خلقیات ایرانیان در سفرنامه های ژاپونیان

می توان تصور کرد که در مقایسه با مسافران دیگر کشورها که از چند صد سال پیش به ایران آمده و سفرنامه نوشته اند، ژاپنیان با شیوه و منش خاصِ ملاحظه اندیش و محافظه کار خود کمتر اظهارنظر صریح و روشن، بویژه در انتقاد از احوال و
يکشنبه، 8 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خلقیات ایرانیان در سفرنامه های ژاپونیان
خلقیات ایرانیان در سفرنامه های ژاپونیان






 

می توان تصور کرد که در مقایسه با مسافران دیگر کشورها که از چند صد سال پیش به ایران آمده و سفرنامه نوشته اند، ژاپنیان با شیوه و منش خاصِ ملاحظه اندیش و محافظه کار خود کمتر اظهارنظر صریح و روشن، بویژه در انتقاد از احوال و رویدادها یا کار و کردار مردم، کرده اند. اما چون از سویی بیشتر ژاپنیانِ نسلهای پیش برای کار و به مأموریت به ایران آمده و به هر روی می بایست گزارشی به دستگاه متبوع خود بدهند، و از سوی دیگر هم سفرنامه یا خاطره نویسی آنها به ژاپنی بود(و احتمال نمی رفته است که ایرانیان، دست کم در آینده نزدیک، از محتوای آن آگاه شوند) فکر و احساس واقعی خود را به قلم آورده اند. پیداست که هرچه به زمان حاضر نزدیک تر می شویم، مسافران و ایران پژوهان ژاپنی با همه تلخ و شیرینی که در زندگی در میان ایرانیان چشیده اند، قلم را کمتر به راه انتقاد گردانده و در سخن از کم و کاستی ها و آنچه که برایشان ناپسند و ناگوار نموده است به اشاره و کنایه بسنده کرده اند. این شیوه در خاطره نویسی اینووه ئه ایجی(2)، که خاطرات ایرانش در سال 1986، یک سال پس از درگذشتن او، درآمد، دست کم در آنچه که به نام او منتشر شده، پیداست؛ و می بینیم که او در مقایسه با یوشیدا ماساهارو، نخستین فرستاده ژاپن به ایران در دوره ناصرالدین شاه(سالهای 81-1880)، تا چه اندازه با مال اندیشی و احتیاط قلم رانده و پنداری که در پنجاه سال معاشرت با ایرانیان، و گذراندن بسیاری از این سالها در ایران، چیزی سخت ناپسند و ناخوشایند در مناسبات با مردم خاطر حساسش را نیازرده بوده است.
این گفتار مروری است بر خلقیات ایرانیان در آیینه نوشته های ژاپنیان. مسافران ژاپنی دیدارکننده از ایران که احساس و اندیشه شان را درباره مردم سرزمین ما به شرح یا اشاره به قلم آورده اند، چند ده تن می شوند و از هر گروه اجتماعی، نماینده دیپلماتیک، پژوهنده و استاد دانشگاه، مأمور شرکت تجاری، روزنامه نگار، عکاس و هنرمند، دانشجو، و خانم خانه دار، در میان آنها بوده اند. در این بررسیِ کوتاه مجال مرور همه این نوشته ها نیست؛ پس به آراء چند تنی از این میان که از گروههای گونه گون اجتماعی و در دوره های متفاوت به ایران آمده و می توانند نماینده نسلهای مختلف و سلیقه های گوناگون باشند، و نیز با طول اقامت در ایران یا عمق بینش و بررسی، نظرشان مایه صلابت و سنجیدگی بیشتری دارد، پرداخته می شود، و وصف آنها از فضیلت های مردم ایران و ناپسند آمده ها در رفتار مردم و احوال دیوانیان، با اشاره ای به رسوم مردم و نیز وضع حال و آینده کشور ما به ترتیب می آید.

فضیلت های مردم ایران

دیدارکنندگان ژاپنی مهمان نوازی را در ایرانیان بیش از هر خصلت دیگر ستوده اند. یوشیدا در سفرنامه اش جای جای در تحسینِ کار و کردار و منش ایرانیان سخن آورده است. می نویسد:« (در شیراز)میزبان ایرانی ما کنار سماور برنجی که بالایش قوری چای می گذارند می نشست. نوکر چای دم می کرد و مهماندارمان به دست خود استکانهای چای را جلوی ما می گذاشت.»(3)[71] ستایش یوشیدا بیشتر برای فضیلتی است که در مردم عادی و عامی ایران دیده، و طبع بلند و آزادگی و مهمان نوازی آنان را ستوده است. در میان این ستودگان، مردم روستاهای میان راه و کاروانسراداران جای خاص دارند:
«در میان کتل«مردم روستا، مشعل در دست، به سوی ما آمدند. کدخدا، پیشاپیش آنها، مردی شصت ساله می نمود، با ریشی بلند و عصایی در دست... همین که تذکره سفرم را دید تعظیم کرد و با ادب و احترام ما را به خانه اش دعوت کرد. خانه او از گل ساخته شده و مانند لانه زنبور بود... آن شب خانواده او رفتند و در جای دیگر سر کردند، و کدخدا خانه اش را در اختیار ما مهمانان عالیقدر گذاشت.
«...صاحبخانه گوسفندی برای قربانی کردن آورد و گفت که این کار بهترین راه پذیرا شدن قدوم میهمان است... همچنان که زیر لب دعا می خواند قطره هایی از خون قربانی را به چهارگوشه اتاق ریخت. سپس در برابر من به زانو نشست، تعظیم کرد و آن گاه از اتاق بیرون رفت. گوشت گوسفند را پختند و در سفره نهادند.»[65-64]
در راه کویر«به کاروانسرای حوض سلطان که رسیدم... بلند فریاد کردم تا کاروانسرادار ایرانی چراغ بادی به دست از گوشه ای پیدایش شد... راه ورود به کاروانسرا را نشانم داد... روی بستر کاه افتادم و راحت خوابیدم. در این میان، کاروانسرادار به اسبم رسیده و زین از پشتش برداشته بود.
«نفس اسبم که پوزه اش را نزدیک صورتم آورده بود بیدارم کرد... تا خواستم که از آب شور آن جا کمی گرم کنم و دست و پاها را بشویم، کاروانسرادار که فکرم را خوانده بود پهن اسب جمع کرد و آتش درست کرد و برایمان آب گرم آورد و دست و پاها را با آن شستیم.»[119-120]
«در میان توفان و تندباد به کاروانسرای برازجان رسیدیم. خسته و بی رمق در کاروانسرا افتادیم... هرکدام ما از تشنگی می نالید و می گفت:« کمی آب به من بدهید!» کاروانسرادار ایرانی به ما آب داد و نوشیدیم. او خیلی مهربان بود، و پذیرایی و رفتارش به ما راحت و آرامش داد.»[57]
یوشیدا و همراهانش در راه بوشهر به تهران به دسته های چادرنشین هم برخوردند:
«مردم ایل کنار رود و جویبار و نزدیک مرتع چادر می زنند، و تا هنگامی که دامها آب و علف دارند آنجا می مانند... ایل نشینان آرام و سر به زیر می نمودند. به چادرنشینان که نزدیک شدم تا دیدنی بکنم، از جا برخاستند و سلام و تعارف کردند. فقط سگهایشان بلند پارس می کردند و روی خوش نشان نمی دادند... زنها را هرکدام سرگرم کاری دیدم.»[91]
خوش رفتاری مأمور گمرک نخستین خاطره خوب آشی کاگا از ایران است:«رفتار مأموران گمرک خانقین خیلی خشک و مقرراتی بود»[10]. « به گمرک خسروی رسیدم. کارها به خوبی و خوشی انجام شد... رئیس گمرک مهربانی فراوان نمود. این خاطره ام از ایران بسیار خوب بود.»[11]
هم او می نویسد:« راننده ماشین سواری که مرا از بغداد به تهران می برد گفت:« آقا، ایران جای خیلی خوبی است...تهران خیلی بهتر از بغداد است.»او ایرانی بود و خوشحال از این که همراه من از بغداد به کشورش باز می گردد.»[11]
اینووه هم بارها از مهمان نوازی ایرانیها یاد کرده است:« صبح فردایی که به خانه مهتدی اسباب کشی کردم دیدم که دسته گل یاس تازه چیده روی میز کوچک کنار تختم گذاشته اند. نمی دانم کی آن را گذاشته بود، اما یاد آن خاطره ای فراموش نشدنی است. آن صبح خوش یاد مهمان نوازی ایرانی را همیشه در دلم تازه نگه می دارد.»[57-58]اینووه که در سالهای 1934 تا 1937 در ایران درس می خواند، هنگامی هم که برای سفر چند روزه روانه اصفهان می شود، خانواده میزبانْ او را سه بار از زیر آیینه و قرآن رد می کنند و آب پشت سرش می پاشند.[78]نیز، همان روز، هنگام به راه افتادن از خانه دکتر کیشیدا، پزشک سفارت ژاپن، اکبر، نوکر خانه، با او و میهمانش آشی کاگا و اینووه جوان که برای مترجمی همراه آنها شده بود، روبوسی می کند.[همان]
اینووه که در ژانویه 1986 درگذشت به ایران دلبستگی داشت و وصیت کرده بود که بخشی از خاکسترش را پس از مرگ( که جسد را به رسم ژاپونیان می سوزانند) در ایران به خاک بسپارند.
خونگرمی ایرانیان هم تحسین ژاپنی ها را برانگیخته است. در سفرنامه آشی کاگا می خوانیم:« همه چیز بازار(ایران) برایم تازه و دیدنی بود... در بازار دکانهای هر راسته یک گونه کالا می فروشند. وقتی که به دکانی می رفتم(و چیزی را پسند می کردم)و چانه زدن سر قیمت شروع می شد، دکاندار کناری که صدایمان را می شنید نزدیک می آمد و نگاهم می کرد و چشمکی می زد، یعنی که«زود به دکان ما بیایید!...»
«با یکی از بازاریها دوست شده بودم. هر بار که از جلوی دکانش می گذشتم تا مرا می دید و می گفت:« بفرمایید چایی میل کنید!».
«... از مسجد نزدیک بازار بانگ خوش اذان به گوش می آمد. آوای اذان برایم دلنشین و گوش نواز بود.»[39]
آشی کاگا شیفته ایران بود. در پیشگفتاری بر« سفرنامه ایران»اش می نویسد:
«روزهای اقامتم در تهران از سپتامبر 1934 تا پایان ماه ژوئن 1935 بسیار پرخاطره بود و در یادماندنی... ایران را بی اندازه دوست می دارم. از طبیعت زیبا و مردم خونگرم آن خوشم می آید.»[4]
قدرشناسی و وفاداری از دیگر فضیلت های ایرانیان است.
یوشیدا از قدرشناسی مردم روستاهایی که از او طبابت و دارو خواسته بودند و او هم آب قند یا مایع بی ضرر و دلخوش کُنکی به بیمارانشان داده بود یاد می کند، که همه جا برایشان انواع خوراکی هدیه می آوردند و امتنانشان را با بوسیدن دست و جامه او نشان می دادند[66-67]. حق شناسی در برابر خوبی و تلافی کردن آن در آداب و رفتار اجتماعی ژاپنیان اهمیت خاص دارد.
یوشیدا داستان نجات یکی از همراهانش را در میان توفان و تندباد کویر، هنگامی که از حیاتیش نومید شده بودند، به وسیله دو روستایی باز می گوید. سخن او در شرح این حکایت پر از شوق و تحسین است.[56-58].
سرانجام، دلتنگی یوشیدا هنگام بازگشتنش از ایران، یکی هم برای جدا شدن از خدمتگاری باوفا بوده است:« از ورودم به ایران که به بوشهر رسیدم مرد عرب زبانی همراهم بود به نام علی بشیر که انگلیسی هم حرف می زد. او مردی باصفا و صادق و ثابت قدم بود، و نیز خوش بنیه و چابک و کاری و زحمتکش. این علی در طول سفر و اقامتمان در ایران کارهای روزانه مان را انجام می داد... هنگامی که از او خداحافظی می کردم، جزئی پولی به رسم انعام به او دادم. علی سرش را تکان داد و (آن را نپذیرفت و) گفت که تمنا دارد که( به جای پول) تقدیرنامه ای به او بدهم. تعجب کردم که مردی در وضع او چگونه ارزش تقدیرنامه را چنین شناخته و دریافته است. او گفت:« افتخار چیزی است والا و ارزنده که همه عمر برایمان می ماند.»البته من درخواست او را با میل اجابت کردم»[179].
در ایران هم، مانند هر جای دیگر، اهل هر صنف و هر شهر به منش و رفتار خاص خود معروفند. اینووه شیفته صداقت یزدیان شده است. در شرح سفرش به یزد( فصل دهم، ص 84)می نویسد:« ما از اینکه به یزد آمده ایم بسیار خوشنود بودیم. بعدها من در فرصتهای دیگر به یزدیان برخوردم و آنها را مردمی باصداقت و برکنار از ناراستی و دغلی دیدم.»
برای آشی کاگا، راننده نماد و نمونه ای از مردم عادی ایران است، و پاسبان، که در شهرها همه جا حاضر و ناظر است، نشانه حکومت رضاشاهی:« راننده ماشین سواری که با آن از بغداد به تهران می رفتم با دیگران نرم رفتار و مهربان نبود. اما راننده در جامعه و میان مردم ایران شأنی دارد، و به او در جای کسی از اهل فن که در ماشین سررشته دارد احترام می گذارند.»[20]
در میان ایرانیان، بده و بستان و معامله هم از حساب دوستی جداست. اینووه در شرح اجاره کردن اتاق در خانه و نزد خانواده ایرانی می گوید که پس از آنکه دوست ژاپنی او را معرفی کرد و خانم صاحبخانه او را دید، قبول کرد که به او اتاق بدهد، و می افزاید:« به قولی، که ایرانیها زیاد می گویند»، «حساب حساب است، کاکا برادر». پس اگر هم دو طرف معامله برادر باشند، حساب حساب است. معنی این سخن اینست که اگر بده و بستان وام در میان نباشد، دوستی پایدار می ماند. این یکی از رازهای ادامه دوستی با ایرانیها است. کسی که در میان ایرانیان زندگی کرده است می داند که حتی میان مادر و پسر، چه رسد به میان دوستان، وقتی که حساب پول در کار باشد، رابطه آزاردهنده می شود.»[56-57]
خوش ذوقی ایرانیان به پشتوانه ادب و هنر سرشار آنها همیشه برای مسافران ژاپنی دلنشین آمده است. آشی کاگا می نویسد:« نزد خانمی که در خانه اش منزل گرفته بودم فارسی می آموختم. داستان رستم و تهمینه( از رستم و سهراب) از شاهنامه فردوسی را پیش او می خواندم. خیال می کنم که آهنگ تلفظ فارسی به فرانسه مانند است، و آنچنان لطیف و زیبا.»[41]
«گاهی که صاحبخانه ام خلق خوش داشت و سرحال بود، از او می خواستم که ترانه فارسی یادم بدهد. ترانه و موسیقی ایرانی شنیدنش خوش بود، اما یاد گرفتن آن بی اندازه دشوار»[42].
فقر و تحمل مردم ایران در دهه های پیش آشی کاگا را متأثر ساخته است:« در تهران آقای کیشیدا(پزشک سفارت ژاپن)نوکر ایرانی داشت که کار آشپزی و سرایداری می کرد. او اهل شمیران بود و پایش را هرگز از تهران بیرون نگذاشته بود. همیشه به من می گفت:« خواهش می کنم که مرا همراه خودتان به ژاپن ببرید. خیلی دلم می خواهد که یک بار هم که شده دریا را ببینم.»او نزد دوستان و آشنایانش در واقع صورت خود را با سیلی سرخ نگاه می داشت.»[33]
سخن اونو موریو، استاد مردم شناس و پژوهنده جامعه روستایی ایران، درباره خلقیات مردم روستانشین ایران شنیدنی است:« با حشر و نشر دوستانه ای که با مردم و کشاورزان روستای خیرآباد(فارس) داشته ام، بارها از من می پرسند که آنها بر روی هم چگونه مردمی اند. به این پرسش ساده انگارانه اما مشکل همیشه چنین پاسخ می دهم که آنها مردمی هشیار در کار خود و پشتکار دارند. من به ایرانیانی که خود و کشورشان را بسیار خوار می شمارند زیاد برمی خورم. اما آنها در موقعیت دیگر حتماً به طور مثبت به خودنمائی برمی آیند، و به کشور خود می نازند. فکر می کنم که خوار شمردنشان بیشتر بیان روی دیگر این تفاخر باشد.
«با همان تجربه اندکی که دارم این را خوب دریافته ام که مردم ایران به آسانی تسلیم نمی شوند، و چنانکه مردم دیگر از آنها انتظار دارند رفتار نمی کنند. فکر می کنم که این طبیعت ایرانی در گذر تاریخ دراز و بر اثر سنّت دیرین بار آمده است. این طبیعت در کشاورزان روستایی خیرآباد هم هست. آنها که دیرزمانی زیر بار قدرت و فشار مالک یا دولتی که از دور و بیرون آنها را در سلطه داشت بودند، و چاره ای جز تحمل نمی دیدند، حالت مقاومت خود در برابر این قدرت را به من نشان دادند. سختی پیش روی آنها فقط قدرت حاکم نیست. آنها نشان دادند که در گرداندن کار کشاورزی چگونه با اقلیم ناسازگار یعنی آب و هوای خشکی که تفاوت میان گرما و سرمای آن زیاد است و خاک شوره چسبنده، روبرو می شوند. این شیوه و منش کشاورزان را جز با وصف« هشیار در کار خود و با پشتکار» با چه عبارت دیگر می توان وصف کرد؟

رفتارهای نکوهیده و ناپسند

یوشیدا گهگاه از رسم و رفتارهای نابجا در ایران، که آن را خلاف آداب صحبت یافته، نالیده است:در شیراز« ایرانیانی که به دیدنمان می آمدند... چندان از سرما و گرما می گفتند که خسته می شدیم.»[71] در مهمانی شام حاکم رشت«تق تق به هم خوردن ظرفها و ساییدن کارد و چنگالها به بشقابهای سورچرانهایی که بی ملاحظه غذا می خوردند در فضا پیچیده و گوش آزار بود، و از آداب ندانی مهمانها حکایت می کرد.»[186-185]
آشی کاگا از بدقولی همسایه ایرانی شیرین زبان خاطره ای تلخ دارد:« خانه آقای کیشیدا(مهماندارم) در خیابان پاریس بود. موجر این خانه در همان نزدیکی منزل داشت. سرگرمی او جمع کردن سنگواره بود. روزی مرا دید و گفت:« نمونه هایی از سنگواره برایتان می آورم.»او مردی بسیار خوش برخورد و معاشرتی به نظر می رسید، اما به این قولش وفا نکرد. به نظرم آمد که باید آدمی سهل انگار و ابن الوقت باشد. اگر یک ایرانی می گفت« فردا شما را می بینم» یا «فردا پیشتان می آیم»، می دانستم که حرفش جدی نیست و نمی شود آن را باور کرد.»[33]
آشی کاگا مردان ایرانی را نکوهش می کند که بیشترشان چند زن می گیرند، «می خواهند دخترهای جوان به همسری بگیرند، و حس حسادت ناموسی شدیدی هم دارند.»[33]
یوشیدا که بازار ایران یک قرن پیش را دیده است از شگرد بازاریها در جلب مشتری و چانه زدن سر قیمت دل خوشی ندارد:
« اگر ظاهر کسی نشان می داد که مشتری و در پی خرید چیزی است، ده نفر از مغازه ها بیرون می ریختند و مشتری را از چپ و راست می کشیدند تا به دکان خود ببرند، و فریاد می کردند:«‌مغازه ما از همه جا ارزانتر است» و«این جنس از همه بهتر است». فریادشان گوش فلک را کر می کرد. به خرید که می رفتیم، ‌قیمت را ده برابر می گفتند تا جای چانه باشد. ما که غریب و مسافر بودیم می بایست مواظب باشیم تا کلاه سرمان نرود. وقتی که چانه می زدیم تا قیمت را پایین بیاورند، دکاندار با انگشت به آسمان اشاره می کرد و سپس انگشت را به سینه خود می زد و می گفت« خدای من شاهد است» یا «بینی و بین الله». بازاریها حرف و قَسمشان همیشه این بود. یک روز می خواستم چیزی بخرم، و مرد بازاری دروغ گفت. دیدم که خیلی بی انصافی و نادرستی در کارش است. به وسیله مترجم به او گفتم:« خدا را شاهد می گیری، اما باز دروغ می گویی!؟ چرا چنین معصیتی می کنی؟»او در پاسخ سرزنشم رُک و راست و با خونسردی گفت:«‌من به غیر مسلمان می توانم دروغ بگویم. خدا ما را برای این دروغ کیفر نمی دهد.»[139]
یوشیدا شکایتهای دیگر هم دارد:« خیلی از جنس ها که در بازار می فروختند مرغوب نبود. گاهی که می خواستیم وقت بگذرانیم به بازار می رفتیم. پیش می آمد که دزد در بازار مال مردم را ببرد، یا چیزی را پیش چشم صاحبش بردارد و تند بگریزد. موقع خرید، بعد از تمام کردن قیمت که پول بیرون می آوردیم، می بایست خیلی مواظب باشیم که دزد ما را نزند.»[139]
در میان معاصران، در خاطرات خانم اودکا امیکو می خوانیم که از فروشنده ای در بازار به اطمینان حرف او قاشقی به 100 ریال خریده، اما همان قاشق را در دکان دیگر دیده است که به 4 ریال می فروختند.[31]
آشی کاگا می گوید:« اینجا فقط کسب و کار در میان است، (اما)حالت بازاریان خصمانه نمی نمود؛ قیافه ای آرام و بی خیال داشتند.»[38]
در همه شهرهای مسیر سفر یوشیدا و همراهان او در ایران، رسم و الزام انعام دادن ( به سرباز و نگهبان و طبق کش هایی که تعارف و منزل مبارکی اعیان را می آوردند و به دیگران)مایه آزارشان بود، و لطف و حسن اثر هدایا را از میان می برد. می نویسد:
«در شیراز از ما خوب و شایسته پذیرایی کردند. هر روز معاریف از هر صنف به دیدنمان می آمدند... آنها برایمان چیزها و میوه های زیاد و گوناگون، مانند گلابی، سیب، انگور، خربزه، و نیز سبدهای پر از گل سرخ و نسترن و گل داودی پیشکش می فرستادند. طبق کشی که اینها را می آورد،« بخشش» می خواست. همه آنچه که آورده بود دو- سه قران بیشتر نمی ارزید، اما من 5 یا 6 قران«بخشش»می دادم.»[70-71]
نیز یوشیدا نمونه هایی از نادرستی خدمتگاران ایرانی را به تلخی باز می گوید:« برای گرم کردن اتاق(در زمستان)منقل با آتش زغال می گذاشتند... ناگزیر بودیم که (ماهی)20 تا 40 قران به نوکرها بدهیم تا منقلمان را گرم کنند. چند تا از این نوکرها صادق بودند، اما بیشترشان درستکار نبودند.»[135-134]
او از رندی و فرصت طلبی بعضی از مردم دهات میان راه هم با تفنن و مزاح یاد می کند. در راه کازرون به میان کتل مردم محل او را از راه پرخطر کوهستان به هراس می اندازند تا تفنگچی بومی استخدام کند.[63]
اونو درباره منش روستائیان نوشته است:« چیزی که از زندگی و دوستی کردن با کشاورزهای خیرآباد فهمیدم این است که هدف زندگی آنها در دنبال کردن سود خودشان خلاصه می شود. با این وصف،‌ برایم عجیب می نماید که چگونه از پست و بلند زندگی کامیاب بیرون می آیند.»[231]
خاطره های آشی کاگا از مردم ایران بیشتر خوش و دلنشین است، اما گاهی تلخ و شیرین را آمیخته دارد. ناخوشایندیش را از رفتار صاحبخانه اش در تهران با این سخن و داوری درباره ایرانیان ملایم می کند که«هرچه باشد، ایرانیها مردمی هستند که ذوق و طبع و درک شعر دارند.»[41] باز می نویسد:« دیدارکنندگان از ایران می توانند نمونه ای از روابط انسانی گونه گون مردم خاورزمین را که تنوّع آن همچون نقش و نگارهای قالی زیبای ایرانی است، ببینند و حس کنند.»[41]

کار و کردار دیوانیان

مسافران ژاپنی، بویژه آنها که سالها پیشتر به ایران آمده اند، چندان مایه ای ستودنی در احوال و رفتار اهل دیوان ندیده و آنچه که درباره اینان گفته اند بیشتر روی نکوهش دارد. یوشیدا که سفر و سفرنامه نگاریش در زمانه ای بوده که بیم و ملاحظه احساس و رنجش کشور میزبان و مردم آن چندان در ذهن خاطره نگاران راه نداشته، شِکوه خود را، بخصوص از مأموران حکومت، آزادتر و بی پرواتر گفته است. دامنه فساد مالی و نادرستی مأموران حکومت قاجار، و این که مال مردم و درآمد مالیاتی را غنیمت آسمانی و مال خود می دانستند، برای او و همسفرانش بهت برانگیز بوده است. می نویسد:
«ناصرالدین شاه خواست که چراغ گاز برای تهران(از فرنگ) بیاورد. اما این کار بسیار گران تمام می شد... پس دستور داد تا در خیابانها چراغ فانوسی و شمع سوزکار گذاشتند... پول شمعها از خزانه دولت و بیت المال داده می شد. پیش خود فکر کردم که گوشه آشپزخانه منزل مأموران دولت( دست اندرکار روشنائی خیابانها) هم باید در میان شب از نورباران شمعهای فراوان همچون روز روشن باشد.»(کنایه به اینکه آنها شمعها را برای خود برمی داشتند)(ترجمه فارسی،‌74-173)
نیز از نگاه یوشیدا«وجود امتیاز طبقاتی میان مأموران حکومت و(صنوف مردم مانند)بازرگانان نمایان بود. مأموران دولت شأنی بالاتر از تجار و اهل کسب داشتند، و اگر کار شرم آوری هم با اینان می کردند،‌باز آزمندانه از آنها توقع پاداش داشتند.»[27]
یوشیدا فاصله میان مردم و مأموران دیوان را با این سخن نشان می دهد:« در ایران دیدم که مقامها و مأموران دولت تا چه اندازه رسمی و اداری رفتار می کنند... همراه مأموران حکومت که نزد بازرگانان یا اهل پیشه می رفتیم تا اطلاعاتی درباره وضع تجارت و صنعت بگیریم، مصاحبان ما راحت و آزاد حرف نمی زدند.»[27] این مسافر ژاپنی در میانه دوره قاجار مردم را در برابر حکومت و عاملان آن فرمانبردار محض می بیند.
در دستگاه لشکری ایران،‌ یوشیدا در سواره نظام که با تربیت معلمان اتریشی بار آمده بود نظمی نسبی دیده است؛ اما سربازهای حکومت قاجار بیشتر مردمی نزار و ناتوان و بی وسیله و سامانند. وضع و منش افسران قشون بسیار بدتر از سربازهای عادی بود:
«پسران اشراف و بزرگان طایفه ها و قبایل(چه بسا که) دانش و هوش و استعدادی نداشتند، اما همه شان می خواستند درجه و نشان به سینه بزنند، بر اسبهای تیزتک بنشینند و اسب را با تازیانه جواهرنشان بزنند و برانند(و فخر بفروشند)»[166].
یوشیدا حکایت می کند که مباشر حاکم فارس با چه زمینه چینی و نیرنگی اسب خوب و راهواری را که حاکم به او پیشکش کرده بود با اسب مفلوک ناتوانی عوض کرد، و پول زیادی هم برای چند روز تیمار اسب از او گرفتند.»[72-73]
از همه رجال دولت قاجار که یوشیدا در بیش از شش ماه سفر خود در ایران به آنها برخورد، جز از میرزا حسین خان سپهسالار و تا اندازه ای هم میرزا علی خان امین الملک (امین الدوله بعدی) تحسینی به قلم نیاورده است.
رسم دادن انعام به مأموران جزء حکومت و حاملان تعارفهای دیوانسالاران هم از چیزهایی بود که برای مسافران تلخکامی بار می آورد. در بوشهر، نگهبانهایی که جلوی محل اقامت هیأت سفارت ژاپن گمارده شده بودند هر بار که پست عوض می کردند می آمدند و انعام می خواستند. توسل به فرمانده نگهبانها برای برداشتن آنها یا منعشان از انعام خواستن هم بی فایده بود.[20-21]. نیز، در اصفهان که به دیدن کاخی از بناهای دوره صفوی رفته بودند سرباز نگهبان آنجا پیش آمده و دستش را به وضع خنده آوری به طلب انعام دراز کرده بود[100-99]این صحنه در تهران هم جلوی اقامتگاهی که دولت در اختیار یوشیدا و همراهانش گذاشته بود هر روز تکرار می شد.(همان، 127)این وضع برای ژاپنی ها آزارنده بود، چرا که از چیزهای پسندیده که هنوز در ژاپن قوت دارد و نشانه ای از عزت نفس مردم آن و احترام به جلالتِ شأن انسانی است، نبودن رسم ناستوده انعام دادن و انعام گرفتن است.
آشی کاگا در حضور نمایان پاسبانها در هر گوشه شهر در دوره پهلوی اول اثری جز خوف برانگیختن در ملت ندیده است. او که راننده ها را صنفی موردنیاز و احترام مردم و صاحب کار و تخصص مفید یافته و سرسنگینی با مسافران را بر آنها بخشوده است، درباره پاسبانها می گوید:« آنها متکبر بودند و خودشان را می گرفتند و آدم مهمی می دانستند. هنرشان فقط این بود که از کیسه دولت لباسهای آراسته با دکمه های طلائی بپوشند و تپانچه ببندند و سر و برشان را درست کنند. پاسبانها در دل مردم هراس می انداختند، تهدید و مرعوبشان می کردند و از آنها زهرچشم می گرفتند. پاسبانها آراسته می نمودند، اما فقط ظاهرشان خوب بود. با خودم فکر کردم که پاسبان گشت مثل چوپان است که همه روز پرسه می زند و کاری ندارد که بکند.»[20]

آداب ایرانیان

جدا از خلقیات به معنی اخص آن، سفرنامه نویسان ژاپنی به آداب و رسوم ایرانیان هم پرداخته اند.
یوشیدا به دیدن اینکه ایرانیها مانند ژاپنیان بر زمین می نشینند شگفت زده شده است. می نویسد:«ایرانیانی که به دیدنمان می آمدند، راست و دوزانو روی قالی ایرانی می نشستند و با گفتن از وضع هوا صحبت را باز می کردند... ایرانیها هم مانند ژاپنی ها دو زانو بر زمین می نشینند.»[71]
آب پاشی جلوی خانه هم رسم مشابه دیگری است. فوروکاوا نوشته است:«(در شیراز)سری هم به خانه پسر ارشد حاکم(فارس) در نزدیکی قصر حکومتی زدیم. جلوی خانه اش توانستیم خطهای(دایره ای) آب را بر زمین آب و جارو شده، که اثر آب پاشی بود و در ژاپن آن را «اوُچی میزوُ» می گوییم، ببینیم. یقین کردم که ایرانیها(در آب و جارو کردن جلوی خانه) رسمی همانند ما دارند.»[178]
یوشیدا از رسم قلیان کشی و قلیانداری در دوره قاجار نوشته است:« یکی از اسباب وقت گذراندن ایرانیها کشیدن قلیان بود، و در مجالس قلیان را دور می گرداندند.»[71]
او از خرافه پرستی مردم هم یاد کرده است:« ایرانیها به طالع بینی عقیده داشتند و پیش رمال و فال بین می رفتند تا بپرسند که سعادت یارشان خواهد شد یا نه. اگر هم می بایست درباره کاری تصمیم بگیرند، به حساب سعد و نحس و طالع بینی متوسل می شدند. رمالها و دعانویسها مردمی روحانی نما بودند، و آنها را «دعابده» می خواندند.»[172]
نیز یوشیدا رسوم عروسی و عزا را چنین یافته است:« در عروسیها، برای سه روز جشن و مهمانی بود. کسانی که تنگدست بودند، دار و ندارشان را خرج عروسی می کردند. عروسی گران تمام می شد. برعکس عروسی، آئین کفن و دفن بسیار ساده بود و تشریفات زیاد نداشت.»[176]
رسم چانه زدن در بازار هم برای ژاپنیها تازگی دارد. به نوشته اوچی یاما، نخستین نماینده مقیم سیاسی ژاپن در تهران:« در ایران پس از آنکه چیزی را پسندیدند و خواستند بخرند، خریدار و فروشنده یکی دو مرحله گفت و گو می کنند تا روی قیمت مناسب سازش کنند.»[51] چنانکه پیشتر یاد شد، برای ژاپنیانی که با فرهنگ ایران و رسم و رفتار مردم آن آشناترند، چانه زدن در بازار ناگوار نمی نماید، که سرگرم کننده هم هست.
آشی کاگا به دیدن جنب و جوش ایرانیان در ‌آستانه نوروز به شوق می آید:« نزدیک بهار و نوروز، بازار پر از مردمی بود که برای خرید آمده بودند. خانمهای جوان که چادر سیاه به سر داشتند همراه خدمتگارشان سوار بر درشکه به بازار می رفتند. خیابان لاله زار پر از مردم می شد. خانمهای جوان چادر به سر در این خیابان گردش و خرید می کردند.»[41]
اوچی یاما نوشته است: این باور( در میان بیگانگان) که چشم زن ایرانی قشنگ است، باید از اینجا پیدا شده باشد که چون از روزنه نقاب و چادر فقط می توان چشم زن را، که سرتاپایش در چادر سیاه پوشیده است،‌ دید، چشم او درشت و زیبا می نماید.»[40]

منش ایرانیان و احوال ایران

مسافران ژاپنی دهه های گذشته با کم و بیش دلبستگی ای که به ایرانیان و منش و رفتار آنها یافته اند، از ابراز نگرانی برای حال و آینده ایران خودداری ننموده اند. در آن سالها ایران را دیده اند که در سراشیب افتاده است. در اواخر سده 19 یوشیدا نوشته است:
«وضع در ایران رفته رفته دگرگون می شد. احساس کردم که مردم ایران روحیه و اعتماد به نفس و شوق و نیرویشان کاستی می گیرد و جلالتشان را از دست می دهند. آنها در پیِ پوسته و پیرایه آسان یاب فرهنگ کاذب(وارداتی) بودند، و فرهنگ اصیل و غنی خود را در این رهگذر می باختند.
«برای هر ملتی نیکو و ارزنده است که فضیلتی تازه پیدا کند و عیبها و کمبودهایش را از میان بردارد. اما نباید پیش از آنکه فضیلتها و چیزهای خوب تازه پیدا کند، فرهنگ و میراث معنوی خود را در راه نوجویی به آسانی از دست بدهد، و بسا که در این میان فقط ناکامی و زیان برایمان بماند. اکنون نمونه بارز این وضع را در ایران می دیدم.»[165]
آشی کاگا در یادداشتی پس از سفر نخستین خود(35-1934)چنین نوشت:« احوال ایران با تجدد اروپایی سازگار نیست... طرز فکر ایرانیها و شیوه و رویه زندگی آنها با روش تجدد ما(ژاپنی ها)همسویی ندارد.»(ج3، 61) هم او پس از چند دهه نوشت:
« من سی سال پیش هم به ایران رفته بودم، و اکنون که امروز(سال 1965)را با آن روزگار مقایسه می کنم می بینم که جامعه ایران در اساس تغییری نکرده است... چنین پیداست که این وضع در ممالک شرقی عمومیت دارد. فکر می کنم که در این کشورها جامعه باید خود را از قید و بند سنّت آزاد بکند. اما برای این جوامع فرایافتن افکار نو و در پیش گرفتن شیوه آزاداندیشی کار آسانی نیست. باید توجه داشت که شرقیان سخت پایبند باور خود هستند، و همین سنت آنها را ناخودآگاه به مقاومت در برابر تجدد وامی دارد. در این وضع چاره چیست؟ به عقیده من چاره کار در آموزش نوین است، که به صورتی متوازن راه را به روی علوم جدید باز کند.»(مجله تحقیقات آسیایی)
خانم اوکادا امیکو استاد دانشگاه چوئو ژاپن در گفتاری در جمع اعضای انجمن ایران و ژاپن در روز 9 دسامبر 1995، و به دنبال سفری به ایران با دانشجویان خود، گفت و گوهایی را که در این سفر در میانشان درباره خصلت های ایرانیان شده بود چنین خلاصه می کند:
« درباره سه فضیلت عمده از فضایل ایرانیان و مقایسه آن با سه خصلت ژاپنی،‌ به نظر می رسد که بخشندگی، میهمان نوازی و سخنوری سه فضیلت برجسته ایرانی می باشد، و درستکاری، سختکوشی و رعایت ادب سه فضیلت مورد تأکید در ژاپن.»
با خوش بینی به این سخن می نگریم و از آن چنین نمی فهمیم که انتساب سه خصلت درستکاری و سخت کوشی و رعایت ادب به ژاپنیان در معنی نفی این فضیلت ها در ایرانیان باشد، چون به هر روی گفته شده است« سه خصلت مورد تأکید در ژاپن»، و نه سه خصلت خاص ژاپنی ها. با این همه، اگر به دیده تحقیق بنگریم، به نتیجه ای تأمل برانگیز و هشداردهنده می رسیم. فضیلت های بخشندگی، میهمان نوازی و سخنوری که ایرانیان را به آن آراسته دانسته اند، به جای خود نیکوست و ستودنی. اما آیا این صفات پیرایه ای که بیشتر پوسته منش و کردار نیک است و نه جوهر و جان آن، در برابر فضیلت های درستکاری، سخت کوشی و ادب، که مایه جلالت انسان و موجب تعالی فردی و اجتماعی است، به راستی همسنگ می تواند بود؟
منابع تحقیق :
(برای به دست دادن تلفظ درست، مشخصات کتابهای ژاپنی به حروف لاتین آمده است)
(سال یاد شده میان ابرو پس از هر نام، تاریخ دیدار او از ایران است).
- آشی کاگا آتسواوجی(35-1934)، یادنامه:
Ashikaga.Atsuuji:Ashikaga Atsuuji Chosakushu,Ito Gikkyo & Imoto Eiichi(ed),Tokyo,Tokai Daigaku Shuppansha,1988.
در جلد اول این مجموعه سه جلدی، و زیر عنوان« ایران»، سفرنامه و نوشته های آشی کاگا درباره ایران آمده است. جلد دوم آن درباره هند است، و جلد سوم شامل نوشته های متنوع آشی کاگا درباره ایران و تمدن و فرهنگ آن و نیز خاطره نوشته های شاگردان و دوستانش درباره او. سفرنامه آشی کاگا، یادگار نخستین دیدار او از ایران،‌ در صفحه های 7 تا 42 جلد اول یادنامه آمده است.
- آشی کاگا آتسواوجی، مقاله درباره ایران و مسأله تجدد، در: بون می آجیا Bun Mei Ajiya(مجله تحقیقات آسیایی)، ش 1، 1970.
-اوچی یاما ایواتارو، سفرنامه اوچی یاما ایواتارو- نخستین فرستاده ژاپن به ایران در سده بیستم: مهر 1305-مهر 1306 خورشیدی،‌ ویراسته و با مقدمه و حواشی هاشم رجب زاده(ترجمه فارسی)، در: کلک، ‌ش 65، مرداد 1374، صص 42-305.
-اوکادا امیکو(71-1967)، دل ایرانی:
Okada Emiko;Iran-jin no Kokoro,Tokyo,NHK,1981.
-اونو موریو(2000-1964)، 25 سال با روستائیان ایران:
Ono,Morrio;Iran Nomin 25 Nen no Durama,Tokyo,NHK,1990.
-اینووه ئه ایجی(37-1934)، خاطره هایم از ایران
Inoue Eiji;Waga Kaiso no Iran,Inoue Masayuki(ed.& pub),Tokyo,1986.
-فوروکاوا نوبوُیوشی(سن یا)(81-1880)، سفرنامه ایران
Furukawa Nobuyoshi;Perushiya kiko,Tokyo,1980.
-کازاما آکی یو( 32-1929)، (ایران) کشور بیابان
Kazama Akiyo;Sabako no Kuni(Iran),Iwanami-shoten,Tokyo,1935.
-یوشیدا ماساهارو(81-1880)، سفرنامه ایران.
Yoshida Masaharu;Iran no Tabi,Tokyp,Kakubunkan,1894.
و فارسی این کتاب با ترجمه و تحقیق هاشم رجب زاده، نشر آستان قدس، 1373.

پی نوشت ها :

1. از: نامه فرهنگستان، سال سوم، ‌ش1(بهار 1376)، ص 71-162.
2. در آوردن نامهای ژاپنی، برابر مرسوم ژاپن نخست نام خانواده و سپس نام کوچک آمده است.
3. شماره های آمده میان دو ابرو پس از نقل قولها، شماره صفحه مأخذ است. معرفی مآخذ در پایان مقاله آمده است.
4. شماره های آمده میان دو ابرو پس از نام نویسندگان،‌ سال سفر یا اقامت آنها در ایران است.

منبع : رجب زاده، هاشم؛ (1386)، جستارهای ژاپنی در قلمرو ایرانشناسی، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، چاپ اول 1386.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.