جرعه ای بر خاک

مشتعلی میرزا نگاهم می کند و آهسته می گوید:« هر دومان داریم پیر می شویم!»اما خیال می کنم که نمی توانم بپذیرم که پیر شده ام. درست است که از بار اولی که به خیرآباد آمدم 25 سال می گذرد... قیافه کشاورزان خیرآباد را به یاد می آورم... چه
يکشنبه، 8 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جرعه ای بر خاک
جرعه ای بر خاک






 

به یاد پروفسور موریو اونو(1925-2001)
مشتعلی میرزا نگاهم می کند و آهسته می گوید:« هر دومان داریم پیر می شویم!»اما خیال می کنم که نمی توانم بپذیرم که پیر شده ام. درست است که از بار اولی که به خیرآباد آمدم 25 سال می گذرد... قیافه کشاورزان خیرآباد را به یاد می آورم... چه بر سرشان آمد؟ آن یکی مُرد و آن دیگری به جایی رفت. مشتعلی میرزا می گوید:« از مردنِ علی سلمانی هفت سال گذشت.»... داستانِ علی حال و روز شاه میرزا به یادم می آورد. بارِ اول که به خیرآباد آمدم، هر غروب، پیرمردی روی بامِ قلعه اذان می گفت... مشتعلی میرزا دلسوزانه می گوید:« شما که به ژاپن برگشتید، توی چاه افتاد و مُرد» گُل حسین هم گویا تویِ چاه افتاده و مرده است... بیش از هرکس، حاجی آقا بیچاره بود... مریض حال با چند تا بچه قد و نیم قد؛ زمین و مزرعه هم برای کشت و کار نداشت... مش مَرِفیقِ پیر با آن صفا و یکرنگیش... و محمدعلی، پدر عباسقلی، هم مردند. بلقیس، ‌مادر...، پیر و فرتوت شده بود؛ اما هنوز با عروس ها نمی ساخت و در قلعه تنها زندگی می کرد. چند بار دیدم که در تاریکی راهش را گم کرده است. پس از آن شنیدم که از دنیا رفت. تازگی ها، بهتری، زنِ فلک، با دو بچه اش به وضع دلخراشی در آتشی که از بخاری شعله کشید سوختند و مردند... مشتعلی میرزا از دوره مالک- رعیتی یاد می آوَرد و می گوید:« مالک سابق هم خودش را کشت.» ناگهان رویش را به من می کند و می گوید:« شما هم پیر شدید!»همدیگر را نگاه می کنیم و می خندیم. با خود فکر می کنم که یاد رفتگان هم چیزی است که من و مشتعلی میرزا به هم پیوند می دهد.(خیرآبادنامه، ص 163-166).
چهارشنبه 4 آوریل 2001/ 15 فروردین 1380، دوستی از توکیو از مرگ استاد موریو اومو، محققِ جامعه روستایی ایران، که چنین بی پیرایه از مرگ سخن گفته بود، خبر داد. اونو در سال 1925، در توکیو، در خانواده ای از نسل سامورایی، به دنیا آمد. تحصیل در دانشکده علوم دانشگاه توکیو را به پایان رساند(1950) و سپس درس های دانشکده اقتصاد آن جا را گذراند(1953)و، پس از چند سال، در بخش فرهنگ خاور آن دانشگاه سمَت تدریس یافت. بعدها کرسی تحقیق مردم شناسی دانشگاه توکیو را یافت، و سال ها نیز ریاستِ مؤسسه فرهنگ خاوری این دانشگاه را داشت. در سال 1984، با عنوان استاد ممتاز، بازنشسته شد و به تأسیس دانشکده مطالعات خاوری در دانشگاه دایتو بونکا همت گماشت. چند سالی ریاست این دانشکده را داشت و در این سال ها به تحقیق در روستاهای ترکیه نیز روآورد. در سال 1993، از این دانشگاه نیز بازنشسته شد، و از آن پس، هر سال چند ماهی در کار پژوهش روستایی خود در ایران و ترکیه می گذراند.
در یکی از نخستین سفرهایش به ایران، روستای خیرآباد، از آبادی های مرودشت فارس، نزدیک تپه ای باستانی و منطقه فعالیت باستان شناسان ژاپنی در آن سال ها، را برای تحقیق روستایی برگزید، و از سال 1964 /1343 تا پایان زندگیش، کمتر سالی بود که از چند روز تا چند ماه در آن جا نگذراند. نوشته است:
تازگی ها کشاورزان این جا می گویند که من خیرآبادی هستم و توصیه می کنند که در خیرآباد خانه بسازم و این جا زندگی بکنم. از دهان کسی در رفت که من در قبرستان آنها دفن خواهم شد، هرچند که من در میان آنها و به زعم آنها کافرم... حرف هایشان نشان می دهد که رفته رفته مرا با زندگی هر روزه خود و با خیرآباد مرتبط می دانند... معاشرت با مردم خیرآباد برای من هم ناخودآگاه... جزئی از زندگیم شده است.
(خیرآبادنامه، ص 171)
حاصل این تحقیق کتاب ارزنده او، 25 سال نمایش کشاورزی در ایران( نشر NHK توکیو، 1990)بود. آن را به فارسی نگاشتم و با عنوان خیرآبادنامه: 25 سال با روستاییان ایران منتشر شد( دانشگاه تهران، 1376).
اونو، به پشتوانه تحقیق و پایگاه علمی و دانشگاهی و نیز منش یگانه اش، در میان ایران پژوهان ژاپن برجسته و مورد احترام بود. سال های 1978 تا 1980 را در سِمت مدیر مؤسسه ژاپن برای مطالعات ایرانی و آسیای غربی در ایران گذراند؛ فروپاشی نظام شاهنشاهی و برآمدن جمهوری اسلامی را به چشم دید و یادداشت های خود را از این ایام در کتابی به نام روزنامه ایران(نشر NHK، توکیو 1985)منتشر کرد.
در نخستین سال های تحقیقش در ایران، با دانشگاه شیراز و مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی آن ایام همکاری نزدیک داشت. آثار منتشر شده زیر از نتایج کار پژوهشی او در آن دوره است:
- تک نگاری دهکده ساعتلو( رضائیه). مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، 1345، 110 صفحه.
- تک نگاری ابراهیم آباد(نیشابور)، تحقیق مشترک با مهدی طالب، مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، 1946، 102 صفحه.
از کتاب های دیگری که از حاصل تحقیقات زنده یاد اونو در ایران و آسیای میانه منتشر شده(همه به ژاپنی و در توکیو)، روستاهای آسیا، روستاهای ایران، دنیای اسلام، گزارشی از روستاهای افغانستان، نظریه تحقیق محلی یا میدانی، و حقیقت احوال کشاورزی در مناطق خشک است. در این سال ها می گفت که در کارِ آماده ساختن کتاب هایی تازه از حاصل پژوهش های خود در ایران است. کاش این تألیف را به جایی رسانده باشد که بتواند به همّت دوستان و شاگردانش منتشر شود.
نخستین دیدارمان، نزدیک سی سال پیش،‌ روزی دست داد که به بخش فرهنگی سفارت در توکیو آمده بود تا برای گروهی ازروستاپژوهان ژاپنی که با خود به ایران می بُرد اجازه تحقیق بخواهد. گلستان را که همراه آورده بود باز کرد و صفحه ای را خواند. همان سال ها استادی بلندپایه و در سمَت رئیس مؤسسه فرهنگ خاوری دانشگاه توکیو صاحب نام و مقام بود و چند سالی می گذشت که، پس از سال ها کار و تجربه روستاشناسی در ژاپن و امریکای جنوبی و شاید به تشویق پدر همسرش، مرحوم پروفسور رِی ایچی گامو، از ایران پژوهان متقدم این دیار و مترجم گلستان به ژاپنی، به ایران شناسی رو آورده و تحقیق در جامعه روستایی ایران را وجهه همت خود ساخته بود. دوستی و سپس همکاریمان از آن روز تا هنگام درگذشتنش ادامه داشت. دیدار و صحبت دلپذیرش را در هر فرصت مغتنم می داشتم. در مجالس ایران شناسی، دیدن این چهره صمیمی و خندان، که خود را به حاضران ایرانی«کدخدای خیرآباد» معرفی می کرد، همیشه برایم دلنشین بود. در همین سال ها سفری یک ماهه با هم به ایران کردیم و در آن جا، با همراهی دکتر مهدی طالب، استاد دانشکده علوم اجتماعی و همکار دیرینش،‌ سری هم به خیرآباد زدیم و صحنه ها و شخصیت های «نمایش 25 ساله»او را دیدیم. در عرصه تحقیق میدانی، براستی چالاک و پرتوان می نمود. چابک و با شور و شوق ما را همه جا برد. از خانه های کدخدا و روستاییان خیرآباد گرفته تا مزرعه های بیرونِ ده و سیاه چادرهای کوچ نشینان و شالیزارهای گُلپار، همه جا، گرامیش می داشتند و مصاحبتش را دلپذیر می یافتند.
پس از آن که از دانشگاه توکیو بازنشسته شد و چند سالی بعد از آن هم استادی و ریاست مؤسسه فرهنگ خاور دانشگاه دایتو بوُنکا را، خسته از رقابت فشرده و تنش ها و تفاوت سلیقه ها، از دست نهاد، پیدا بود که دور از کلاس درس سخت دلتنگ است. در این سال ها، هر بهار در آغاز سال تحصیلی و گاه در میان سال هم، به شوق سخن گفتن برای دانشجویان، که مستمع مشتاق می نمودند، به اوساکا می آمد. ساعتی کلاسم را به او می سپردم و اونو از تجربه هایش می گفت، از روش تحقیق در روستا، و حرف را بیشتر با حکایت مشتعلی میرزا و مش غلامرضا، چهره های برجسته خیرآباد و قهرمان بیشتر داستان های کتابش، آغاز می کرد.
واپسین دیدارمان چند روز پیش از درگذشتنش بود که با دوستی ایران پژوه به بالینش رفتیم. پوست و استخوانی در بستر افتاده بود، تهی از آن همه شور و شتاب و سرزندگی؛ اما در سیما و عمق چشمانش روشنی آفتاب می درخشید. دم دمای غروب با این سخن که «باز همدیگر را ببینیم!»بدرقه مان کرد.
منش و رفتار اونو او را نمونه ای از«مردان عزم» ‌که ژاپنی ها آنان را «مردانِ میجی»(عصر امپراتور مِیجی، نیمه دوم قرن نوزدهم، دوره شتاب گرفتن ترقی ژاپن) می شناسند، نشان می داد. در همان سال های آغاز دهه 1350 که به ایران آمده بود، گلستان سعدی را پیش یکی از معمّمین می خواند، تا به گفته خودش، هم با جامعه ایران آشنا بشود و هم با فکر و سلوک و زندگی روحانیان. گلستان را دریچه ای برای شناختن اندیشه و منش ایرانی می دید، اما درباره آن نظری انتقادی داشت.
به کتاب و کاغذ چندان عقیده نداشت. می گفت:
کتاب من مردم اند- زنده و گویا. اگر خاموش هم بنشینند، با آدم حرف می زنند. دانشجوها هم باید بروند توی مردم تا چیز یاد بگیرند. کتاب و دفتر به کار تحقیق اجتماعی و مردم شناسی نمی آید.
در سال های اخیر، شالوده بنیادی پژوهشی را ریخت که به آن مرکز تحقیق اروپایی- آسیایی موریو اونو نام داده و سپرده است که بازماندگان و پژوهندگان پیگیر راهش آن جا را(در ایالت سایتاما در همسایگی توکیو و نزدیک دانشگاه دایتو بوُنکا و خانه و باغچه اش که به آن سخت دلبسته بود) فعّال نگه دارند و گسترش دهند.
سال ها پیش برایم از یک روستایی خیرآباد گفت که، پس از فرو نشاندن تشنگی با آبی که دختربچه کوچکش پای پیاده در سنگلاخ و از راه دور از دلِ روستا سرِ مزرعه آورده بود، پیاله را برگرداند و مانده آب زلال را آرام آرام بر خاک و در دامن جوانه ها و گل های خودرو ریخت؛ و افزود که این حال و رفتار که معنایی عمیق و ریشه ای چندین هزار ساله در فرهنگ و اندیشه ایرانی دارد در او سخت اثر کرده بود. شاید که در این رفتار آن روستایی تمثیلی از پایان کار انسان می دید؛ هرچند که در فرجام کار اونو، که نه درویش بود و نه فیلسوف و زندگی را بر عرف روزگار کم و بیش به مراد گذراند، این سخن حَسنک وزیر، به روایت بیهقی، درست تر می نماید که «جهان خوردم و کارها راندم و عاقبت کار آدمی مرگ است.»
روانش شاد و یادش گرامی باد!

پی نوشت ها :

1. دوره پنجم، شماره دوم، شماره مسلسل18، نامه فرهنگستان، مهر 1380.

منبع : رجب زاده، هاشم؛ (1386)، جستارهای ژاپنی در قلمرو ایرانشناسی، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، چاپ اول 1386.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط