ایران شناسی در روسیه

من 21 فوریه 1932 در مسکو متولد شدم. پدرم ایرانی و مادرم روس بود. پدرم حبیب الله دری در عشق آباد به دنیا آمد. آن وقتها ایرانیان زیادی در عشق آباد بودند. خیلی ها از دست ظل السلطان از اصفهان فرار کردند و...
دوشنبه، 16 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ایران شناسی در روسیه
 ایران شناسی در روسیه






 

گفتگو با پروفسور جهانگیر دری

من 21 فوریه 1932 در مسکو متولد شدم. پدرم ایرانی و مادرم روس بود. پدرم حبیب الله دری در عشق آباد به دنیا آمد. آن وقتها ایرانیان زیادی در عشق آباد بودند. خیلی ها از دست ظل السلطان از اصفهان فرار کردند و چون سرحدی وجود نداشت، عده زیادی به عشق آباد رفتند. پدرم تحصیلاتش را در عشق آباد شروع کرد، بعد به مسکو آمد و از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در سفارت ایران و افغانستان مترجم بود. در سال 1935 در روسیه بسیاری از ایرانیان را یا به سیبری فرستادند یا گفتند که به ایران برگردند. البته این کار تنها نسبت به ایرانیها نبود، به خیلی از ملتهای مختلفی که آنجا زندگی می کردند، ظلم کردند و آنها را به سیبری فرستادند. به پدرم نیز پیشنهاد شده بود که برای کار یا به باکو برود یا به ایران؛ این بود که با خانواده به مشهد آمدیم. او ابتدا در «دارالتربیه» کار می کرد، بعد در شهرداری مشهد، بعد در استانداری و بعد هم از طرف شهرهای درگز، کلات و سرخس وکیل مجلس شورای ملی در دوره چهاردهم شد و ما به تهران آمدیم. بعد از آن پدرم جزو هیاتی بود که با قوام السلطنه برای قرارداد نفت و تخلیه آذربایجان از طرف قوای شوروی به مسکو رفتند. آن وقت من چهارده ساله بودم و چیزهای زیادی از آنچه پدرم تعریف می کرد، به خاطرم مانده است؛ مثلاً می گفت که چطور در مسکو استالین اینها را تقریباً محبوس کرده بود.
گرچه ظاهراً آزاد بودند و در هتل به سر می بردند و می توانستند تئاتر بروند؛ اما نمی گذاشتند به ایران برگردند و بهانه می آوردند که: «هوا خوب نیست و نمی توانید به تهران برگردید و تا وقتی که قرارداد را امضاء نکنید در همین حال خواهید بود!» آنها به جای سه چهار روز، سه هفته در مسکو مانده بودند. بالاخره قوام السلطنه تصمیم گرفت که قرارداد را امضا بکند، به شرط اینکه مجلس تصویب بکند. در این قرارداد آمده بود که قوای شوروی باید در عرض مدت کوتاهی از آذربایجان بیرون بروند و بعد از این، ممکن است مساله نفت مطرح شود. پس از امضای این قرارداد، استالین شب نشینی مفصلی به افتخار آنها گرفت و دو روز بعد هیات به تهران برگشت. بعد از این جریان، قوام استعفا کرد و عمر مجلس چهاردهم به سر رسید و تا حدود نه ماه مجلس پانزدهم تشکیل نشد. در این ایام بود که نطق معروف چرچیل ایراد شد و موضوع «جنگ سرد» بین شوروی و کشورهای بلوک غرب از آن موقع شروع شد و ایران هم پیش از این به ملل متحد شکایت کرده بود. خلاصه قوای شوری ایران را ترک کردند. بعد از این پدرم مستشار ایران در مسکو شد، با اینکه هیچ وقت در وزارت خارجه کار نکرده بود؛ ولی چون کار مهمی انجام داده بود، ما به مسکو رفتیم. متاسفانه دو سال بعد، یعنی در 1948 پدرم در 48 سالگی فوت کرد و چون مادرم کسی را در ایران نداشت و می خواست که من و برادرم در روسیه تحصیل کنیم، آنجا ماندگار شدیم. آن هنگام من 16 ساله بودم و برادرم 14 ساله و به این ترتیب تحصیلات ما در روسیه انجام شد.
