هنری به نام نقاشی

نظریات لئوناردو داوینچی ( 1519- 1452) تصور می رود (چکیده ی کلیّش، که تنها نمونه ای را در اینجا نقل کرده ایم) در مقدمه ی مشهور این هنرمند بر رساله در خصوص نقاشی آمده باشد. ولی، لئوناردو احتمالاً این مطالب را در
پنجشنبه، 21 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هنری به نام نقاشی
هنری به نام نقاشی (*)

نویسنده: لئوناردو داوینچی
مترجم: کامبیز گوتن



 

اشاره:

نظریات لئوناردو داوینچی ( 1519- 1452) تصور می رود (چکیده ی کلیّش، که تنها نمونه ای را در اینجا نقل کرده ایم) در مقدمه ی مشهور این هنرمند بر رساله در خصوص نقاشی آمده باشد. ولی، لئوناردو احتمالاً این مطالب را در ارتباط با نوعی مناقشه هنرها در میان اومانیست ها در دربار لودو ویکو Ludovico The Moor دوک میلان نگاشته است. در هر صورت اینها نشانگر جدال لئوناردو با اندیشه های سنتی است؛ او برای نقاشی در میان هنرهای آزاد جای والایی تعیین کرده و حتی در مواردی برتری آن را به هنرهای دیگر توجیه نموده است.
***
نقاشی کاملاً حق دارد گله مند باشد از این که از میان شماری از هنرهای زیبا بیرون رانده و طرد شده باشد، چه، او دختر واقعی طبیعت است و از حسی بهره می جوید که شریف ترین همه است. ای نگارندگان، درست نبود آن را از جرگه هنرهای آزاد جدا بدانیم، زیرا او نه تنها با کارهای طبیعت سر و کار دارد بلکه با چیزهای بی شماری ربط پیدا می کند که طبیعت هرگز خلق نکرده است...
از آنجایی که خامه به دستان اطلاعی از علم نقاشی نداشته اند نمی توانسته اند. مقام درست و سهم آن را تشخیص دهند که چیست، و نقاشی هنرش را با کلمات نیست که می نمایاند؛ از همین رو در مقامی پایین تر از علوم جایش دادند، آن هم از سر نادانی ولی با وصف این، کیفیت آسمانی اش را از دست نمی دهد...
می گویند دانشی که از تجربه حاصل شده باشد مکانیکی است، ولی دانشی که در ذهن زاده و پرورده شده باشد علمی، در حالی که دانشی که از علم زاده شده و پرورده دست باشد نیمه مکانیکی. ولی به نظر من هر علمی که از تجربه زاده نشده باشد، از چیزی که مادرِ همه ی چیزهای مسلم بدیهی است، بیهوده است و آکنده از اشتباه، علمی که تجربه امتحانش نکرده، و سرآغاز، میانه، و یا فرجامش را هیچ یک از حس های پنجگانه محک نزده باشد به هیچ درد نمی خورد. (زیرا اگر ما در خصوص یقین بودن چیزهایی که حواس درکشان می کند مشکوکیم، چقدر برایمان مسئله انگیز خواهد بود چیزهای بسیاری که این حس ها علیه آنها می شورند، مثل ماهیت خدا و روح و غیره، اموری که بحث و جدل درباره شان پایان نمی گیرد)... علوم فریب دهنده ی صرفاً نظری از عهده این امبر برنیامده و راه به جایی نمی برد. اگر شما می گویید این علوم واقعی که بر مبنای تجربه و تحقیق استواراند باید مکانیکی محسوب شوند چون بدون کار برد دست به هدفشان نایل نمی شوند، جواب می دهم هر هنری هم که از دست های اهل قلم سر زده باشد وضع همسانی دارد، چه نوشتن هم نوعی رسم کردن است که شاخه ای از نقاشی است.
نجوم و علوم دیگر نیز به کارهایی که با دست انجام می گیرد نیاز دارند هر چند آغازشان در ذهن است که شکل می گیرد، مثل نقاشی که در فکر انسان مجسم شده ولی نمی تواند بدون کارهایی که با دست انجام می گیرد عینیت بیابد. اصول علمی و صحیح نقاشی ابتدا تعیین می کند چه چیزی سایه گرفته، چه چیزی سایه مستقیم است، چه چیزی سایه می اندازد، و نور چیست، یعنی تیرگی، روشنایی، رنگ، پیکره، شکل، قرار گاه، فاصله، نزدیکی، حرکت، و سکون. اینها چیزهایی هستند که فقط در ذهن می فهمد و به انجام کاری با دست نیاز ندارد؛ و اینها علم نقاشی را می سازند که در فکر انسان باقی می ماند؛ سپس، از آن است که آفریدن واقعی زاده می شود، چیزی که شأن آن بسیار بالاتر از تعمق و علمی است که قبل از آن بوده.
***
اگر از نقاشی بیزارید، که تنها تقلیدگر تمامی کارهای عیان طبیعت است، بی شک از ابداع ظریفی که فلسفه و اندیشه ظریف نظری را متوجه جوهر تمامی فرم ها می سازد نیز بدتان می آید - دریا و خشکی، گیاهان و جانوران، سبزه ها و گلها - چیزهایی آنها را نور و سایه در خودش پوشانده. براستی نقاشی یک علم است، فرزند حلال زاده طبیعت. چه نقاشی از طبیعت زاده شده، درست تر اگر بگوییم او از نواده ی طبیعت است، زیرا هر آنچه را که به چشم می آید طبیعت به وجودشان آورده که بچه های طبیعت اند و از این بچه هاست که نقاشی زاییده شده. پس بجاست که آن را نوه ی طبیعت و وابسته به خدا می دانیم.
نقاشی را می توان چون فلسفه تلقی کرد زیرا با حرکت اجسام در حین عملکردهایشان سر و کار دارد، و فلسفه نیز سر و کار با حرکت دارد...
نقاشی به رویه ها، رنگ ها، و شکل های همه چیزهایی که آفریده طبیعت است ارتباط می یابد، در حالی که فلسفه به زیر آنچه در سطح قرار گرفته نفوذ می کند تا به ذات درونی و خاصیت های باطنی برسد، ولی به اندازه یکسان بدان حتم و یقین نتوان کرد، و این شبیه کار نقاش نیست که به درک واقعیت انکار ناپذیر اجسام نایل می شود، چه، چشم خطا کمتر می کند...
و از آنجایی که هندسه دان هر مساحتی را که خطوط احاطه اش کرده اند به حدّ مربع تقلیل می دهد و هر جسمی را به مربع؛ و حساب با جذر و کعبش همان کار را می کند، این دو علم از مطالعه ی کمیت های متوالی و نامتوالی فراتر نمی روند؛ ولی آنها به کیفیت چیزها که زیبایی طبیعت و زینت جهان را می سازند کاری ندارند.

پی نوشت ها :

*- From The Literary Works of Leonardo da Vinci, ed . by Jean Paul Richter, vol. l.pp.33-4,37-8,54,59-60,67. Copyright 1939 by Oxford University Press.

منبع: لوفان باومر، فرانکلین؛ (1913)، جریان های اصلی اندیشه غربی، کامبیز گوتن، تهران: حکمت، چاپ سوم.

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما