورد و طوق بندگی خدا را بر گردن خود بیفکند، مفهومش این نیست که خودش را در وضعیت محدود کننده ای قرار داده است؛ بلکه در بیکران او، اختیار پیدا کرده است و به موجودی صاحب اختیار بدل گردیده است.
اهمیت رویکرد اثباتی به آزادی پس از دقت در آیات قرآن مشخص می شود. مطالعه این کتاب مبین گویای آن است که ما در آن بیشتر با مفاهیم اثباتی و ایجابی آزادی مواجه هستیم. در واقع برخی از آیات که شامل ریشه «شاء» و یا مشتقات «اراده» و «فعل» هستند به طرح پیامدهای ناشی از اراده و انتخاب، نظیر ایمان و کفر، نفاق، ظلم و عدل، دست زده اند؛ چه آن که همه این ها پیامدهای اراده، اختیار و فعل انسان است. تاکید آیات قرآنی هم بر این است که انسان موجودی مرید و مختار است و دامنه اراده و اختیارش باز است. ذیلاً به برخی از این آیات نورانی اشاره می کنیم:
«فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر» سوره کهف / آیه 29.
«لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی» سوره بقره / آیه 256.
«بل یرید الانسان لیفجر امامه» سوره 75 / آیه 5.
«انا عرضنا الامانه علی السماوات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها واشفقن منها و حملها الانسان ان کان ظلوما جهولا» سوره 33 / آیه 72.
«من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعلیها ثم الی ربکم ترجعون» سوره 45 / آیه 15.
خداوند اصالتاً انسان را همراه با اراده و اختیار آفریده است و انسان، مثل بعضی از موجودات هستی، کوک شدنی نیست. موجوداتی که خداوند این حد از اختیار را برای آن ها قرار نداده است تا به انتخاب راه خود دست بزنند؛ بلکه به راهبری آن ها به وسیله غرایز برنامه ریزی شده پرداخته است. مثلاً زنبور عسل، مورچه ها و دیگر حیوانات اراده و اختیاری که بتوانند با آن موقعیت ها و فرصت ها را بفهمند و عوض کنند و بر سرنوشت خود حاکم باشند، ندارند.
در واقع آن ها در مقابل کنش ها، واکنش های نسبتاً یکسان و مشابهی دارند؛ چنانکه زندگی اجتماعی مورچه ها، زنبورهای عسل و موریانه ها و... از هزاران سال قبل تا به حال تفاوت مهمی پیدا نکرده است. این نشان می دهد که آن ها برای چین وضعیتی کوک شده اند. اما رفتار و کنش تاریخی انسان، نه تنها از هزاران سال قبل تا اکنون بسیار تغییر کرده است؛ بلکه حتی رفتار یک انسان نیز در دو روز پیاپی تفاوتی فاحش و اساسی می یابد.
حاصل آن که انسان، از آن جا که صاحب اراده و مشیّت دارد، خلاق است. خداوند با خلق چنین موجودی صفاتی از صفات خدایی را در او به ودیعه نهاده است: صفات فاعل بودن و صاحب اراده بودن سایه ای از صفات الهی در وجود انسان است و او را به ظرفیت بی مثال و بی مانند خلیفه اللهی نایل آورده است. خداوند وقتی خطاب به فرشته ها فرمود که من می خواهم خلیفه ای در زمین قرار دهم.
«انی جاعل فی الارض خلیفه سوره بقره/ آیه 30. آن ها با توجه به شناختی که از طبع موجوداتی که تحت عنوان انسان در گذشته هم خلق شده بود داشتند، پرسیدند که می خواهید موجودی بیافرینید که کارکردهای منفی داشته باشد و خونریزی نماید.
خداوند فرمودند من چیزی می دانم که شما نمی دانید. حضرت حق به حضرت آدم اسماء را آموخت و او را مجهز به علم و دانش نمود و از ملائک خواست که در مقابل حضرت آدم و انسان سجده بکنند. سجده ملائکه به معنی آن است که قوای آن ها در اختیار انسان قرار گرفته است تا در نظام هستی در مقیاسی عالی که در خلقت انسان از جانب خدا قرار داده شده است به کار گرفته شود. در واقع نسبت انسان با ملائک نسبت ویژه ای است. این نسبت بیانگر نوعی برتری موقعیتی است. ملائک خود نوعی برتری نسبت به سایر موجودات دارند.
حال خداوند از آن ها می خواهد با خضوع و سجده در پیشگاه حضرت آدم (علیه السلام)، قوا و کارشان را در خدمت انسان قرار دهند. البته یکی از آن ها، به نام ابلیس، نافرمانی و سرپیچی کرد و به این ترتیب از دایره تبعیت و اطاعت انسان، البته ذیل فرمان و اقتدار خداوند، خارج شد. اینجا است که می توان فهمید چرا ابلیس بیانگر یک جبهه معارض با انسان می گردد.
کوتاه سخن آنکه هنگامی که خداوند انسان را به عنوان خلیفه خود در زمین خلق کرد و آفرید به او امکاناتی بخشید که بتواند اراده و اختیار خود را به فعل تبدیل کند.
آزادی در انتخاب جهت کلی زندگی
انسان آزاد است خداوند او را محدود نکرده است. حتی در نقطه آغاز خلقت، تبعیت و اطاعتش را از خداوند به اختیار خود انسان واگذاشت؛ آنگاه که به انسان ها فرمود آیا من خدای شما هستم؟ انسان ها گفتند بلی.«واذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامه انا کنا عن هذا غافلین»؛ (و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم گفتند چرا گواهی دادیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم). سوره 7/آیه 172.
به این ترتیب انسان ها با فعل ارادی و خواست خود پذیرفتند که خداوند به عنوان رب، سرپرست، حاکم و تربیت کننده آن ها باشد. به این ترتیب می توان گفت که انسان در ابعاد وجودی خود برخوردار از عنصر آزادی و اختیار است و انسان از جانب خداوند آزاد خلق شده است. در واقع خداوند به انسان مجال داده است که ایمان یا کفر را انتخاب کند. انسان بر اساس درک و شعوری که خداوند در او قرار داده است راهنمایی پیامبران (علیه السلام) باید مسیر و سمتی را که موجب رستگاری می شود بیابد و برگزیند. طبعاً همین انسان ممکن است راه ناصحیح را برگزیند و به مسیر مورد اشاره پیامبران گام ننهد.
آنچه واضح است آن که انتخاب هر مسیر پیامدهایی دارد که گریبان گیر انتخاب کننده خواهد شد. به هر حال بر آدمی است که با چشم باز در ابتدای کار مسیرها را به خوبی بررسی کند تا حجت بر وی تمام بشود و با اراده خودش در پایان کار نتیجه انتخاب خود را تحمل کند و بپذیرد.
رابطه علم و اختیار
علم و دانش یکی از شاخص های مهم اختیار و آزادی است؛ یعنی اگر انسان دارای دانش باشد حوزه اختیارش نیز افزایش پیدا کند.به عنوان نمونه می توان توضیح داد که در بحث اجتهاد و تقلید فقها همه قائل به آن هستند که اگر انسان به درجه ای از علم نایل آید که قدرت فهم و استنباط دینی در وی فراهم آید و مجتهد گردد تقلید بر وی حرام است و باید از علم خود پیروی کند. این نشانگر آن است که دانش باعث آن می شود که انسان حوزه اختیار و اراده افزون تری پیش روی خود دریابد.
در سیره امام خمینی (ره) مشاهده می کنیم که کاملاً مبتنی بر اختیار و آزادی انسان ها است؛ چه آنکه مردم به خواست و اراده خودشان همراه ایشان شدند و نهضتی عظیم را به پا کردند. حضرت امام، به عنوان رهبر نهضت، این گونه توانستند یک نظام مستبد شاهنشاهی و ضد اسلامی را از سر راه بردارند. پس از آن نیز امام (ره) بر پایه اختیار مردم فضای تصمیم گیری را برای ایشان مهیا کردند. برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی بیانگر این رویکرد مهم بود.
همچنینی حضرت علی (علیه السلام) بحث مقبولیت و اینکه مردم به انتخاب خودشان بیایند بیعت کنند را به جد مورد تأکید قرار می دادند. پس از قتل عثمان، خلیفه سوم، طلحه و زبیر سراغ امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمدند. امام (علیه السلام) فرمود: اگر می خواهید بیایید در انظار بیعت بکنید؛ آن ها آمدند بیعت کردند. در مدینه مهاجر و انصار برای بیعت هجوم آوردند. حضرت مردم را سه روز منتظر نگاه داشتند و از آن ها خواستند که تأمل کنند که آیا در بیعت شان و در اینکه می خواهند به من ایشان رجوع کنند پایمردی و استواری دارند؟ هر روز جمعیتی بیشتر می آمد تا جایی که امام (علیه السلام) می فرماید طوری هجوم آورید که در شلوغی و ازدحام جمعیت بند کفش هایم باز شد و عبا از دوشم افتاد.
شما دست پیش آورید و من دست پیش کشیدم. شما دست من را کشیدید و من تلاش کردم رها کنم. امام علی (علیه السلام) نشان دادند که آزادی، اراده و اختیار مردم در تشکیل و بنای یک حکومت و یک نظام شرط اساسی است و آن حکومتی می تواند موفق باشد و تصمیماتش را جاری کند که نزد مردم مقبولیت داشته باشد. معمولاً مرسوم است که وقتی حاکم جدیدی می آید متنفذین بیعت می کنند و بقیه مردم مجبورند بیعت بکنند؛ اما امام (علیه السلام) کسی را مجبور به بیعت نکرد. در دیگر خلافت ها شاهد هستیم که وقتی عده ای از بیعت کردن سر باز می زدند طرد می شدند. اما در امامت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عده ای بیعت نکردند؛ ولی امام با آن ها کریمانه برخورد کرد. در این میان می توان از افراد شاخصی نظیر عثامه ابن زید و ابی وقاص نام برد. امام (علیه السلام) افرادی از این دست را فراخواند و پرسید شما که در میان افراد شاخص قرار دارد چرا استنکاف می کنید؟ بعضی ها گفتند ما منتظر بودیم همه مردم بیعت کنند؛ بعد ما بیعت کنیم و برخی به گونه ای بهانه جویی می کردند. امام (علیه السلام) در آخر فرمودند که سخت نگیرید و آن ها را به حال خود واگذارید. آن هایی که دلشان با من نیست اگر بیعت هم کنند سودی به حال من ندارد.
رمز این نحوه برخورد امام (علیه السلام) با مردم در آن بود که در اسلام نظام امامت حاکم است. این نظام هم چون نظام سلطنت بر اساس شیوه ارباب و رعیت عمل نمی کند. در نظام امامت ما با دو جایگاه امام و مأموم مواجه هستیم. امام در مرکز میدانی از جاذبه قرار می گیرد و مأموم جذب وی می گردد. البته ورود به میدان جاذبه از روی اراده و بر اساس اختیار رخ می دهد.
هنگامی که اراده ها در یک جامعه با هم تضاد دارند این خود مانع و محدود کننده می شوند. در لیبرالیسم، که مبتنی بر اومانیسم است، چنین تضادی قابل مشاهده است؛ چه آن که مطابق فلسفه اصالت سود هر انسان در این نظام بیشترین سود را برای خود می خواهد؛ اما در نظام توحیدی و الهی اراده ها با هم تعارض ندارند؛ بلکه با هم تعاون دارند. در چنین فضایی رویکرد به آزادی معنای ویژه خود را می یابد و فارغ از مشکلات نظام لیبرالی تحقق پیدا می کند.
توضیح بیش تر آن که در نظام مبتنی بر توحید کارکرد آزادی ایجاد محیط و زمینه ای است که خلاف الهی در آن بروز پیدا کند. چنین نظامی می خواهد انسان ها استعدادها و ظرفیت های اراده خود را با اراده و فعل خداوند پیوند بزنند و در آن بی کران به مطلق برسند.
رابطه مستقیم عبودیت و آزادی
گاهی تصور می شود بندگی خدا با آزاد بودن ممکن است تعارض داشته باشد؛ حال آن که بندگی خدا آزادی را بیشتر می کند. هر چه در دستگاه تقرب الهی، بندگی بیشتر باشد تقرب بیشتر است.کافی است به نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مثابه اسوه دو عالم نظر افکنیم: وصف شاخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عبدالله (بنده خدا) بودن است. در تشهد نماز نیز می گوییم «اشهد ان محمداً عبده و رسوله» بنابراین خصلت نخست نبی اکرم عبد صالح حضرت حق بودن است.
این عبد بودن با آزادی منافات ندارد؛ بلکه بندگی خدا زمینه سازی آزادی آدمی است. در واقع اگر حضرت نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) عبد است محدود نیست؛ بلکه این عبودیت برای وی ایجاد رسالت کرده است.
به زبان دیگر این عبودیت مقام سروری عالم را برای حضرت نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) ایجاد نموده است. اگر به رسم بندگی های متعارف باشد بندگی نباید به رسالت بیانجامد. اینجا است که ماهیت متفاوت این بندگی را با بندگی های غیرالهی در می یابیم و تأیید می کنیم که سنخ عبودیت در اینجا عبودیت محدودکننده نیست و به هر میزان که انسان بیشتر عبد خدا باشد خداوند حوزه اختیار بیشتری به او واگذار می کند. کوتاه سخن آن که در واقع در مراتب ولایت، عبودیت مرتبه ولایی بالاتری برای انسان ایجاد می کند و مرتبه ولایی بالاتر یعنی حوزه اختیار وسیع تر؛ پس هرچه عبودیت بیشتر باشد انسان آزادتر و مختار تر می شود.
در دستگاه الهی، برخلاف دستگاه غیرالهی که در آن عبودیت به محدودیت اراده تعریف می شود و لازمه آن واگذاری اختیار خود به دیگران است، به معنی واگذاری امر به حضرت حق است. به زبان دیگر در دستگاه الهی منظور از عبودیت آن است که آدمی آگاهانه و از روی اختیار به پیروی از خدا بپردازد و امر خود را به حضرت حق بسپارد. خداوند در حدیث قدسی فرموده است:
«عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی انا حی لااموت اجعلک حیا لا تموت و انا اقول للاشیاء کن فیکون و انت تقول للاشیاء کن فیکون»؛ (ای بنده من؛ مرا فرمان بر تا تو را همانند خود سازم. من حی نامیرایی هستم و تو را نیز زنده نامیرا می سازم. من به هر چیزی فرمان دهم خواهد شد، تو را نیز چنان می کنم که به هر چه فرمان دهی انجام پذیرد).
به این ترتیب، مطابق آنچه آمد، می توان دانست که چرا هر چه مراتب تولی به خدا بالاتر می رود حوزه اختیار، و در نتیجه آزادی آدمی، افزایش پیدا می کند.
منبع:نشریه خردنامه همشهری شماره 101
/ج