من رشته ادبیات روسی را خواندم، گرچه دوست داشتم زبان و ادبیات فارسی را بخوانم؛ ولی راه ندادند، یعنی یک سال گفتند نمی شود، سال دیگر من خودم رفتم سر کلاس نشستم و یک سال تمام بدون اجازه درس خواندم؛ ولی آخر سال که تمام امتحانات را عالی دادم، گفتند: «ما ایران شناس لازم نداریم؛ ولی مترجم لازم داریم. با این همه شما را برای سرحد ایران نخواهند فرستاد. پس فایده ای ندارد که فارسی بخوانی، به شعبه دیگر برو.» خلاصه ما را فرستادند به شعبه زبان و ادبیات روسی و منطق و روان شناسی. این شعبه را تمام کردم. بعد از آن می بایست مرا به سیبری می فرستادند؛ چون اجازه نمی دادند کسی در مسکو بماند؛ ولی خوشبختانه یکی از دوستان پدرم، یعنی آکادمیسین پاولفسکی که عضو مجلس تاجیکستان بود، پیشنهاد کرد به تاجیکستان بروم و در انستیتوی زبان و ادبیات کار بکنم. در سال 1955 به تاجیکستان رفتم و سه سال در انستیتوی زبان و ادبیات (که بعد اسمش شد انستیتوی شرق شناسی) روی دستنویس های فارسی که آنجا بود، کار کردیم و 6 جلد کتاب درباره نسخ خطی تاجیکستان منتشر کردیم، تحت عنوان: «دستنویسهای فارسی تاجیکستان» (فهرست نسخ فارسی). بعد به مسکو برگشتم و در انستیتوی شرق شناسی مشغول شدم.
سال 1962 از رساله دکتری ام درباره «نظم طنز آمیز فارسی در سالهای 50-1940» دفاع کردم که به شعرای طنز نویس و مجلات بابا شمل، توفیق، چلنگر و سایر مجلات فکاهی پرداختم. کتابی هم به روسی نوشتم که اشعارش فارسی است. بعد به شعبه زبان شناسی منتقل شدم و سال 1970 گفتند که باید فرهنگ دو جلدی «فارسی - روسی» را بنویسید.من یکی از مولفان اساسی این فرهنگ هستم. ابتدا سه نفر بودیم. دو سال آخر پنج نفر هم به ما اضافه کردند که روی هم رفته شدیم هشت نفر. این کتاب بهترین فرهنگ دو جلدی فارسی و روسی است که 60 هزار لغت دارد و برای دریافت جایزه دولتی شوروی هم پیشنهاد شده بود. این کتاب سه بار در مسکو و سه بار هم بدون اجازه ما در تهران منتشر شد! البته دفعه آخر نام مولفاش را هم برداشتند و تنها نام ویراستار، آقای روپینچیک را به جای نام مولف گذاشتند. گویا به تازکی هم می خواهند منتشر کنند، شاید هم کرده باشند!.
بعد ازاین مشغول کاردر رشته ادبیات معاصر ایران شدم و 9 مونوگرافی درباره ادبیات نوشتم. سوای نظم طنز آمیز فارسی، کتاب مفصلی هم درباره نثر طنز آمیز فارسی نوشتم. کتابهای دیگری نیز نوشته ام، از جمله کتابی دارم درباره محمد علی جمالزاده، ادبیات ایران، نویسندگان معاصر ایران، کتابی درسی درباره ادبیات ایران و... چندی پیش هم کتابی منتشر کردم به نام «ادبیات ایران در قرن بیستم». تقریباً 200 مقاله نوشته ام و 15 اثر از نویسندگان معاصر ایران را ترجمه کرده ام؛ مثلاً دو کتاب از جمالزاده، سه کتاب از خسرو شاهانی، یک مجموعه بزرگ از کتابهای صادق چوبک و رمان سنگ صبور، داستانهای احمد محمود، صادق هدایت، هوشنگ گلشیری (شازده احتجاب و جُبه خانه)، دو کتاب از فریدون تنکابنی و نویسندگان دیگر.
به غیر از اینها در دانشگاه نظامی مسکو، زبان و ادبیات فارسی تدریس می کنم. در دانشگاه زبانهای خارجی نیز همین درس را می دهم. در سال 2000 در پترزبورگ از رساله فوق دکترایم دفاع کردم. در سال 2001 مقام پروفسوری را گرفتم. اکنون نیز هم در رشته ادبیات و هم در رشته زبان مشغول کار هستم.
- لطفاً مختصری درباره سابقه ایران شناسی در روسیه بگویید.
ایران شناسی تقریباً از اواسط قرن 19 نخست در شهر قازان، بعد در سن پترزبورگ و مسکو شروع شد.وقتی که درسن پترزبورگ دانشگاه تاسیس شد، یکی از اولین شعبه ها، شعبه زبان فارسی بود، بعدها کرسی زبانهای دیگر ایجاد شد؛ فارسی بر همه مقدم بود و در دانشگاههای دیگر نیز هم. سابقه ایران شناسی به زمان پتر برمی گردد. روابط اقتصادی - سیاسی ایران و روسیه از قدیم الایام برقرار بود، ولی از زمان او رسماً شروع شد. از این روی روسها با فرهنگ ایرانی کم و بیش آشنایی داشتند و مطالبی هرچند اندک درباره اخلاق و رسوم، موسیقی و ادبیات فارسی به گوششان خورده بود؛ مثلاً در سفرنامه یکی از بازرگانان روس به نام «فدوت کوتف» (F.Kotov) که در اوایل سده هفدهم به ایران آمده بود، اطلاعاتی درباره ایرانیان درج شده است. همچنین به نوشته ایران شناس برجسته روس، پروفسور سالتیکف شدرین در یکی از کتابخانه های سن پترزبورگ دو نسخه خطی به زبان روسی وجود دارد که در اواخر قرن 17 نوشته شده و ابیاتی از گلستان و بوستان سعدی را به این زبان ترجمه کرده اند که احتمالاً اولین ترجمه های روسی از ادبیات فارسی است. بنابراین باید بگوییم که روسها از دیرباز با فرهنگ ایرانی آشنایی داشتند؛ اما پایه روابط رسمی فرهنگی دو کشور در عصر پتر کبیر گذاشته شد و آموزش زبان فارسی هم کمی بعدتر شروع شد. بعدها در دانشگاهها دانشمندان بزرگی مثل فریمان، در ماکویچ مار، ژکوفسکی و دیگران پیدا شدند که کارهای زیادی انجام دادند و بسیاری از آنها عضو فرهنگستان (یعنی آکادمیسین) بودند و می شود گفت که در هیچ کشوری به اندازه روسیه اینقدر کتاب درباره ایران نوشته شده است؛ هم در رشته اقتصاد، فرهنگ، تمدن، مخصوصاً ادبیات و زبان. کتاب «بیوگرافی ایران» نشان می دهد که چند هزار کتاب به روسی درباره ایران نوشته شده است.
- دلیل اهمیت ایران در نظر روسها چه بوده؟
اولاً ایران نزدیکترین همسایه روسیه است و دوم اینکه ایران تمدنی بسیار قدیمی دارد و از این لحاظ روسها همیشه علاقه و احترام زیادی به تمدن ایران می گذاشتند، به علاوه مردم روسیه به ادبیات کلاسیک فارسی بسیار علاقه مندند. به تازگی با ترجمه هایی که ما و دیگران کرده ایم، ادبیات معاصر ایران را هم شناسانده ایم و مردم با نثر معاصر ایران آشنا شده اند. پیش از این با اشعار سعدی، حافظ، خیام، فردوسی، نظامی، جامی و دیگران آشنا بودند و این کتابها هر سال چاپ می شود و هیچ گاه در کتابفروشی ها یافت نمی شوند؛ چون هرچه تیراژشان را زیاد می کنند، باز مردم به سرعت می خرند؛ مثلاً رباعیات خیام هر سال با ترجمه های مختلف چاپ می شود و مردم می خرند.
- عامل جذابیت ادبیات ایران برای آنها چیست؟
چند علت دارد: یکی جذابیت خود موضوع است؛ مثلاً شاهنامه، داستانهای نظامی، مثنوی، غزلیات حافظ و... برای اینکه متوجه اهمیت شاعران بزرگ ایران در نظر روسها بشوید، کافی است به مقاله ای اشاره کنم که یکی از ادبای روس در قرن نوزدهم تحت عنوان «هفت پیکر در آسمان نظم فارسی» منتشر کرد و هفت شاعر معروف ایران را معرفی کرد.
لرخ (P.L. Lerkh) فردوسی، انوری، نظامی، سعدی، مولوی، حافظ و جامی را به عنوان هفت قله شعر فارسی به روسها شناساند. بی آنکه از اهمیت شاعران دیگر بی خبر باشد. اینها واقعاً غولهای شعر ما هستند، به قول گوته: «ایرانیها هفت شاعر خود را عالیقدر می دانند، در صورتی که بین مابقی، صدها شاعر هستند که قدر و منزلتشان از من بالاتر است!» ببینید فرهنگ ایران تنها روسها را جذب نکرده، شاعر بزرگ آلمان هم مجذوب آن است.
به علاوه روسها اشعار عاشقانه را بسیار دوست دارند و دیگر اینکه سبک فارسی بسیار جالب و جذاب است و شاعران مختلف روس با همدیگر رقابت دارند، به طوری که اشعار هر شاعر ایرانی را چند نفر ترجمه کرده اند، آن وقت بین آنها انتخاب می کنند که کدام ترجمه بهتر است. ضمن اینکه در برهه هایی از زمان نمی توان عوامل سیاسی استعماری را نیز در نظر نگرفت. از دوره پتر کبیر بگیرید که قفقاز را تصرف کرد و بعد که دو جنگ بزرگ با ایران صورت گرفت، این عوامل هم تاثیر داشت. از این جهت لازم بود با ایران، تمدنش، وضع سیاسی و اقتصادی اش بیشتر آشنا شوند. در دوره شوروی هم این عامل وجود داشت.
- با توجه به آشنایی تان با متون فارسی و روسی، چه مشترکاتی بین این دو فرهنگ می بینید؟
وقتی عمیق تر به اشعار پوشکین، لرمانتوف، فت، تولستوی، گورکی، رادیشف و... نگاه می کنیم، می توانیم تاثیر آثار فارسی را ببینیم. در این باره چند مقاله نوشته ام. هم درباره تاثیر نوشته های فارسی بر ادبیات روسیه وهم تاثیر ادبیات روسیه بر نویسندگان ایران؛ مثلاً در رشته رمان نویسی و قصه کوتاه، آثار چخوف، داستایوفسکی، تولستوی و دیگران تاثیر زیادی بر نویسندگان ایران گذاشتند و نثر واقع گرایی روسیه بر آثار جمالزاده، هدایت و نویسندگان معاصر ایران تاثیر گذاشت.
- آیا می شود به نمونه هایی از تاثیرگذاری ادبیات فارسی بر ادبیات روسیه اشاره کنید؟
اگر از پوشکین شروع بکنیم، بعضی از منظومه هایش از جمله «یوگنی اونگین» (Yevgeni onegin) از سعدی اسم می آورد و می نویسد: «بعضی ها از این دنیا رفته اند و بعضی ها در مسافرت دور و دراز هستند؛ چنان که سعدی در زمان خود گفته بود.» و منظورش این دو بیت شیخ اجل است:
شنیدم که جمشید فرخ سرشت
به سرچشمه ای بر، به سنگی نوشت:
بر این چشمه چون ما بسی دم زدند
برفتند، چون چشم بر هم زدند
جالب اینکه وقتی این کتاب پوشکین که «فواره باغچه سرای» نام دارد، چاپ شد، به او لقب «سعدی جوان» دادند. او با شاهنامه نیز تا حدی آشنا بود، به طوری که داستان «یروسلان لازارویچ» یا «میروسلان زال زرویچ» که بر گرفته از داستانهای شاهنامه است، مورد توجهش قرار گرفته بود. به خصوص بعد از سفری که به قفقاز کرد، آثار ادبی فارسی بیشتر مورد استاده اش قرار گرفت. خود او در قطعه ای که برای شاعر ایرانی، فاضل خان گروسی فرستاده، به این آشنایی اشاره می کند «دعای خیر و تحسین به خاطر دلاوریهایت / برای سفرت به شمال بد آب و هوای ما / به جایی که بهارش کوتاه است؛ / اما جایی است که با نام حافظ و سعدی خوب آشنایند.!» پوشکین درباره گل و بلبل زیاد نوشته و می گوید آثار حافظ و سعدی را خوانده و با آنها خیلی خوب آشناست و دوستشان دارد.
تولستوی نیز علاقه بسیار زیادی به ادبیات فارسی داشت و آثار سعدی، حافظ، نظامی، فردوسی را خوب خوانده بود و این کتابها در کتابخانه اش به زبانهای روسی، انگلیسی و فرانسوی هست. او با بعضی نویسندگان ایران هم مکاتبه داشت. تولستوی از جوانی مجذوب گلستان شده بود و بخشهایی از آن را به روسی در قالب داستان آورده بود. ضمن آنکه بسیاری از حکمت های سعدی را هم در کتابی آورد؛ از جمله این موارد را:
سرچشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد، نشاید گذشتن به پیل
***
راستی موجب رضای خداست
کس ندیدم که گم شد از ره راست
و موارد زیاد دیگری. او روی آثار فولکوری فارسی هم کار کرده بود و بی آنکه اصالتشان را از بین ببرد، برای روسها به شکل ضرب المثل درآوره است. ضمن آنکه به موسیقی ایرانی هم علاقه مند بود و می گفت: «آهنگهای فارسی برای من کاملاً قابل فهم و دلنشین اند.» سرگی اسنین (S.Esenin) مجموعه ای منتشر کرده به نام «آهنگهای فارسی» و 26 شعر بزرگ درباره فردوسی و سعدی و شاعران دیگر عاشقانه سرای فارسی زبان است. او ایران را بسیار دوست داشت و می خواست به آن مسافرت کند. تا باکو هم آمد؛ اما اجازه ندادند که به ایران بیاید.
- در این میان آیا کسانی هم بودند که به زبان فارسی آشنایی داشته باشند؟
بله، ژکوفسکی، یوری مارّ، برتلس، روماسکویچ و دیگران. اینها خودشان ایران شناس بودند و خیلی خوب و عمیق با ادبیات فارسی آشنایی داشتند؛ مثلاً ژکوفسکی ادبیات عامیانه ایران را جمع آوری کرد و منتشر کرد و مدال طلا گرفت. برتلس کتابهای زیادی درباره ادبیات ایران نوشت و خودش هم شاعر بود. یوری مارّ هم اول در گرجستان، بعد در روسیه... همه خوب فارسی می دانستند و اصلاً به پیشنهاد او بود که صادق هدایت کتاب «نیرنگستان» را درباره فرهنگ مردم ایران می نویسد.
- آیا واژگان فارسی هم در روسیه رایج است؟
بله، مثلاً چمدان که به روسی چیمدان می گویند و برگرفته از «جامه دان» است. خیلی ها یشان باور نمی کنند، این واژه فارسی است. همچنان که ایرانیها فکر می کنند «سماور» فارسی است، در حالی که یک کلمه روسی است: «سم واری» یعنی خودش می جوشد. جمالزاده در یکی از داستانهایش در این باره به طنز می نویسد یک نفر می گفت: سم + آ + ور از عربی و ترکی و فارسی است! یا ترمز، کالسکه، درشسکه، استکان (که البته می گویند دوستگانی فارسی بوده که در روسی به استکان تبدیل شده)، انبار، به روسی هم انبار است. همین طور: اسکناس، منات، شوشکه، روبل، بلشویک، چرتکه و... که از روسی به فارسی آمده؛ اما از کلمات فارسی راه یافته در زبان روسی، می شود از این واژگان یاد کرد: انبه، انجیر، بخشش، پادشاه، پارچه، پری، پولاد، تخت، چادر، چایخانه، خاکی، خدیو، خرما، دربار، درویش، دیوان، رخ (در شطرنج)، زرنا (سرنا)، سپاهی، سردار، سرمه، شاه، شطرنج، شغال، شفتالو، قلیان، فرمان، وزیر (شطرنج)، فیروزه، کاروان، کاروانسرا، کنجد، مات (در شطرنج) مات (به معنی تار، کدر)، متقال، مشک، میرزا، نماز، نشادر و... برخی واژه ها نیز از فارسی به روسی رفته اند که اصل فارسی ندارند، مثلاً هندی اند. مثل کافور، یا عربی اند مثل امانت، امیر، حنا، حراج، خلافت، الکل، الجبر، مدرسه، مجلس، مسجد، ملا، وقف، هجرت و غیره.
- آیا در حال حاظر نیز زبان فاسی برای مردم روسیه، به ویژه افراد تحصیل کرده جذابیت دارد؟
همان طور که گفتم، زبان فارسی از قدیم الایام علاقه مردم روسیه را به خود جلب کرده و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران هم که روابط دو کشور خوبتر شده است. اگر در قبل، روسها کم به ایران سفر می کردند و از ایران هم عده اندکی به روسیه می رفتند، حالا رفت و آمد زیاد شده و عده ای دوست دارند برای کار یا توریسم به ایران بیایند. همین طور برعکس، از این لحاظ اشخاص زیادی می خواهند فارسی بیاموزند و با ایران سر و کار داشته باشند؛ ولی متاسفانه بخشهای مسئول توریسم در ایران، کم کار می کنند. کشورهای دیگر توریستهای زیادی را جلب می کنند، اما ادارات توریستی ایران گویی وجود خارجی ندارند. خیلی ها از جاهای دیدنی و تاریخی ایران بی اطلاع هستند که اگر ادارات توریستی فعال باشد تا مردم روسیه را جلب بکنند، خیلی مفید است. از کشورهای دیگر چنین اداراتی هست و عدم حضور موسسات جلب سیاحان ایران به نفع آنها تمام می شود.
- در حال حاضر مراکز ایران شناسی روسیه چه وضعیتی دارند؟
چنین مراکزی بیش از همه در خود مسکو هست. دانشگاهها و انستیتوهای مختلف در این باره کار می کنند و زبان فارسی تدریس می کنند. دانشگاه دولتی مسکو، دانشگاه زبان شناسی، دانشگاههای نظامی، دانشگاه مترجمان، انستیتوی شرق شناسی؛ در پترزبورگ هم چند دانشگاه و دانشکده هست که زبان فارسی آموزش داده می شود. در قازان و شهرهای دیگر نیز همچنین در جمهوریهای سابق شوروی، همچون اوکراین، کریمه، آستاراخان، سامارا، داغستان و جاهای دیگر نیز به این امر می پردازند.
- آیا طی سالهای اخیر از رونق این رشته ها کاسته نشده است؟
نه تنها چیزی کم نشده، بلکه زیادتر هم شده است. در عین حال پیشنهادم این است که اولاً کتابهای بیشتری چاپ شود؛ چون این اواخر ترجمه کتابها کم شده و وضعیت اقتصادی عموم مردم روسیه به گونه ای است که ناچارند در چند جا کار کنند؛ از این رو تا مدتی پیش کمتر کتاب می خواندند. البته در این چند سال اخیر دو مرتبه علاقه شان زیاد شده است. بنابراین باید آثار نویسندگان و شاعران ایران به زبان روسی بیشتر منتشر شود و از ایران کتاب بیشتری برای کتابخانه ها و ایران شناسان فرستاده شود؛ مثلاً کتابخانه شخصی من، پر از کتابهای فارسی خوب است که بالغ بر چند هزار مجلد می شود. الان در ایران فرهنگهای خیلی خوبی چاپ می شود.فرهنگ واژه های معاصر، فرهنگ عامیانه، کتاب کوچه شاملو و... که باید به دست ما برسد. من خودم کتابهای 8-7 سال اخیر را ندارم.
بعد از کتاب، باید فیلمهای ایرانی بیشتری به روسیه فرستاد. من خودم چند تا فیلم دارم که به دانشجویان نشان می دهم. بورسیه کردن عده ای از دانشجویان و برگزاری همایشهای ایران شناسی باید بیشتر شود و دانشمندان بیشتری را جلب کنند تا آنها در بازگشت مردم را با فرهنگ و تمدن ایران بیشتر آشنا کنند.
- به عنوان آخرین سئوال: شما که بیشتر عمرتان را در خارج از کشور گذرانده اید، چه احساسی نسبت به ایران دارید؟
من با اینکه 58 سال است که در روسیه زندگی می کنم، خودم را ایرانی احساس می کنم؛ برای اینکه در رگم خون ایرانی جاری است و هرچند جای دیگری زندگی می کنم، اما دلم برای ایران تنگ می شود؛ ولی چون زن و بچه هایم آنجا هستند، نمی توانم اینجا بمانم. با این همه دوست دارم بیشتر به ایران بیایم و شهرهای زیادی را ببینم و با مردم صحبت کنم. اصلاً هرجا که بتوانم فارسی حرف بزنم. غنیمت می دانم و سعی می کنم بیشتر صحبت کنم.
منبع مقاله: محمد حمید، یزدان پرست لاریجانی؛ (1385)، نامه ایران (مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی) جلد سوم، تهران: اطلاعات، چاپ اول.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط